eitaa logo
صبرا قشم ( نشر خوبی‌ها)
185 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
5.2هزار ویدیو
93 فایل
این کانال با هدف تعامل و هم افزایی بانوان فعال و توانمند قشم، در عرصه فرهنگی و مذهبی و محوریت جهاد تبیین با نگاهی نو و متفاوت جهت صحنه گردانی ایجاد شده است. (صبرا=صحنه گردانان بردبار روایت امید) و وابسته به مدرسه علمیه ریحانه الرسول(س) قشم است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸 | آیین یادبود «پروانه معصومی» 🔺️ آیین یادبود مرحومه پروانه معصومی، عصر یکشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۲ با حضور پیمان جبلی رییس رسانه ملی، محمدمهدی اسماعیلی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و جمعی از هنرمندان از در مسجد بلال صداوسیما برگزار شد.
یادم آمد، مـوقع سجده، به مُهـر کربلا؛فاطمـه(س) در هیـچ مُهـری تربت‌ش معلـوم نیسـت...💔 تسلیت به و شیعیانش باد🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوران کودکی تکرار نمی شود. بگذاریم فرزندمان بچگی ایمن و شاد را تجربه کنند. کودکان را به دنیا نیاورده ایم تا زیر بار حجمی از توقعاتمان، آرزوهای بر باد رفته ما را برآورده سازند. ناکامی های ما، از آن ماست. فرزندمان را به قیمت فخر فروشی به اقوام و دوستان، تبدیل به بزرگسالانی ناخشنود نکنیم. @nooredideh
«چه‌قدر نوازش کلامی بلدی؟!». بسیاری از مادران و پدران می گویند: «ما عاشقانه فرزندمان را دوست داریم اما نمی توانیم خیلی از جملات مثبت و محبت آمیز استفاده کنیم و فرزند ما باید بفهمد که ما چه قدر دوستش داریم». این فکر، خیلی صحیح نیست چرا که همهٔ ما نیاز به نوازش کلامی داریم، از کسانی که مدام سرزنش می کنند گریزانیم و ترجیح می دهیم با افراد صبور و همدل، صحبت کنیم. سعی کنید با استفاده از کلمات و جملات احترام آمیز و مثبت، فرزند خود را نوازش کنید تا او هم نوازشگری را از شما بیاموزد. پدران و مادران عزیز، کودک باید شاهد رد و‌بدل کردن احساسات مثبت و نوازش شما نیز باشد. @nooredideh
✍ خاطره اى جالب از شيخ كافى 🚎 قبل از انقلاب بود داشتيم میرفتیم قم، ماشین نبود، ماشین‌های شیراز رو سوار شدیم... 👩 یه خانمی هم جلوی ما نشسته بود، اون موقع هم که روسری سرشون نمی‌کردن...! مدام دقیقه‌ای یکبار موهاشو تکون می،داد و سرشو تکون می‌داد و موهاش می‌خورد تو صورت من...! مدام بلند می‌شد و می‌نِشَست و سر و صدا می‌کرد...! میخ‌واست یه جوری جلب توجه عمومی کنه ... برگشت ، یه مرتبه نگاه کرد به من و خانمم که کنار دست من نشسته بود... (خب چادر سرش بود و پوشیه هم زده بود به صورتش) گفت ...: آقا اون بُقچِه چیه گذاشتی کنارت...؟ بردار تا يه نفر روى صندلى بشینه ... نگاه کردم دیدم به خانمِ ما میگه بُقچِه...! گفتم...: این خانم ماست ... گفت...: پس چرا اینطوری پیچیدیش...؟ همه مسافران هم ميخندیدند... گفتم...: خدایا کمکمون کن،نذار مضحکه اینا بشیم ... یهو دیدم یه ماشینی روش چادر کشیده از دور معلوم بود،یه چیزی به ذهنم رسید... بلند گفتم...: آقای راننده...! زد رو نیم ترمز... گفتم...:این چیه بغل ماشینت؟ گفت...:آقاجون،ماشینه!ماشین هم ندیدی تو، آخوند ...؟! گفتم...: بله دیدم... ولی این چیه روش کشیدن ...؟ گفت...: چادره روش کشیدن دیگه...! گفتم...: خب، چرا چادر روش کشیده...؟ گفت...: من از كجا بدونم، حتماً چادر کشیدن کسی سیخونکش نکنه، انگولکش نکنه، خط نندازن روش... گفتم...: خب، چرا شما نِمی کِشی رو ماشینت...؟ گفت...: حاجی جون بشین تو رو قرآن، این ماشین عمومیه... ! کسی چادر روش نمی کشه...! اون خصوصیه روش چادر کشیدن...! منم زدم رو شونه شوهر این زنه و بهش گفتم...: این خصوصیه ، ما روش کشیدیم... هركس عمق پُست را متوجه شد يه صلوات به نيت شادى و ظهور حضرت بقية الله اعظم (عج) و شادى روح حاج شيخ احمد كافى بفرسته...