1.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 پیکر پاک و سالم شهید علی جوزدانی که پس از ۲۲ سال از خاک شلمچه بیرون کشیده شد!👌👌
✅ جهت شفاعت شهدا این کلیپ رو پخش کنید. اجرتون با شهدا🌹🙏
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
8.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
💬 سوال
کافر چرا نجس است مگر انسان نیست؟
💠 استاد محمدی شاهرودی
#احکام
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
🦋🦋🦋
28.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
خلبان امریکایی
حال خوب همتون رو با یک صلوات خریدارم
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلامالله🕊علیها🤲
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
🦋🦋🦋
3.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
مأموریت بزرگ حضرت بقیةالله علیه السلام
🌱🌱🌱🌱🌱
#امام_زمانم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
🦋🦋🦋
2.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥#پوشش_زنده|شیخ نعیم قاسم: از 64 روز پیش حملات زمینی اسرائیل به لبنان آغاز شد و دشمن به دنبال نسل کشی حزب الله و ایجاد خاورمیانه جدید بود
دبیر کل حزب الله لبنان:
🔸صبر ما به نتیجه رسید و همچون جنگ بدر خداوند ما را پیروز کرد
🔸از زمانی که جبهه یاری کننده لبنان آغاز شد، این یاری و حمایت برای غزه بود و بارها تکرار کردیم جنگ نمی خواهیم اما این مسئولیتی انسانی است
🔸آنها با عملیات امنیتی پیجرها و شهادت فرماندهان جنگ را آغاز کردند
🔸اسرائیل توقع داشت اهداف خود را در موقعیت کوتاهی بدست آورد
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
شیخ نعیم قاسم: دنبال جنگ نیستیم اما آمادهایم
🔹دبیرکل حزبالله لبنان: مردم لبنان شما صبر پیشه کرده و جهاد کردید. از مکانی به مکان دیگر منتقل شدید و فرزندانتان جنگیدند و تمامی تلاش خود را برای مبارزه با دشمن به کار گرفتند.
🔹هنگامی که جبهۀ پشتیبانی را آغاز کردیم، بارها گفتیم که ما خواهان جنگ نیستیم اما آمادهایم که اگر دشمن اسرائیلی جنگ را بر ما تحمیل کرد با آن مقابله کنیم.
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
1.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دبیرکل حزبالله لبنان: تصویر برگشت با خوشحالی مردم ما به خانههایشان و بازنگشتن آوارگان دشمن را ببینید
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
3.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥شیخ نعیم قاسم: از جمهوری اسلامی ایران، امام خامنهای، سپاه پاسداران و ملت ایران تشکر میکنم
دبیر کل حزب الله لبنان:
🔹از ملت ایران که دوست داشتنی هستند و شهید قاسم سلیمانی تشکر میکنیم.
🔹از ملت یمن و بدرالدین حوثی، این مرد شجاع، تشکر میکنیم و از مردم عراق و سوریه.
🔹حمایت ما از فلسطین هرگز متوقف نخواهد شد و قدس را قبله آزادگان میدانیم.
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
اگر درد را احساس کردی
زنده ای
اما اگر درد دیگران را احساس کردی
انسانی
چه زیبا گفت مولانا
دنیـا هـمه هیچ
و اهـل دنیـا هـمه هیچ
ای هیچ
بـرای هیچ
بـر هیچ مپیچ
دانی که از آدمی چه ماند پس مرگ
عشق است و محبت است و
باقی هـمه هیچ...
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗عشق در یک نگاه 💗
قسمت54
بعد از مطب دکتر ،سوار ماشین شدیم ورفتیم دارو خونه ،نسخه ای که دکتر داده بود و دارو بگیریم
زهرا: نرگس جان ،نسخه رو بده من برم دارو رو بگیرم
- نه خودم میرم ،بد جایی وایستادی،تو باش اگه افسر اومد جریمه ات نکنه
زهرا: باشه، مواظب خودت باش
رفتم دارو خونه نسخه رو تحویل دادم ،نشستم تا اسممو بخونن
چشمم به یه پستونک زنجیری افتاد
گوشیم زنگ خورد ،زهرا بود
- جانم آجی
زهرا: نرگس جان اون سمت افسر اومده بود، اومدم این سمت خیابون
-: باشه عزیز
& خانم اصغری
- زهرا جان صدام زدن ،فعلن
- ببخشید ،اون پستونگ آبی ،زنجیر داره هم اگه میشه بزاری حساب میکنم
پستونکو تو دستم گفتم
از این ور خیابون به زهرا نشون میدادم
از خیابون داشتم رد میشدم که یه دفعه یه ماشین اومد سمتم
-------------------------------------
راوی زهرا:
- تو ماشین منتظر نرگس شدم ،دیدم از داروخونه اومده بیرون داخل دستش یه چیزی آویزون بود و میخندید و نشونم میداد
نفهمیدم چی بود
یه دفعه یه ماشین زد به نرگس
یا حسین
یا حسین
بدو بدو خودمو رسوندم بالا سرش
- نرگس ،نرگس اجی بلند شو
خداایاااا
یکی زنگ بزنه آمبولانس بیاد
کل ملت دورمون جمع شده بودن
بعد ده دقیقه آمبولانس اومد
همراهشون رفتم
شماره جواد و گرفتم
- الووو جوااادد
جواد: زهرا چی شده، چرا گریه میکنی
- جواددد نرگسس
جواد: نرگس چی شده ؟ شمرده حرف بزن
- جواد نرگس تصادف کردم
جواد: یا فاطمه زهرا ،الان کدوم بیمارستانی
- نمیدونم ،تو راهیم
جواد : باشه رسیدی خبرم کن کدوم بیمارستان رفتین ،من خودمو میرسونم
- باشه
بعد از رسیدن به بیمارستان ،نرگس و بردن اتاق عمل
منم آدرس و واسه جواد فرستادم ،ازش خواستم بره به مامان و بابا خبر بده
چون خودم نمی دونستم چه جوری بگم
بعد نیم ساعت جواد به همراه مامان و بابا اومدن
مامان همینجور خودشو میزد و میاومد
گریه ام شدت گرفت
رفتم تو بغل مامان
- ماماااان همش تقصیر من بود
ای کاش من میرفتم دارخونه
ای کاش اصلا نمیرفتم اون سمت خیابون
مامان: زهرا آروم تر حرف بزن چه خاکی به سرمون شد
نزدیک دو ساعت عمل طول کشید
بعد دوساعت دکتر اومد بیرون
همه رفتیم سمتش
بابا: اقای دکتر ،دخترم چه طوره؟
دکتر: متاسفم ،به خاطر ضربه ای که به سرش خورد خونریزی داخل کرده بود،نتونستیم نجاتش بدیم ،بچه هم وضعیت خوبی نداره
مامان بیچاره از حال رفت و منم داشتم دیونه میشدم
اصلا باورم نمیشد که نرگس رفته باشه
بابا هم میزد تو سرش
اوضاع خوبی نبود
نرگس و از اتاق بیرون
منم دویدم سمتش
- نرگسم پاشو ،نرگس خواهری حسین تو رو میخواد ،پاشو نرگسی
نرگسی مگه نگفتم حق نداری بری
مگه نگفتم از حسینت مراقبت نمیکنم
نرگس پاشو ،پاشو مامان از حال رفته
پاشو بابا رو نگاه کن داره تو سرش میزنه
نرگس بابا دق میکنه
جواد اومد سمتم و بغلم کرد
من هی میزدم تو سینه اش
- ولم جوااادجوااد
آجی مو دارن میبرن جواد
جواد بزار برم جلوشونو بگیرم
نرگسم نباید حسینشو تنها بزاره
اینقدر جیغ و داد زدم که از هوش رفتم
•••••
🍁نویسنده: فاطمه_ب🍁
•
•
دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است در غیر این صورت نویسنده راضی نیست و اینکار پیگردالهی دارد💯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸