eitaa logo
❀' سَبڪ‌ِشُھَכآ '❀
1.9هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
3.4هزار ویدیو
141 فایل
•|به‌نامِ‌‌او|• «به فکرِ مثلِ شهدا مُردن نباش به فکرِ مثلِ شهدا زندگی کردن باش.» شهید‌ابراهیم‌هادی کپی❗️حلالت رفیق ولی برای شهادتمون دعا کن😊 شروع‌ما←¹⁰مهر¹⁴۰¹🍃 شروط🌸↓ @sabke_shohadaa_short کانال‌محفل‌هامون🌱↓ @mahfe_l کانال‌خدمات🌿↓ @ww0403
مشاهده در ایتا
دانلود
•~❄~• عَشق‌یَعنےاُستخٰوان‌و‌یِڪ‌پِلآك سآلہا‌تنہاۍ‌تنھا‌زیر‌خآك…‌(((: 💥 ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @mazhabijdn🍂⃟💕❫
•~❄~• مڪہ‌برای‌شما،فڪہ‌برای‌من🖐🏽(: بالۍنمی‌خواهم،این‌پوتین‌های‌کهنه‌هم؛ میتوانندمرابه‌آسمان‌ببرند... ♥️ ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @mazhabijdn🍂⃟💕❫
•~❄~• دِلـم‌ازایـن‌تـابوت‌هامیخواھَـد..! ڪہ‌بوۍعشق‌میدهـد‌ با‌لاۍدَست‌ِعـاشقـان..!🚶🏻‍♂ -مثلامـٰآهـم‌شَھیـدشیـم..!(: ♥️ ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @mazhabijdn🍂⃟💕❫
•~❄~• سلام‌برآنان‌ که‌شبانگاهان‌ می‌جنگندوصبح‌‌ باکفن‌بازمی‌گردند!! ♥️ ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @mazhabijdn🍂⃟💕❫
•~❄~• بـاولـایـت‌تـاشهـادت‌نـقش‌فـرزنـدان‌مـااسـت -مـافرزنـدان‌مـادرپهلـوشکـستـه‌ایـم! ♥️ ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @mazhabijdn🍂⃟💕❫
•~❄~• برای نماز که می ایستاد،شانه هایش را باز می کرد و سینه‌ش را می داد جلو. یک بار به شهید گفتم: چرا سر نماز این طوری می کنی؟ گفت: وقتی نماز می خوانی مقابل ارشد ترین ذات ایستاده ای،پس باید خبردار بایستی و سینه‌ت صاف باشد. ♥️ ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @mazhabijdn🍂⃟💕❫
•~❄~• میگقت: حتی‌اگہ‌یـه‌درصداحتمـال‌بِـدی‌ڪہ یـه‌نفر یه‌روزی‌برگـرده‌وتوبہ‌کنـه .. حـق‌نداری‌راجبش‌قضاوت‌ڪنۍ!🗣^^ قضاوت‌فقط‌ڪار‌خداست☝️🏼! فلذا‌حواسمـون‌باشہッ ♥️ ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @mazhabijdn🍂⃟💕❫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°|• بسم رب شهدا •|° 🍃 پویش 🍃 🌱 🌱 🙂🌿 موضوع:🌿🙂 😙 🌿 🌿 ایشان نخستین پسری بود که خداوند متعال به خانواده امام علی (ع) و حضرت فاطمه (س) عنایت فرمودند. در آستانه طلوع فرزند دلبند فاطمه زهرا (س)، سفری براى پیامبر گرامى اسلام (ص) پیش آمد. آن حضرت (ص) براى خداحافظی به خانه علی (ع) و فاطمه (س) رفت و ضمن سخنانى، به سفارش هاى لازم در مورد مولود مبارکى پرداختند که به زودى جهان را به نور وجود بافضیلت و شریفش، نورباران و عطرآگین خواهد ساخت، و از جمله توصیه فرمودند که او را پس از ولادت در پوشش زرد رنگ قرار ندهند. پس از رفتن پیامبر اکرم (ص)، نخستین فرزند خانه نور، در روز باشکوهى (۱۵ رمضان سال سوم هجرى) متولد گردید. اسماء بنت عمیس به همراه بانوان دیگرى، در لحظه ولادت باسعادت حضرت امام حسن مجتبى (ع) در آنجا حضور داشتند. آنان، مولود مبارک را بی آن که از توصیه پیامبر گرامى اسلام (ص) آگاه باشند، در پارچه زیبا و تمیز زرد رنگی قرار دادند. رسول مکرم اسلام (ص) پس از بازگشت از سفر، به دیدار فاطمه زهرا (س) شتافت. وقتی رسول خدا (ص) تشریف آورد، به بانوان حاضر فرمود: فرزندم را بیاورید. پس نوزاد را به آن حضرت (ص) تقدیم داشتند. او را در آغوش گرفت و فرمود: مگر فراموش کردید که از شما خواستم او را پس از ولادت، در پوشش زرد قرار ندهید؟ سپس آن پوشش را از این مولود مبارک برگرفت و پوشش سپیدى بر او افکند و رو به امیرمؤمنان علی (ع) نمود و پرسید: چه نامی برایش برگزیده ‌اید؟ امام علی (ع) فرمود: ما هرگز در گزینش نام فرزندمان بر شما پیشى نمی‌گیریم. (فاطمه (س) هم پیش از آن به پدر گرانمایه نوزاد و همسر گرامی خود، امام علی (ع) پیشنهاد کرده بود که نامى برای این نورسیده در نظر بگیرد، اما حضرت علی (ع) ضمن احترام به دخت پیامبر (ص)، فرموده بود که در مورد نامگذارى این نوزاد عزیز، بر رسول خدا (ص) و بر پیشواى بزرگ توحید، پیشى و سبقت نخواهد گرفت.) ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @mazhabijdn🍂⃟💕❫
بخشی از فضایل امام حسن🙂👇🍃 ذكاوت امام حسن مجتبى (ع) حضرت مجتبى صلوات الله عليه در سن هفت سالگى در مجلس حضرت رسول (ص) حاضر مى ‏شد، آيات وحى را كه تازه نازل شده بود ياد مى ‏گرفت و در خانه براى مادرش فاطمه (س) مى‏ خواند، هر وقت اميرالمؤمنين (ع) داخل خانه مى ‏شد مى ‏ديد كه فاطمه زهرا آيات را مى ‏خواند. مى‏ فرمود: چه كسى اينها را به تو ياد داد حال آنكه امروز نازل شده است ؟ حضرت فاطمه زهرا (س) جواب مى ‏داد: فرزندت حسن، روزى اميرالمؤمنين (ع) در خانه مخفى شد كه ببيند حضرت مجتبى چطور آيات وحى را مى‏ خواند، حسن (ع) داخل شد، آيات وحى را ياد گرفته بود، ولى تا خواست بخواند مضطرب شد و نتوانست، مادرش از اضطراب وى تعجب كرد، حضرت مجتبى جواب داد: اى مادر بيانم كوتاه آمد، زبانم بند شد، ظاهراً يك مرد بزرگوارى مرا زير نظر دارد و به من گوش مى‏دهد. در اين هنگام اميرالمؤمنين (ع) از پس پرده خارج شد و فرزند عزيزش را بوسيد و مورد تفقد قرار داد: «قال يا اُمّاه قلّ بيانى و كَلّ لِسانى لعلّ سَيّداً يَرْعانى» 1 حضرت مجتبى صلوات الله عليه از اول آشنا به آيات وحى و داراى ذكاوت خاصى بود. حلم يك نفر از اهل شام وارد مدينه شد، حضرت مجتبى (ع) را ديد كه بر مركبى سوار است و چون تحت تأثير تلقينات شوم بنى اميه قرار گرفته بود، شروع به ناسزا گفتن كرد، او تند تند اسائه ادب مى‏ كرد، امام(ع) هم چيزى نمى‏ گفت. تا وقتى كه مرد شامى آرام شد. حضرت مجتبى كه درد او را مى ‏دانست بر او سلام كرد و خنديد و فرمود: يا شيخ گمان مى‏ كنم غريب هستى، شايد امر بر تو مشتبه شده است اگر بخواهى گذشت كنيم از تو گذشت مى كنيم، اگر از ما چيزى بخواهى بتو مى ‏دهيم، اگر راهنمائى بخواهى راهنمائيت مى‏ كنيم، اگر از ما مركبى بخواهى براى تو مركب مى‏ دهيم، اگر گرسنه باشى، سيرت مى‏ گردانيم اگر عريان باشى لباست مى‏ دهيم، اگر محتاج باشى بى ‏نيازت مى‏ كنيم، و اگر حاجتى داشته باشى آنرا بر مى‏ آوريم و تا در مدينه هستى اگر در خانه ما ميهمان باشى براى تو بهتر خواهد بود، چون منزل ما وسيع و امكانات ما بسيار و موقعيت ما گسترده است. مرد شامى از شنيدن اين سخنان به گريه افتاد، سپس گفت: گواهى مى ‏دهم كه تو خليفه خدا در روى زمين هستى، خدا داناتر است كه رسالت خود را در كجا قرار بدهد، تو و پدرت مبغوضترين خلق در نزد من بوديد ولى فعلاً محبوبترين خلق خدا در نزد من هستيد: «ثم قال أَشهدُ انّك خليفةُ اللّه فى ارَضه، اللّهُ اعلم حيث يجعل رسالته ،كنت أَنت و ابوك ابغضُ خلق اللّهِ الىّ و الان أَنت اَحبّ خلق اللّه الىّ». سپس آن مرد وسائل خويش به خانه آن حضرت آورد و تا در مدينه بود ميهمان آن حضرت بود و بر محبت اهل بيت (ع) معتقد شد.2  درمان کمر درد در 14 روز! بدون نیاز به پزشک (مشاوره رایگان بگیر) ثبت نام  تبلیغ نگارنده گويد: معاويه و پيروان او درباره اميرالمؤمنين صلوات الله عليه و اهل بيت او، چنان تهمتهائى بستند و چنان ناروائيها نسبت دادند كه عقل متحير است و توانست ناسزاگوئى به آن حضرت را رسميت بدهد، امام مجتبى (ع) احساس كرده كه اين آدم ذاتاً بدجنس نيست ولى تحت تأثير تبليغات سوء قرار گرفته است، لذا با حلم و بردبارى او را معالجه فرمود. ياد حق ‏امام صادق (ع) مى ‏فرمايد: پدرم از پدرش به من حديث كرد كه: حسن بن على بن ابيطالب (عليهما السلام) از همه اهل زمان خود عابدتر بود، به زهد و بى اعتنائيش به دنيا و فضيلتش كسى نمى‏رسيد، چون به حج مى ‏رفت، پياده مى‏ رفت و گاهى پا برهنه مى‏ رفت. چون مرگ را ياد مى‏ كرد مى‏ گريست، و چون قبر را ياد مى‏ آورد گريه مى‏ كرد، وقتى بعث و قيامت را ياد مى‏ نمود اشك مى‏ ريخت، وقتى كه گذشتن از صراط را ياد مى‏ آورد مى ‏گريست وقتى كه در مقابل خدا قرار گرفتن را ياد مى ‏آورد فرياد مى‏ كشيد و بيهوش مى ‏شد. چون به نماز مى‏ ايستاد مفصلهاى بدنش به حركت در مى ‏آمد و چون بهشت و جهنم را ياد مى‏ كرد مانند انسان مار زده مضطرب مى‏ گشت، هر وقت به وقت خواندن قرآن به «يا ايها الذين آمنوا» مى ‏رسيد، مى ‏گفت: لبيك اللهم لبيك. در هيچ حالى او را نديدند مگر آنكه خدا را ذكر مى‏كرد. در سخن گفتن راستگوترين مردم و در بيان مطلب فصيحترين آنان بود. روزى به معاويه گفتند: اى كاش حسن بن على ابيطالب را بگوئى به منبر برود و سخن بگويد، تا معلوم شود كه سخن گفتن نمى ‏تواند، معاويه از آن حضرت خواست تا منبر برود و سخن گويد، امام سلام اللّه عليه برخاست و به منبر تشريف برد، خدا را حمد كرد و ثنا گفت. آنگاه فرمود: «يا ايها الناس من عرفنى فقد عرفنى و من لم يعرفنى فانا الحسن بن على بن ابيطالب و ابن سيدة النساء فاطمة بنت رسول الله (ص)، انا ابن خير خلق الله، انا ابن رسول الله (ص) انا ابن صاحب الفضائل، انا ابن صاحب المعجزات، و الدلائل، انا ابن اميرالمؤمنين، انا المدفوع عن حقى، انا و اخى الحسين سيدا شباب اهل الجنة، انا ابن الركن و المقام، ا
نا ابن مكة و منى انا ابن المشعر و العرفات…»3 آن حضرت در مقابل خصم، همه كمالات و فضائل را به خودش اختصاص داد كه يعنى: كسى به مقام آل محمد (ص) نمى رسد. انفاق همه مال و نصف مال در راه خدا حضرت مجتبى صلوات الله عليه در احسان و انفاق در راه خدا قدمى برداشت كه منحصر به فرد و از فضائل اختصاصى اوست و آن اينكه: دوبار همه دارايى خويش و سه بار نصف مال خود را در راه خدا انفاق و احسان نمود اين مطلب مورد تصديق همه است، شيعه و اهل سنت آنرا در كتابهاى خود نقل كرده ‏اند، عبارت عربى روايت چنين است: «خرجَ الحسنُ (ع) من ماله مرّتين و قاسم لله ماله ثلاث مرّات حتّى انه كان يعطى نعلاً و يمسك نعلاً و يعطى خفاً و يمسك خفاً» يعنى: وقتى كه نصف مال خود را در راه خدا مى ‏داد چنان دقت مى ‏كرد تا جائى كه يك نعلين و چكمه را مى‏ داد و يك نعلين و چكمه را براى خود نگاه مى ‏داشت. رجوع شود به بحار ج 43 ص 339 و 357، مناقب ابن شهر آشوب ج 4 ص 14 فصل مكارم اخلاق، تذكرة سبط ابن جوزى ص 112 حالات امام حسن (ع) صواعق المحرقه ابن حجر حالات امام حسن (ع)، فصول المهمه ابن صباغ ص .138 تاريخ الخلفاء سيوطى ص 73، نورالابصار شبلنجى ص 108، اين روايت از حضرت صادق صلوات الله عليه به نقل مناقب با اين لفظ نقل شده است: «قال الصادق (ع) ان الحسن بن على عليهما السلام حجّ خمسة و عشرين حجّة ما شياً و قاسم الله تعالى ماله مرّتين و فى خبر قاسم ربه ثلاث مرّات و حجّ عشرين حجّة على قدميه». عمل طاقت فرسا از جمله فضائل حضرت مجتبى صلوات الله عليه آنست كه: بيست و پنج بار پياده به زيارت كعبه رفت با آنكه مركبهاى خوب با او برده مى‏ شد ولى بعلت «افضل الاعمال أحمزُها» 4 مسافت چهار صد و پنجاه كيلومتر راه را زير اشعه سوزان آفتاب و روى سنگريزه‏هاى داغ، پياده مى‏ پيمود تا رضايت خدا را بيشتر فراهم آورد. و چون اين كار تصنّعى نمى‏ تواند باشد، ايمان قوى و خلوص كامل لازم دارد، معاويه كه مى خواست براى خودنمائيى كارهاى خوب انجام دهد، نتوانست اين كار را بكند و حسرت مى‏ كشيد و مى ‏گفت: بر چيزى غمگين نيستم مگر به آنكه نتوانستم پياده به حج روم ولى حسن بن على (عليهاالسلام) بيست و پنج بار پياده به مكه رفت. 5 جريان بيست و پنج بار به مكه رفتن را شيعه و اهل سنت در كتابهاى خويش نقل كرده و فريقين آنرا مسلم دانسته ‏اند، اينك به بعضى از تعبيرها اشاره مى‏ شود: «قال الصادق (ع): ان الحسن بن على عليهما السلام حج خمسة و عشرين حجة ماشياً و قاسم الله ماله مرتين 6. در روايت عبدالله بن عبيد بن عمير آمده: «قال لقد حج الحسن بن على خمساً و عشرين حجة ما شياً و ان النجائب لتقاد معه» 7. ناگفته نماند در مناقب و انوار البهيه و تاريخ الخلفاء و صواعق ابن حجر و اخبارالدول قرمانى ص 106 چنانكه گفته شد بيست و پنج بار نقل شده، سبط ابن جوزى در تذكره ص 178 و سيد مؤمن شبلنجى در نور الابصار ص 108 و ابن طلحه در مطالب السؤول ص 67 بيست بار گفته ‏اند. خوف از محشر حضرت رضا از پدرانش صلوات الله عليهم نقل مى ‏كند: چون رحلت امام حسن (ع) نزديك شد، گريه كرد، گفتند: يا بن رسول الله آيا با آن منزلت كه نسبت به رسول الله (ص) دارى گريه مى‏ كنى؟! با آنكه آن حضرت در تقرب تو نسبت به او، چيزها گفته است؟! بيست بار پياده به حج رفته و سه بار هر چه داشته ‏اى در راه خدا انفاق نموده‏ اى حتى يك نعلين را؟! فرمود: فقط براى دو چيز گريه مى كنم: وحشت موقف قيامت و مفارقت دوستان «فقال انّما أبْكى لخصلتين: لهَول المَطْلَع و فراق الأَحبّة»8 ——————————– پى ‏نوشتها: 1- بحار ج 43 ص 338.  2- مناقب آل ابى طالب ج 4 ص 19 فصل مكارم اخلاق امام حسن (ع). 3- بحارالانوار ج 43 ص 331 از امالى صدوق. 4- در نهايه گويد: «سئل رسول الله (ص) اىّ الاعمال افضل فقال: احمزها» اى اشدّها.  5- بحار الانوار ج 43 ص 339، مناقب ج 4 ص 14 باب مكارم اخلاقه. 6- مناقب ج 4 ص 14 فصل مكارم اخلاق آن حضرت . 7- مستدرك حاكم ج 3 ص 169. 8- بحار ج 43 ص 332. منبع : (خاندان وحى، سيد على اكبر قريشى، ص 319 – 324) ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @mazhabijdn🍂⃟💕❫
نا ابن مكة و منى انا ابن المشعر و العرفات…»3 آن حضرت در مقابل خصم، همه كمالات و فضائل را به خودش اختصاص داد كه يعنى: كسى به مقام آل محمد (ص) نمى رسد. انفاق همه مال و نصف مال در راه خدا حضرت مجتبى صلوات الله عليه در احسان و انفاق در راه خدا قدمى برداشت كه منحصر به فرد و از فضائل اختصاصى اوست و آن اينكه: دوبار همه دارايى خويش و سه بار نصف مال خود را در راه خدا انفاق و احسان نمود اين مطلب مورد تصديق همه است، شيعه و اهل سنت آنرا در كتابهاى خود نقل كرده ‏اند، عبارت عربى روايت چنين است: «خرجَ الحسنُ (ع) من ماله مرّتين و قاسم لله ماله ثلاث مرّات حتّى انه كان يعطى نعلاً و يمسك نعلاً و يعطى خفاً و يمسك خفاً» يعنى: وقتى كه نصف مال خود را در راه خدا مى ‏داد چنان دقت مى ‏كرد تا جائى كه يك نعلين و چكمه را مى‏ داد و يك نعلين و چكمه را براى خود نگاه مى ‏داشت. رجوع شود به بحار ج 43 ص 339 و 357، مناقب ابن شهر آشوب ج 4 ص 14 فصل مكارم اخلاق، تذكرة سبط ابن جوزى ص 112 حالات امام حسن (ع) صواعق المحرقه ابن حجر حالات امام حسن (ع)، فصول المهمه ابن صباغ ص .138 تاريخ الخلفاء سيوطى ص 73، نورالابصار شبلنجى ص 108، اين روايت از حضرت صادق صلوات الله عليه به نقل مناقب با اين لفظ نقل شده است: «قال الصادق (ع) ان الحسن بن على عليهما السلام حجّ خمسة و عشرين حجّة ما شياً و قاسم الله تعالى ماله مرّتين و فى خبر قاسم ربه ثلاث مرّات و حجّ عشرين حجّة على قدميه». عمل طاقت فرسا از جمله فضائل حضرت مجتبى صلوات الله عليه آنست كه: بيست و پنج بار پياده به زيارت كعبه رفت با آنكه مركبهاى خوب با او برده مى‏ شد ولى بعلت «افضل الاعمال أحمزُها» 4 مسافت چهار صد و پنجاه كيلومتر راه را زير اشعه سوزان آفتاب و روى سنگريزه‏هاى داغ، پياده مى‏ پيمود تا رضايت خدا را بيشتر فراهم آورد. و چون اين كار تصنّعى نمى‏ تواند باشد، ايمان قوى و خلوص كامل لازم دارد، معاويه كه مى خواست براى خودنمائيى كارهاى خوب انجام دهد، نتوانست اين كار را بكند و حسرت مى‏ كشيد و مى ‏گفت: بر چيزى غمگين نيستم مگر به آنكه نتوانستم پياده به حج روم ولى حسن بن على (عليهاالسلام) بيست و پنج بار پياده به مكه رفت. 5 جريان بيست و پنج بار به مكه رفتن را شيعه و اهل سنت در كتابهاى خويش نقل كرده و فريقين آنرا مسلم دانسته ‏اند، اينك به بعضى از تعبيرها اشاره مى‏ شود: «قال الصادق (ع): ان الحسن بن على عليهما السلام حج خمسة و عشرين حجة ماشياً و قاسم الله ماله مرتين 6. در روايت عبدالله بن عبيد بن عمير آمده: «قال لقد حج الحسن بن على خمساً و عشرين حجة ما شياً و ان النجائب لتقاد معه» 7. ناگفته نماند در مناقب و انوار البهيه و تاريخ الخلفاء و صواعق ابن حجر و اخبارالدول قرمانى ص 106 چنانكه گفته شد بيست و پنج بار نقل شده، سبط ابن جوزى در تذكره ص 178 و سيد مؤمن شبلنجى در نور الابصار ص 108 و ابن طلحه در مطالب السؤول ص 67 بيست بار گفته ‏اند. خوف از محشر حضرت رضا از پدرانش صلوات الله عليهم نقل مى ‏كند: چون رحلت امام حسن (ع) نزديك شد، گريه كرد، گفتند: يا بن رسول الله آيا با آن منزلت كه نسبت به رسول الله (ص) دارى گريه مى‏ كنى؟! با آنكه آن حضرت در تقرب تو نسبت به او، چيزها گفته است؟! بيست بار پياده به حج رفته و سه بار هر چه داشته ‏اى در راه خدا انفاق نموده‏ اى حتى يك نعلين را؟! فرمود: فقط براى دو چيز گريه مى كنم: وحشت موقف قيامت و مفارقت دوستان «فقال انّما أبْكى لخصلتين: لهَول المَطْلَع و فراق الأَحبّة»8 ——————————– پى ‏نوشتها: 1- بحار ج 43 ص 338.  2- مناقب آل ابى طالب ج 4 ص 19 فصل مكارم اخلاق امام حسن (ع). 3- بحارالانوار ج 43 ص 331 از امالى صدوق. 4- در نهايه گويد: «سئل رسول الله (ص) اىّ الاعمال افضل فقال: احمزها» اى اشدّها.  5- بحار الانوار ج 43 ص 339، مناقب ج 4 ص 14 باب مكارم اخلاقه. 6- مناقب ج 4 ص 14 فصل مكارم اخلاق آن حضرت . 7- مستدرك حاكم ج 3 ص 169. 8- بحار ج 43 ص 332. منبع : (خاندان وحى، سيد على اكبر قريشى، ص 319 – 324) ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @mazhabijdn🍂⃟💕❫
بخشی از جرعت و شجاعت امام حسن🙂👇🍃 تـاریـخ بـیـش از هـمـه در خـانـدان پـیـامبر به چشم می خورد پردلی، دلیری، دلاوری و جـراءت و شـجـاعـت است. تاریخ سرشار از دلاوریهای پیامبر، علی، فاطمه، حسن، حسین و... اسـت. از کودکی آثار شجاعت و رک گویی در او نمایان بود روزی ابوبکر بر منبر پـیـامـبـر نـشـسـتـه بـود حسن هشت ساله آمد و معترضانه به او گفت: از جای پدرم پایین بیا!... و نیز در فتح مکه هنگامی که ابوسفیان خدمت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آمد تا عهدنامه مـشـرکـان را تـمـدیـد کـنـد و آن حـضـرت نـپـذیـرفـت، وی بـه عـلی عـلیـه السـلام متوسل شد و کاری از پیش نبرد، نزد فاطمه علیهاالسلام آمد و گفت: از این کودک بخواهد کـه با جدش در این باره صحبت کند و با این کار آقایی عرب و عجم را برای خود بخرد. حـسـن 5 ـ 6 سـاله جـلو آمد، یک دست بر بینی و دست دیگرش را بر ریش ابوسفیان نهاد و گـفـت: ای ابـوسـفیان، به یگانگی خدا و رسالت محمد صلّی اللّه علیه و آله گواهی ده تا شفیع تو گردم. ... او در هـنـگـام تـبعید ابوذر آن یار صمیمی پیامبر به امر خلیفه سوم، با آن که خلیفه از بـدرقـه او جـدا مـنـع کـرده بـود بی باکانه به همراه پدر و برادر و تنی چند از یاران باوفای پدر، او را مشایعت کرد و به او دلداری داد. امام حسن از روزی که پدر بزرگوارش به خلافت رسید در خدمت پدر و نماینده او بود. در عزل و نصب ها دستی باز داشت، برای بسیج کردن کردن مردم کوفه از سوی پدر بدان سـامـان اعـزام شـد. او بـا سـخنرانی شورانگیز خود ـ با آنکه بیمار بود ـ ده هزار نفر از مـردم کـوفه را بسیج کرد و ابوموسی اشعری ـ آن مهره فاسد و منصوب از سوی خلفای پـیـشـیـن ـ را کـه وسـوسـه آغـاز نـمـوده و مـردم را از جـنـگ دلسـرد مـی کـرد، از حـکـومـت عزل نمود. او در تـمـام جـنـگهای پدر از جمل و صفین و نهروان حضور جدی داشت و دلاوریهای او در این جـنـگـهـا زبـان زد اسـت. در جنگ جمل بر میمه سپاه و برادرش حسین علیه السلام بر میسره بـود و دیـگـر بـرادرش مـحـمـد را بـه پـیـشـروی فرمان داد، او به پیش رفت ولی کاری صـورت نـداد و زخـم خـورده بـازگـشـت. و هـنگامی که به حسن فرمان داد او صف دشمن را شکست و وظیفه اش را انجام داد. محمد حنفیه در نزد پدر اندکی شرمگین شد، ولی امام به او چنین دلداری داد که: ((پسرم، تو فرزند منی و حسن فرزند پیامبر است. ..!)) آری و در نهایت او بود که با وارد آوردن ضربه کاری بر شتر عایشه، کار جنگ را یکسره کرد. در صـفـیـن مـردم را تـشـجـیـع مـی کـرد و بـا شعارهای آتشین خود مردم را به راه می انداخت[1]. و خود چنان بر قلب لشکر می زد که یورشهای پیاپی او عـلی عـلیـه السـلام را نـگران کرده، فرمود: ((این جوان را از رفتن به میدان باز دارید، مبادا با مرگ او و برادرش حسین نسل پیامبر به صلّی اللّه علیه و آله قطع شود!)). در زمان خلافت، هنگامی که در کنار پل سـابـاط[2] اردو زده بودند و امام در آنجا سخنرانی کرد که اشاره بـه بـی وفـایـی مردم داشت و نیز شایعه صلح آن حضرت میان مردم پیچیده بود، پس از سـخـنـرانی هنگام حرکت که سوار بر اسب بود شخصی فرو برد و کارد را به استخوان رسـانـد، آن امام زخم خورده اما دلیر، از همان روی اسب خود را بر گردن وی انداخت و او را چنان به زمین زد که گردنش شکست. در نامه هایی که آن امام بزرگ پیش از صلح و پس از آن بـه مـعـاویـه نـوشته است روح حماسه موج می زند، و او خود فرمود که: ((به خدا سوگند، اگر یارانی می یافتم، شب و روز را در جهاد با معاویه به سر می بردم )). پی نوشت ها [1] وقعة صفین ؟ / 114. [2] ساباط نام شهرى است نزدیک مدائن که پلى بر روى رود خانه آنجا زده شـده بـود و نـام آن پـل سـابـاط و شـهـر را بـه نـام آن پل خوانده اند.(مراصدالاطلاع ) ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @mazhabijdn🍂⃟💕❫