💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
#ایران #سوریه
🔹روابط عمومی کل سپاه پاسداران:
➖ با شکستهای راهبردی رژیم جلاد و گرگ صفت صهیونیستی در جبهههای غزه و لبنان وعدم دستیابی به اهداف پلید و شیطانی اردوگاه سلطه و صهیونیست برابر جبهه مقاومت اسلامی؛ تروریستهای تکفیری تحت فرماندهی و هدایت شکست خوردگان میدان نبرد در غزه و جنوب لبنان، از روزهای گذشته بار دیگر حملات وحشیانه به سوریه را در دستور کار خود قرار دادهاند که با پاسخهای قاطع ارتش و نیروهای مردمی مقتدر این کشور مواجه شدند.
➖ در جریان جنایت آفرینیهای جدید گروهکهای تروریستی تکفیری صهیونیستی در حومه حلب سردار رشید و شجاع سپاه اسلام سرتیپ دوم پاسدار #کیومرث_پورهاشمی (معروف به حاج هاشم) از مدافعان دیرین حرم و مستشاران ارشد نظامی ایران در سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
🔻بیانیه سپاه پاسداران درپی شهادت سرتیپ پاسدار کیومرث پورهاشمی
متن اطلاعیه به این شرح است:
▫️ « بسم الله الرحمن الرحیم . مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ ۖ فَمِنْهُم مَّن قَضَیٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ ۖ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا . (آیه ۲۳ سوره احزاب)
▫️با شکست های راهبردی رژیم جلاد و گرگ صفت صهیونیستی در جبهههای غزه و لبنان و عدم دستیابی به اهداف پلید و شیطانی اردوگاه سلطه و صهیونیست برابر جبهه مقاومت اسلامی؛ تروریستهای تکفیری تحت فرماندهی و هدایت شکست خوردگان میدان نبرد در غزه و جنوب لبنان، از روزهای گذشته بار دیگر حملات وحشیانه به سوریه را در دستور کار خود قرار دادهاند که با پاسخهای قاطع ارتش و نیروهای مردمی مقتدر این کشور مواجه شدند.
▫️در جریان جنایت آفرینیهای جدید گروهکهای تروریستی تکفیری صهیونیستی در حومه حلب سردار رشید و شجاع سپاه اسلام"سرتیپ دوم پاسدار کیومرث (هاشم) پورهاشمی (معروف به حاج هاشم)" از مدافعان دیرین حرم و مستشاران ارشد نظامی ایران در سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
▫️وی برادر شهید گرانقدر و جاوید الاثر ابوالفضل پورهاشمی، از فرماندهان دفاع مقدس است و سابقه مجاهدت و مقابله با دشمن بعثی در جنگ تحمیلی در تیپ نبی اکرم(ص)، سپاه چهارم بعث، قرارگاه رمضان و نیز مستشاری نظامی در محور مقاومت عراق و سوریه را در کارنامه افتخار آمیز و الهام بخش خود دارد.
▫️ضمن تبریک و تسلیت شهادت پرافتخار این سردار عالیقدر به محضر مبارک رهبر عظیمالشأن انقلاب اسلامی و فرمانده کل قوا حضرت امام خامنهای(مد ظله العالی)، خانواده معظم شهیدان پورهاشمی، بستگان محترم، ملت شریف ایران، به ویژه مردم غیور و حماسه ساز استان کرمانشاه و آحاد همرزمان وی در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و محور مقاومت، به آگاهی عموم ایرانیان میرساند آیینهای استقبال، تشییع و خاکسپاری پیکر مطهر این شهید عزیز متعاقباً اطلاع رسانی خواهد شد.»
#طوفان_الاقصی | #فلسطین | #قدس | #غزه
#ایران | #سوریه
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
28.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایت شنیدنی از مادر شهید وحید بدریکتا
🔹روایتی شنیدنی از مادر یکی از شهدای بستان به مناسبت عملیات طریقالقدس و آزادسازی شهر بستان
🔹شهید وحید بدر یکتا در ۹ آذر ماه سال ۶۰ در عملیات طریقالقدس جبهه بستان به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
13.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃شب جمعه.شب زیارتی ارباب بی کفن علیه السلام
باقرائت زیبای زیارت عاشورا به نیابت از اموات و شهدا هدیه کن ثواب آن به محضر اقا امام زمان علیه السلام 🍃🌸🌺🌸
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
2.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حملات سنگین جنگنده های روسی برعلیه شورشیان سوری
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗 عشق در یک نگاه💗
قسمت52
از آخرین تماسمون ،حسام دیگه تماس نگرفت، دلشوره گرفتم ،ولی خودمو قانع میکردم به اینکه
حتمن اجازه نداره زنگ بزنه ،یا حتمن خطا خراب شده
دلشوره امانمو بریده بود
چند شب ،پشت سر هم خوابهای آشفته میدیم
با دیدن خوابها ،دلواپسی و دلشوره هام زیاد شد
یه روز صدای زنگ در اومد
چادرمو سرم کردم در و باز کردم
بابا بود
لباس مشکی به تن داشت
- سلام بابا جون
بابا: سلام دخترم
- اتفاقی افتاده؟
بابا: نه بابا جان، لباست و بپوش بریم جایی
( توی راه دلم مثل سیر و سرکه میجوشید ،مسیری که میرفتیم سمت معراج بود ،تپش قلبم شدت گرفت )
- بابا جون داریم میریم معراج؟
( بابا دستش اشکای چشمشو پاک میکرد
رسیدیم معراج و زهرا و مامان و اقا جواد با چند نفر دیگه هم بودن)
دلم نمیخواست از ماشین پیاده شم
دلم نمیخواست چیزی به من بگن
که نمیتونم باورش کنم
دست و پام میلرزید
بابا در و برام باز کردو زیر بغلمو گرفت
زهرا و مامان با دیدنم شروع کردن به گریه کردن
وارد یه اتاقی شدیم
یه تابوت وسط اتاق که با پرچم ایران تزیین شده بود
نشستم کنار تابوت
به عکس روی تابوت نگاه کردم
عکس حسام من بود
زبونم نمیچرخید
شروع کردم به پاره کردن پلاستیک دور تابوت
که بابا و زهرا اومدن جلو و نذاشتن باز کنم
منم جیغ میکشیدم
- برین کنار، مگه حسام من اینجا خوابیده نیست ،مگه این تابوت عشق من نیست ،چرا نمیزارین ببینمش ( بعد ها متوجه شدم که به خاطر پرتاب بمب ،سر حسام از بدنش جدا شده بود و به همین خاطر نمیزاشتن ببینمش)
حسامم بلند شو ،حسام نمیزارن صورت خوشگلت و برای آخرین بار ببینم
حسامم بهشون بگو ،من بدون تو میمیرم
اقای من مگه قول ندادی اتاقمونو رنگ بزنی ،
تو که بد قول نبودی عشق من
اینقدر عاشق رفتن بودی که حتی دلت نمیخواست پسرت و بغل کنی
حسام من بدون تو چیکار کنم، مگه قول نداده بودی منم همرات میبری
چقدر بی وفایی چقدر راحت فراموش کرد
اینقدر گریه کردم که از هوش رفتم
•••••
🍁نویسنده: فاطمه_ب🍁
•
•
دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است در غیر این صورت نویسنده راضی نیست و اینکار پیگردالهی دارد💯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸