eitaa logo
صبرا قشم ( نشر خوبی‌ها)
186 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
5.2هزار ویدیو
93 فایل
این کانال با هدف تعامل و هم افزایی بانوان فعال و توانمند قشم، در عرصه فرهنگی و مذهبی و محوریت جهاد تبیین با نگاهی نو و متفاوت جهت صحنه گردانی ایجاد شده است. (صبرا=صحنه گردانان بردبار روایت امید) و وابسته به مدرسه علمیه ریحانه الرسول(س) قشم است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
19.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥استقبال از شهید رضا زارعی در فرودگاه بندرعباس
۶۲۳۶پیام خوانده نشده داری!نمیخوای یه سر بزنی؟ هر چی بخوای میتونی داخلش پیدا کنی:) بازنشر بده بقیه هم برن یه سری بزنن://
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 🌼تلنگر ✍مغازه‏اى كه قفسه‏ بندى شده و تنظيم گرديده، جنس‏ هاى زياد آن به راحتى در دسترس قرار مى‏ گيرند، اما دكهّ‏ هاى درهم و شلوغ كه اجناس‏شان پخش و رها و زير پا افتاده است، دست و پاگير و خستگى‏ زا و وقت كش هستند. دل‏هايى كه بر اساس اهميت حادثه‏ ها، كارها را رده‏ بندى كرده‏ اند ... در حالى كه هزار كار دارند، بيش از يك گرفتارى برايشان نيست؛ 👈🏻 چون در يك لحظه، گرفتارى ما فقط مربوط به آن كار و آن حادثه‏اى است كه اهميت زيادترى دارد و ضرورت بيشترى. اگر تمام كارها را انجام بدهيم و اين يك كار بماند، كارى انجام نداده‏ ايم و بار خود را نگذاشته‏ ايم و اگر آن يك كار را، فقط همان را، بياوريم ديگر حرفى براى ما نيست و بازخواستى نيست. و همين است كه ديگر سيل حادثه‏ ها و انبوه كارها، ما را خُرد نمى‏ كند و به بازى نمى‏ گيرد. 📚کتاب رشد،استاد علی صفایی حائری، ص ۱۴ 💦❄️⛄️💦❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلايل حساس شدن سيستم استرس بچه ها مي تواند : 💠امر و نهي زياد والدين ، 💠خستگي ، 💠گرسنگي ، 💠توقع هاي بيش از توان ، 💠روابط مشكل دار والدين ، 💠بي توجهي به نيازهاي عاطفي ، 💠كلام تند و 💠توهين والدين باشد . براي رفع مشكل، دليل را جستجو و برطرف كنيد. @nooredideh
🔻جایگزین های تنبیه برای بچه ها 💠 به جای تنبیه، تقبیح شدید خود را بیان کنید بدون اینکه به شخصیت فرزندتان حمله کنید. مثلا پدری که می بیند فرزندش ابزار او را برداشته و در حیاط زیر باران رها کرده چه عکس العملی می تونه داشته باشه؟ میتونه فریاد بزنه، عصبانیت خودش رو با تندی بیان کنه و میتونه باجدیت به فرزندش تذکر بده بدون اینکه به فرزندش اهانت کرده باشه. مثلا بگه‌؛ "از اینکه ابزار نوی من توی حیاط زیر بارون رها شده و زنگ زده خیلی عصبانی ام..." 💠 به جای تنبیه، انتظارات خود را جزء به جزء برای فرزندتان شرح دهید. "انتظار دارم وقتی ابزار من رو قرض میگیری مثل اول بهم برگردونی" 💠 راه جبران خطا را به فرزند خود نشان دهید. " از این به بعد وقتی ابزار منو می گیری سریع سر جاش برگردون" 💠 به کودک فرصت دهید. " پسرم تو میتونی ابزار منو امانت بگیری و دوباره پسشون بدی و در مقابل میتونی امتیاز استفاده از آونها را کلا از دست بدی. تصمیمش با خودت" 💠 با موضوع برخورد فعال داشته باشید. کودک:" چرا درب جعبه ابزار قفله؟! پدر: "تو به من بگو چرا" 💠 مشکل گشایی کنید. " پسرم به نظر تو چه راهی می تونیم پیدا کنیم که هر وقت به ابزار من احتیاج داری بتونی از آنها استفاده کنی؟ در ضمن مطمئن باشم که هر وقت لازمشون داشتم داشتم سر جاشون باشند. " 👇 Join @nooredideh
🎐 | | 🏷 سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی: ▫️ جمهوری اسلامی، امروز سربلندترین دوره خود را طی می‌کند. بدانید مهم نیست که دشمن چه نگاهی به شما دارد، دشمن به پیامبر شما چه نگاهی داشت و [دشمنان‌] چگونه با پیامبر خدا و اولادش عمل کردند، چه اتهاماتی به او زدند، چگونه با فرزندان مطهر او عمل کردند؟ مذمت دشمنان و شماتت آنها و فشار آنها، شما را دچار تفرقه نکند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️پرچم ایران بزودی ان شاء الله به دست امام زمان علیه السلام می‌رسد.
ـــ اونوقت کارتون چی هست ـــ فضولی بهتون نیومده برادر شما به طاعات و عباداتت برس شهاب دستانش را در جیب شلوارش فرو برد با اخم در چشمان پسره خیره شد ــــ بله درست میگن، خانم معتمد شما بفرمایید برید منزلتون من هم این جارو جمع جور کنم واینڪه مزاحم ڪار آقایون نباشیم مهیا با تعجب به شهاب نگاه می کرد شهاب برگشت ـــ بفرمایید دیگه برید ــــچرا خودش بره ما هستیم میرسونیمش ریسکه یه جیگری رو اینطور موقعی تنها تو خیابونــــــ .... شهاب به طرفش رفت و نگذاشت صحبتش را ادامه دهد . دستش را محکم پیچاند و در گوشش غرید ـــ لازم نیست توِی عوضی کسیو برسونی و مشتی حواله ی چشمش کرد با این ڪارش مهیا جیغی زد پسرا سه نفر بودند و شهاب تنها . شهاب می دانست امشب قرار نیست بخیر بگذر د با هم درگیر شده بودند سه نفر به یک نفر این واقعا یک نامردی بود سخت درگیر بودند یکی از پسرا به جفتیش گفت ــــ داریوش تو برو دخترو بگیر تا خواست تڪان بخورد شهاب پایش را کشید و روی زمین افتاد شهاب رو به مهیا فریاد زد ــــ برید تو پایگاه درم قفل کنید * از.لاڪ.جیـغ.تـا.خــدا * * ادامه.دارد...