🌹شهید علی همایونپور در عملیات های «والفجر ۴»، «کربلای ۴»، «کربلای ۵» و «بیت المقدس ۴» حضور داشت؛
همرزمان علی در زمان جنگ از او میپرسند:
آینده جنگ راچگونه می بینی؟
و علی پاسخ میدهد:
ما در جنگ امیدواریم که به پیروزی کامل برسیم و همان طور که امام خمینی فرمودند:«ما برای وظیفه میجنگیم نه برای پیروزی»
اصل آن است که به وظیفه خود عمل کنیم، چه ظاهرا شکست بخوریم و چه پیروز شویم که ان شاءالله پیروز خواهیم شد.
رزمنده دلاور گروهان شهید بهشتی
گردان مالک اشتر ،لشکر ۲۷ محمدرسول الله(ص)
🌷شهید علی همایونپور🌷
شهادت: ۷ فروردین ۱۳۶۷
عملیات بیت المقدس ۴
ارتفاعات شاخ شمیران
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
🌹مقتل شیرمردان بهبهانی
🌷اینجا مقتل یاران خمینی است. اینجا شهادتگاه مجید آبرومند، خداداد اندامی، عبدالخالق اولادی، عبدالعلی بهروزی، حمدالله شمائلی و سعید موسویون در جزیره مجنون جنوبی است.
🔹ظهر روز دهم فروردین 1363 سفیر شهادت آمد در پای سفره ناهار و تعدادی از دلسوختگان را به آن سوی دنیا بُرد. خوب که توجه کنی پوتینهایی که دیگر در پای صاحبانش نرفت را میبینی. چندتا پوتین است؟! صاحبان آن پوتینها الان کجا هستند؟!
🔹چه کسی میدانست که این نقطه، نقطه رهایی از عالم خاکی است؟! چه کسی میدانست که در ظهری خونین مقرر شده که مجید، خداداد، عبدالخالق، عبدالعلی، حمداله و سعید از این عالم خاکی میپرند و به افلاک میرسند؟! چه کسی میدانست آن فردی که این عکس را گرفته نیز روزی به همان یاران خواهد رسید؟!
🔸این عکس را سردار شهید حبیبالله شمایلی از مقتل برادر و دیگر دوستانش گرفت و دو سال بعد خود نیز به آنان پیوست.
🔹راستی وقتی شهید حبیبالله از دریچه دوربین اینجا را نگاه میکرد، چه منظرهای میدید؟!
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
🚩 یازده شب امیرمحسن تلفنی با بچهها حرف زده بود. دیگر آرام گرفتند و آماده خواب. سینیِ پر از شربت و قرص را آوردم. آنفلوآنزا بیخبر مهمان خانهمان شده بود و قصد بیرونرفتن نداشت. به ترتیب از بزرگ به کوچک دارو خوردیم و ردیف کنار هم خوابیدیم. هال در تاریکی فرو رفته بود و صدای نفسهای منظم بچهها در خانه میپیچید. با نور کمجان آشپزخانه زیارت عاشورا خواندم و کنار زینب دراز کشیدم. شیشه آب را بالای سرش گذاشتم و به ایتا سر زدم. خبر ناآرامی در چابهار، موثق بهنظر نمیآمد. تازه با امیرمحسن حرف زده بودیم، حتما خبر خاصی نبوده. داروها اثر خودشان را کرده بودند. چشمانم گرم شد و گوشی از دستم افتاد.
🚩 با صدای بیدارباشِ گوشی از جا پریدم. باید بچهها را برای رفتن مدرسه بیدار میکردم. آرام طوری که زینب بیدار نشود آماده شدیم و با هم از پلهها آمدیم بالا.
هنوز پایم را از در بیرون نگذاشته بودم، با دیدن حاجآقا مهدوی و چند سردار و پاسدار با لباسهای نظامی جلوی در خانهمان، آب جوش روی سرم ریختند. دستانم شل شد. به دیوار تکیه زدم تا زینب از بغلم نیفتد.
طوفان به باغچه زندگیام زده بود و خبر نداشتم....
👤 راوی: همسر شهید امیرمحسن حسننژاد
✍️ #زکیه_دشتیپور
#شهید_امیرمحسن_حسننژاد
#راسک
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
🚩 دلم در تب و تاب است. جمعیت صدایش کم و زیاد میشود. یکی فریاد میکشد: حسین!
نوحه حاج محمود را پخش میکنند. حتی داربستهای دور قبر شهید که کشیدهاند برای راحتی تدفین و خانواده شهدا را نمیتوانم ببینم.
کیپِ کیپ ایستادهاند. چند نفر با لباس نظامی و لباسشخصی سفت جلوی ورودی را گرفتهاند و نمیگذارند احدی غیرِخودی وارد شوند!
🚩 دلم در تب و تاب است. ماندهایم پشت جمعیت. الان شهید را دفن میکنند!
علیرضا هم با من است. قرار شده نگهش دارم. نمیدانم درست فهمیده چه شده یا نه؟! قرار است بفهمد چه اتفاقی افتاده؟!
آخرینبار مادرش گفت: "فعلا به علیرضا نگویید!"
🚩 دلم در تب و تاب است. میگویم:
+ علیرضا بریم پیش مامان؟
_ آره
+ فقط خیلی شلوغه! بعیده رامون بدن!
انگار لحن و ابهت شهید را ریختهاند در لحن و بیان علیرضا، پسر ششساله شهید.
_ بیا بریم! میگم پسر شهیدم رامون میدن!
#شهید_امیرمحسن_حسننژاد
#راسک
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
Azan Marhoum Aghati.mp3
1.05M
⚜اذان
⚜چه ضرب آهنگِ
⚜قشنگی است
⚜می گوید
⚜خدا همین نزدیکیست
⚜گوش کن
⚜«الله اکبر»
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝