eitaa logo
صبرا قشم ( نشر خوبی‌ها)
173 دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
6.8هزار ویدیو
104 فایل
این کانال با هدف تعامل و هم افزایی بانوان فعال و توانمند قشم، در عرصه فرهنگی و مذهبی و محوریت جهاد تبیین با نگاهی نو و متفاوت جهت صحنه گردانی ایجاد شده است. (صبرا=صحنه گردانان بردبار روایت امید) و وابسته به مدرسه علمیه ریحانه الرسول(س) قشم است.
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام 😊✋ صبح آدینہ تون پُر مهر و محبت ❤️ جمعہ تون مبارڪ🌸 خونہ تون گرم و پر از امید😇 روزگارتون شـاد و آرام امـروزتون🌸 پر از لبخنـد و لبریز از شادے در ڪنار دوستـان و عزیزانتـون ☕️🌸🍃
14.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ➕از طرح امام زمان خبر داری؟! ➕حضرت بقیة‌الله‌الاعظم چگونه عالم را فتح می‌کند؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️✨جمعه تون زیبا و شاد 🤍✨امروزتان پراز شادی ❤️✨الهی امروز 🤍✨خونه هاتون پربرکت ❤️✨رابطه هاتون 🤍✨پراز رنگ های زیبا ❤️✨وجودتون سلامت 🤍✨دلتون پر اميد ❤️✨و لحظاتتون سرشاراز 🤍✨عشق و شادی باشه ❤️✨تقدیم با بهترین آرزوها 🤍✨آدینه تون زیبا در کنار عزیزانتون
14.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ➕از طرح امام زمان خبر داری؟! ➕حضرت بقیة‌الله‌الاعظم چگونه عالم را فتح می‌کند؟
هروقت از بودنت، از خلقتت و از زندگیت ناامید شدی ، به این ایه فکر کن : ✨- قَالَ إِنىّ‌ِ أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ ✨ ☝️من حقایقی را می‌دانم که شما نمی دانید. ___________________________________
523.8K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️نشانه درستی ایمان 🌺حضرت محمد رسول الله (ص) فرمود: ایمان هیچ بنده‌ای درست نمی‌شود مگر آنکه دلش درست شود و دل او درست نمی‌شود مگر آنکه زبانش درست باشد ! پس هر کس از شما می‌تواند در حالی خدا را ملاقات کند که دستش از خون و مال مسلمانان پاک و زبانش از تعرض به آبروی آنان سالم باشد، چنین کند. 📚 نهج البلاغة ج ۱ ص ۳۴۶، خطبه ۱۷۴.
8.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖 🎥 🔅با پیامبر(ص) چگونه‌ای؟! 👈 مقصود همه اوست... 🔰
آیت الله جوادی آملی؛ انجام دادن مستحبات واعمال صالحه به نیابت از امام زمان واهدای ثواب آن به ارواح طیب عترت طاهره از بهترین راه هایی است که می تواند ارتباط انسان را با آن وجود نازنین تأمین کند.
🔸 آن شب، شیفتۀ دین پدر شدم! 📝 (خاطرهٔ فرزند آیت الله حائری شیرازی از پدر) تازه نه سالم تمام شده بود. شب ٢١ ماه مبارک رمضان داشتیم آماده می‌شدیم برای احیای شب قدر. مراسم مسجد شهداء -مسجد بزرگ شهر- را پدر برگزار می‌کرد. او امام جمعه و نمایندۀ ولی فقیه در شیراز بود. مسجد شلوغ می‌شد. هر سه شب، من و برادرها هم همراه مادر و پدر به مسجد می‌رفتیم. ساعت ٩ شب، پدر داشت وضو می‌گرفت. رفتم کنارش ایستادم و گفتم: «چرا همۀ ما باید حرف‌های یک نفر رو که خداست گوش کنیم؟ اصلاً خدا کیه؟». پدر نگاهی به من کرد و مسح سرش را کشید. ادامه دادم: «من تا ندونم خدا کیه نمی‌توانم براش دعا کنم و نماز بخونم. من اصلاً نمی‌تونم برای کسی که نمی‌بینمش کاری انجام بدم». پدر مسح پایش را کشید و نشست کنار من. - خب برو ببین خدا کیه! - از کجا بشناسم؟ شما که خدا رو می‌شناسید برام بگید تا بشناسم. پدر دستم را گرفت و آورد توی ایوان خانه و نشاند کنار خودش. برایم از خدا گفت، مثال آورد و گفت و گفت و گفت. یک ساعتی که گذشت، مادر آمد. - حاج آقا، مگر مسجد نمی‌روید؟ دیر می‌شود. بقیه حرفتان را بگذارید برای فردا. - میدانم اما امشب باید این بحث را برای فاخره به نتیجه برسانم. مادر با تعجب به من و پدر نگاه کرد و گفت: «حاجی، پس تکلیف این جماعتی که آمده‌اند احیا چه می‌شود؟ نمی‌توانی به آن جمعیت بگویی من باید بحث را برای دخترم تمام کنم!». پدر بلند شد و رفت سمت تلفن: «درستش می‌کنم». شماره گرفت و با کسی حرف زد. تلفن را گذاشت و دوباره شماره گرفت و حرف زد. مادر چشمانش خیره به پدر مانده بود. چیزهایی که می‌شنید را باور نمی‌کرد. پدر تلفن را گذاشت و رو کرد به مادر و گفت: «درستش کردم؛ یکی از دوستان به جای من می‌رود مسجد برای برگزاری مراسم احیاء. شما هم که ماشین می‌آید دنبالتان با پسرها بروید احیاء. من با فاخره در خانه می‌مانم. می‌خواهیم تا صبح حرف بزنیم». نمی‌دانستم چه باید بگویم. از این که بی‌موقع سؤال کرده بودم، کمی از دست خودم دلخور شدم، اما از این که پدر مراسم احیایش را به خاطر من به هم زد تا جوابم را بدهد خیلی خوشحال بودم. باورم نمی‌شد. تازه به سن تکلیف رسیده بودم و اینکه پدرم به من اهمیت داد و دیده شدم، خوشحالم کرد. تا سحر با پدر حرف زدیم تا وقتی که مادر و برادرها از مسجد آمدند. اصلاً حرفی نزد که «امشب شب دعاست و من نتوانستم نمازی بخوانم یا دعایی کنم یا به خاطر تو به مسجد نرفتم. همۀ شب برایم با خوش‌رویی حرف زد. پدر یک شبِ خود را تمام و کمال برای من گذاشت. پدر با این کار، من را تمام عمر، پایبند و شیفتۀ آن یک شب کرد. شیفتۀ دینی که در آن تربیت شده بود. او پدر من بود و به من اهمیت و عزت داد. بعدها بارها و بارها در جاهای زیادی این خاطره را تعریف کردم و هر بار با یک واکنش مشترک و شبیه به هم روبه رو شدم؛ می پرسیدند: «واقعاً؟ چطور چنین چیزی ممکن است؟» https://eitaa.com/women92 حالا که برمی‌گردم و به زندگی‌ام نگاه می‌کنم، می‌بینم تمام روزها و لحظه‌های زندگی من، چنین اتفاقات درخشانی داشته است. 📖 منبع: کتاب «من فاخره‌ام»؛ پدرانه‌های تربیتی آیت الله حائری شیرازی (روایت‌های فاطمه حائری شیرازی از پدر)@Women92 》 📍مطالعات اسلامی زنان
VID_20250911_120350_040_320kbps.mp3
زمان: حجم: 2.72M
🔖منبر کوتاه🔖 🔊 🔅پیامبر شاهد اعمال ماست!