eitaa logo
🕊سبک بالان عاشق🕊
363 دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
10.4هزار ویدیو
37 فایل
﷽ آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتند و پریدن ... ✅ ارتــبــاط ، انتقاد و پیشنهاد 👇 @shahadat07 با شهدا بودن سخت نیست با شهدا ماندن سخته
مشاهده در ایتا
دانلود
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 💢تصاویری از وداع اختصاصی خانواده معظم شهید مدافع حرم سید مصطفی صادقی در معراج شهدای تهران ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 💢 روزی که معراج شهدا خرابه شام شد 🔹لحظاتی از وداع جانسوز نازدانه های شهید مدافع حرم سید مصطفی صادقی در معراج شهدای تهران 💠 باحال مناسب ببینید ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
🕊سبک بالان عاشق🕊
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ دختر اگر یتیم شود پیر میشود از زندگی بدون پدر سیر میشود هم سن و سالها همه او رانشان دهند دل نازک است دختر ودلگیر میشود  باشد شبیه مادر خود نافذالکلام این شهرباصدای او،تسخیرمیشود فریادهای یا ابتایش چو فاطمه در سرزمین کفر چو تکبیر میشود وقتی که گیسوان سری پنجه می خورد هرتاب آن چوحلقه زنجیر میشود اصلاً رقیه نه ؛به خدا مرد ؛بی هوا با یک شتاب ضربه زمین گیرمیشود هرگزکسی نگفت گلویش کبودشد اینجاست روضه صاحب تصویر میشود دشمن به نگاه خریدار می کند خوب شاهزاده بوده و تحقیر میشود فرزندخارجیست کفن احتیاج نیست بیهوده نیست این همه تکفیرمیشود دادندجای غسل تیمم تنش....چرا؟ خون از شکاف زخم سرازیرمیشود پایش به سوی قبله کشید و به نازگفت: امشب اگر نیایی پدر دیر میشود این استوری ها رو فقط دخترها بخونند 😭 بی خود نیست که میگن دختر ها بابایی اند ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 💎ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت علیهم السلام ،، شهدای گمنام، مدافعان حرم، شهدای جنگ تحمیلی،شهدای حادثه ترور ...       💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠 🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸 ⚜الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباًکلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یامُحَمَّدُ یاعَلِیُّ یاعَلِیُّ یامُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یامَوْلانا یاصاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین‌بِحَقِّ‌مُحَمَّدٍوَآلِهِ‌الطّاهِرینَ.⚜ ......🌿🌺🌿 🌿🌺🌸🌺🌿
✿‍✵✰ هـر شــ🌙ــب یـک ✰✵✿‍ داســتــان مـعـنــوی ✧✾════✾✰✾════✾✧ عباسقلی خان فرد ثروتمند و در عین حال خیری بود که در مشهد بازار معروفی داشت مسجد، مدرسه، آب انبار، پل، دارالایتام و اقدامات خیریه دیگری هم از این دست داشته است به او خبر داده بودند در حوزه علمیه‌ای که با پول او ساخته شده طلبه‌ای شراب می‌خورد ناگهان همهمه‌ای در مدرسه پیچید طلاب صدا می‌زدند حاج عباسقلی است که به مدرسه وارد شده در این وقت روز چه کار دارد؟ از بازار به مدرسه آمده است! عباسقلی خان یکسره به حجره من آمد و بقیه همراهان هم دنبالش داخل حجره آمدند و همه نشستند ناگهان عباسقلی خان به تنهائی از جایش بلند شد و کتابخانه کوچک من را نشانه رفت رو به من کرد و گفت: لطفاً بفرمائید نام این کتاب قطور چیست؟ گفتم: شاهنامه فردوسی دلم در سینه بدجوری می‌زد سنگی سنگین گویی به تار مویی آویخته شده است بدنم می‌لرزید اگر پشت آن کتاب را نگاه کند چه خاکی باید بر سرم بریزم؟ عباسقلی خان دستش را آرام به سوی کتاب‌های دیگر دراز کرد ببخشید نام این کتاب چیست؟ بحارالانوار این یکی چطور؟ گلستان سعدی این یکی چیست؟ مکاسب و این یکی؟! لحظاتی بعد آنچه نباید بشود به وقوع پیوست عباسقلی خان آنچه را که نباید ببیند با چشمان خودش دید کتاب حجیمی را نشان داد و با دستش آن را لمس کرد سپس با چشمانی از حدقه درآمده به پشت کتاب اشاره کرد و با لحنی خاص گفت: این چه نوع کتابی است اسمش چیست؟ معلوم بود عباسقلی خان پی برده بود و آن شیشه لعنتی پنهان شده در پشت همان کتاب را هدف قرار داده بود برای چند لحظه تمام خانه به دور سرم چرخید چشمهایم سیاهی رفت، زانوهایم سست شد آبرو و حیثیتم در معرض گردباد قرار گرفته بود چرا این کار را کردم؟! چرا توی مدرسه؟! خدایا! کمکم کن نفهمیدم اشتباه کردم خوشبختانه همراهان عباسقلی خان هنوز روی زمین نشسته بودند و نمی‌دیدند اما با خود او که آن را در اینجا دیده بود چه باید کرد؟ بالاخره نگفتی اسم این کتاب چیست؟ چرا آقا الآن میگم، داشتم آب می‌شدم خدایا! دستم به دامنت در همین حال ناگهان فکری به مغزم خطور کرد و ناخودآگاه بر زبان راندم: یا ستارالعیوب و گفتم نام این کتاب «ستارالعیوب» است آقا! فاصله سؤال آمرانه عباسقلی خان و جواب التماس آمیز من چند لحظه بیشتر نبود شاید اصلاً انتظار این پاسخ را نداشت دلم بدجوری شکسته بود و خدای شکسته دلان و متنبه شدگان این پاسخ را بر زبانم نهاده بود حالا دیگر نوبت عباسقلی خان بود احساس کردم در یک لحظه لرزید و خشک شد طوری که انگار برق گرفته باشدش شاید انتظار این پاسخ را نداشت چشم‌هایش را بر هم نهاد چند قطره اشک از لابه‌لای پلک‌هایش چکید ایستاد و سکوت کرد ساکت و صامت و یکباره کتاب ستارالعیوب (!) را سر جایش گذاشت و از حجره بیرون رفت همراهانش نیز در پی او بیرون رفتند حتی آنها هم از این موضوع سر درنیاوردند و عباسقلی خان هم هیچ‌گاه به روی خودش هم نیاورد که چه دیده است اما آن محصل آن مدرسه هماندم عادت را به عبادت مبدل کرد سر بر خاک نهاد و اشک ریخت سالیانی چند از آن داستان شگفت گذشت محصل آن روز بعدها معلم و مدرس شد و روزی در زمره بزرگان علم قصه زندگی‌اش را برای شاگردانش تعریف کرد «زندگی من معجزه ستارالعیوب است» ستارالعیوب یکی از نام‌های احیاگر و معجزه آفرین خدا است و من آزاد شده و تربیت یافته همان یک لحظه رازپوشی و جوانمردی عباسقلی خان هستم که باعث تغییر و تحول سازنده‌ام شد ↲ اخلاق پیامبر و اخلاق ما نوشته استاد جلال رفیع انتشارات اطلاعات، صفحه ۳۳٢ °❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ~🕊 آسمونے شدن نه بال میخواد و نه پر.. دلی می‌خواد به وسعت خود آسمون مردان آسمونے بال پرواز نداشتن تنها به نداے دلشون لبیڪ گفتند و پریدن.. شبتون_شهدایی🌈☀️ ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝