6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آقایون به حق الناسی که از بابت همسر به گردنتون هست توجه کردید؟
سعید #عزیزی
8.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این خانم تو اروپا زندگی میکنه و تازه مسلمون شده
میگه قبلا همیشه آرایش و کاشت ناخن داشتم ولی الان به خاطر وضوع و نماز نه آرایش میکنم نه ناخن میکارم
صحبت هاتون رو با هم بشنویم ...
6.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #نتانیاهو: آیت الله #خمینی وعده داده است که انقلاب اسلامی را به تمام جهان صادر کند و ایران در حال حرکت در این مسیر است🎬 #بیداری_مدیا
9.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 از اینستاگرام فاصله بگیرید، همه چیز رو متلاشی میکنه…
من در خانهام اینستاگرام را حرام اعلام کردهام…
استاد عزیزی 🎙
کانال ملی کشاورز سلام 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/325452080Ce1fafd9e7b
سفارش مؤکد امام زمان «عج الله تعالی فرجه الشریف» به سید رشتی اینگونه بیان شده است: «شما چرا زیارت عاشورا را نمیخوانید؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا»!
مشروح حکایت تشرف :
سيد احمد رشتي مي گويد :
تاريخ 1280 هجري قمري به عزم زيارت بيت الله از رشت به تبريز رفتم و از آنجا مركبي كرايه كرده و روانه شدم ، در منزل اول سه نفر ديگر با من رفيق شدند .
در يكي از منازل بين راه خبر دادند كه قدري زودتر روانه شويم كه منزل آينده خطرناك و مخوف است كوشش كنيد كه از كاروان عقب نمانيد .
از اين جهت دو سه ساعت به صبح مانده راه افتاديم هنوز يك فرسخ نرفته بوديم كه هوا منقلب شد و برف باريدن گرفت به طوري كه رفقا هر كدام سرهاي خود را به پارچه پيچيدند و تند رفتند من هم هر چه كردم كه بتوانم با آنها بروم ممكن نبود سرانجام از آنها عقب ماندم و ناچار از اسب پياده شده و در كنار راه نشسته و متحير بودم مخصوصا به خاطر ششصد تومان پولي كه براي هزينه سفر همراه داشتم نگراني بيشتري داشتم .
با خود گفتم : همين جا تا صبح مي مانم و به منزل قبلي بر مي گردم و از آنجا چند نفر مستحفظ به همراه داشته خود را به قافله مي رسانم .
در اين انديشه بودم كه در برابر خود باغي ديدم كه باغباني با بيلش برف درختان را مي ريخت تا مرا ديد جلو آمد و گفت : كيستي ؟
گفتم : رفقايم رفتند و من مانده ام و راه را نمي دانم .
به زبان فارسي فرمود : نافله ( 2 ) بخوان تا راه را پيدا كني . من مشغول نافله شدم نماز شب تمام شد باز آمد و فرمود : نرفتي ؟
گفتم : والله راه را نمي دانم .
فرمود : جامعه بخوان . ( 3 )
من زيارت جامعه را از حفظ نداشتم و اكنون هم از حفظ ندارم از جا بلند شدم و زيارت جامعه را تماما از حفظ خواندم .
باز آمد و فرمود : نرفتي و هنوز اينجايي ؟
بي اختيار گريه ام گرفت ، گفتم : آري راه را نمي دانم .
فرمود : عاشورا ( 4 ) بخوان .
زيارت عاشورا را نيز از حفظ نداشتم و اكنون هم از حفظ ندارم از جا بلند شدم و مشغول زيارت عاشورا شدم و همه اش را حتي لعن و سلام و دعاي علقمه را از حفظ خواندم .
بار سوم آمد و فرمود : نرفتي و هستي ؟
گفتم : آري نرفتم هستم تا صبح .
فرمود : من هم اكنون تو را به قافله مي رسانم . سپس رفت و بر الاغي سوار شد و بيل خود را به دوش گرفت و آمد .
فرمود : رديف من بر الاغ سوار شو . من هم پشت سر او سوار شدم و افسار اسبم را كشيدم ، اسب اطاعت نكرد .
فرمود : جلو اسب را به من بده . عنان اسب را به دست راست گرفت و راه افتاد . اسب در نهايت تمكين پيروي كرد .
سپس دست مباركش را بر زانوي من گذاشت و فرمود : شما چرا نافله نمي خوانيد ؟
نافله ، نافله ، نافله ، سه بار تكرار كرد .
آنگاه فرمود : شما چرا عاشورا نمي خوانيد ؟
عاشورا ، عاشورا ، عاشورا .
سپس فرمود : شما چرا جامعه نمي خوانيد ؟
جامعه ، جامعه ، جامعه .
دقت كردم ديدم در وقت پيمودن راه به نحو دايره راه طي مي كرد يك مرتبه برگشت و فرمود : اينها رفقاي شمايند كه كنار نهر آبي فرود آمده و براي نماز صبح وضو مي گيرند .
پس من از الاغ پياده شدم و خواستم سوار اسبم شوم نتوانستم آن آقا پياده شد و بيل را در برف فرو كرد و به من كمك كرد تا سوار شدم و سر اسب را به طرف رفقايم بر گردانيد من در اين هنگام با خود گفتم اين شخص كي بود كه به زبان فارسي حرف مي زد و حال آنكه زباني جز تركي و مذهبي جز عيسوي در آن نواحي نبود و چگونه با اين سرعت مرا به قافله رساند ؟
برگشتم پشت سر خود را نگاه كردم ديدم كسي نيست .
#فراز_حسینی
#زیارت_عاشورا
5.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تجمع صدهزار نفری خانوادگی حجاب در استادیوم آزادی تهران
مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار، گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها به موضوع «خدا» رسیدند؛
آرایشگر گفت: “من باور نمیکنم خدا وجود داشته باشد.”
مشتری پرسید: “چرا؟”
آرایشگر گفت: “کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض میشدند؟
بچههای بیسرپرست پیدا میشدند؟ این همه درد و رنج وجود داشت؟ نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه دهد این چیزها وجود داشته باشد.”
مشتری لحظه ای فکر کرد، اما جوابی نداد؛ چون نمیخواست جروبحث کند. آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. در خیابان مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده..
مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: “به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.”
آرایشگر با تعجب گفت: “چرا چنین حرفی می زنی؟ من اینجا هستم، همین الان موهای تو را کوتاه کردم!”
مشتری با اعتراض گفت: “نه! آرایشگرها وجود ندارند؛ چون اگر وجود داشتند، هیچ کس مثل مردی که آن بیرون است، با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمیشد.”
آرایشگر گفت: “نه بابا؛ آرایشگرها وجود دارند،
موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمیکنند.” مشتری تایید کرد: “دقیقاً! نکته همین است.
خدا هم وجود دارد! فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمیگردند.
برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد.”
#پویش_خدمات_کاربردی_هیات
نوحه خوانی دختران نوجوان هیات حضرت معصومه سلام الله علیها شهرک بوستان در دهه دوم محرم 🌸
آیدی دریافت تصاویر خدمت کودکان و نوجوانان در دهه دوم محرم .👇
@montazerolQaem313
#هیات_مذهبی
#خدمات_کاربردی
#نشر_خوبیها
#صبرا_قشم
@sabraqeshm