eitaa logo
سَبزِ سُرخ
11.2هزار دنبال‌کننده
33.8هزار عکس
18.5هزار ویدیو
81 فایل
جمهوری اسلامی ایران
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿یہ‌جوری‌خوب‌باش کہ‌وقتی‌دیدنت‌بگن 🌿این‌زمینی‌نیست قطعا‌شھید‌میشہ سالگرد شهادتت مبارک سید جان 💚 @sabzsorkh
سَبزِ سُرخ
🕊‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
💢شهید«محمدمراد گردکانه» که نام پدرش «علی اکبر» است در سال 1333، در شهر «کنگاور» از توابع استان کرمانشاه چشم به جهان گشود. وی تحصیلات خود را تا ششم ابتدائی ادامه داد و در دوران جنگ تحمیلی به دفاع از کشورش پرداخت. تا اینکه بعد از رشادت های فراوان در هیجدهم آذر ماه 1359، در منطقه عملیاتی «سومار» به شهادت رسید. تربت پاک شهید در گلزار شهدای «کرماجان» از توابع کرمانشاه نمادی از ایثار و استقامت در راه وطن است. 🔹روایتی پدرانه از شهید «محمدمراد گردکانه» را در ادامه می خوانیم: شهید استوار دوم شهید «مراد محمد گردكانه» درسال 1333، درخانواده ای ضعیف و تهدیدست در روستای «گردكانه» از توابع شهرستان «كنگاور» چشم به جهان گشود. پس از چندین سال زندگی به روستای «كرماجان» از توابع استان كرمانشاه هجرت نمود. دوران ابتدایی را درهمان روستا به پایان رساند. وی بعد ازگرفتن مدرك ششم ابتدایی قدیم به علت این كه نتوانست به ادامه تحصیل بپردازد و وارد ارتش از جمله ژاندارمری شد. 🔹دوران آموزش نظامی را درشهرستان «مرزن آباد» چالوس به پایان رساند. وی بعد از گرفتن درجه گروهبان سوم محل خدمتش شهر تبریز شد. از سال 1353تا 1359به مدت شش سال در شهر تبریز بود با اصرار و خواسته پدر و مادرم او را به شهر كرمانشاه انتقال داد كه به خانواده خود نزدیكتر باشد. او بعد از انتقالی به شهرستان كرمانشاه و محل خدمتش سوماربه پاسگاه ژاندارمری به نام «كانی شیخ» انتقال داده شد. خاطره ای كه از شهید به یاد مانده این بود كه درخرداد ماه 1359، نیروهای بعثی صدام حسین به پاسگاه حمله كرده بودند كه ایشان با درجه استوار دوم فرماندهی پاسگاه را به عهده داشت كه با حمله نیروهای دشمن پاسگاه از بین رفته بود ولی پاسگاه را تحویل نیروهای عراقی نداده بودند. 🔹این جریان یعنی سه ماه به حمله نظامی بعثی عراق مانده بود خاطره ای كه از شهید به یاد دارم، این بود كه یك گلوله به پای راست شهید اصابت كرده بود كه لنگان لنگان به مرخصی می آمد من هم (برادر كوچك شهید )شهید را بغل گرفتم تا گفتم: داداش چرا لنگان لنگان می روی؟! من را بوسید وگفت: چیر خاصی نیست با تكرار های مكرر من جریان را به من گفت كه عراقی ها به پاسگاه ما حمله كرده اند و گلوله به من اصابت کرد ولی به پدر ومادرم چیزی نگو. بعد از این كه به منزل رسیدیم. 🔹پدر و مادرم جریان را از او پرسیدند. گفت: پایم درد می كند به زمین خورده ام بعد از چندین روز كه درخانه استراحت نمود باز با خواسته های پدر و مادرم جواب را با لحنی آرام به آنها گفت. به پدرم درست الهام شده بود كه پسرش شهید می شود، دعا می كرد كه خدایا! من ده روز زودتر از پسرم بمیرم و داغ پسرم را نبینم. دراین هنگام مادرم به پدرم گفت: ای مرد! شما عمر خود را گذرانده ای چه چیزی از جان پسرم می خواهی؟! در جواب این سوال پدرم گریه می كرد می دانم چه اتفاقی می افتد. خلاصه شهریور 1359، حمله نظامی بعثی عراق شروع شد. بعد از گذشتن دوماه و چند روزی از جنگ یعنی در تاریخ پنجم آذر ماه 1359، پدرم فوت کرد که برادرم(شهید) به مراسم ختم امد و هفتم پدرم تمام شد كه دراین هنگام شهید هم به ساختن یك باب منزل مشغول بود. البته خودش هم نظارت كامل نداشت خانواده اش هم در منزل دیگری در همان روستا برای مدتی زندگی می كردند كه روز مرخصی شهید به پایان رسید و می خواست به سوماربرود. ساعت پنج صبح بود كه از منزل بیرون رفت. هنگام رفتن یك وصیت به مادرم كرد وگفت: مادر شما تا آنجایی كه می توانید به این برادر كوچك كمك نمایید، برای خواندن تحصیلات كه درآن زمان برادر كوچك هم تحصیلات ابتدایی را به پایان رسانده بود مادرم در جواب گفت: پسرم چرا این حرف را می زنی؟ مگر شما برنمی گردی؟ او هم در جواب گفت: مادر جنگ شروع شده معلوم نیست من اسیر شوم یا شهید ولی تا آنجایی كه می توانید به برادر كوچكم از نظر تحصیلات كمك كنید. بعد از رفتنش به محل خدمت بعد از گذشتن چندین روز از فوت پدرم در هیجدهم آذر ماه 1359، به شهادت رسید. درست بعد از گذشتن سیزده روز از فوت پدرم، برادرم شهید شد كه اولین شهید در ان روستا و چندین شهید شهرستان كنگاور بود یك شعری هم از شهید به یاد دارم این بود كه می گفت: درجوانی پاك بودن شیوه پیغمبریست * ورنه هر گبری زپیری شود پرهیزگار @sabzsorkh
6.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿پـروردگـارـا وـاژه شهـیـد چیست..؟! ڪہ روے هر جـوانے میگذاری این چنین زیـبا مےشود...!) " @sabzsorkh
🌿شهادت یعنی... ڪوچه‌ے خلوتے را میخواهم بی‌ انتها، براے رفتن بے واژه، براے سرودن و آسمانے براے پـرواز ڪردن عاشقانہ اوج گرفتن و رها شدن. ‌خۅشا‌ بہ‌ ࢪفـاقـت‌هایـے‌ کہ پایـٰانشان‌ ختمِ‌ بھشت‌ میشـۅد.🌷 🔻شهید مدافع وطن امین مرادی مورخ 1394/9/18 هنگام انتقال مجروح براثر انفجار تله انفجاری اشرار به شهادت رسید. شادی روحش صلوات @sabzsorkh
سَبزِ سُرخ
💢بی تو با خاطره هایت چه کنم ...💔 🔹آخرین عکس یادگاری از شهید در دهه 1360در ورودی باب الرضا علیه السل
💢شهید مجید رکنی پور در یکی از محلات قدیمی اصفهان در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود. وی تحصیلات خود را در دوره ی ابتدایی در دبستان کمال و دوره ی راهنمایی را در مدرسه چمران و دوره متوسطه را در هنرستان فنی رازی به سپری کرد. 🔹او فردی دلسوز و مهربان برای همه و عصای دست پدر و مادر بود و پیوسته ایشان را یاری می نمود و چنانچه فردی را نیازمند یاری می دید از هیچگونه کمک و مساعدتی به ویژه برای مستمندان دریغ نمی کرد. او به دو چیز علاقه وافر داشت، یکی خواندن نماز در مسجد و دیگری تلاوت کلام الله مجید. 🔹وی انقلاب اسلامی را دوست میداشت و قلبش برای امام امت، معمار کبیر انقلاب می تپید. وی در دوران جنگ تحمیلی علاوه بر اینکه در دانشگاه قبول شده بود و یک سالی هم بود که به دانشگاه می رفت، نتوانست دیگر طاقت بیاورد و پیوسته این نکته را یادآوری می نمود که من چگونه می توانم درس بخوانم و ببینم جوانان میهنم در جبهه های نبرد حق و باطل ندای رهبر خویش را لبیک گفته و برای پاسداری از اسلام و میهن خویش به خاک و خون می غلتند. 🔹از این رو درس را کنار گذاشت و به خدمت مقدس سربازی رفت و پس از یک سال، هنگامی که به مأموریت رفته بود در جاده ی زاهدان به آرزوی قلبی اش که همانا شهادت بود دست یافت. روحش شاد و راهش پر رهرو باد. 🔹البته خاطرات زیاد است و فقط به یکی از آنها بسنده می نمایم. هنگامی که فرزندم نوجوانی بیش نبود، ما در منزل خودمان قالی بافی می کردیم، ایشان با من که مادرش بودم قراری گذاشته بود. به این صورت که در ازای کمک به من در امر قالی بافتن مزدی دریافت کند. او اوقات فراغت خویش را پیش من می¬آمد و تا آنجایی که توان داشت برایم قالی می بافت و بعد مزدی را که با مرارت زیاد به دست می آورد در راه خیر هزینه می نمود @sabzsorkh
💢خواستیم با حرف‌هایمان، راه شهدا را ادامه دهیم اما دیدیم راه شهدا رفتنی‌ است نه گفتنی. 🔹این زندان دنیا، این گناهانِ بی‌شمارمان آخر لنگ می‌کند پای رفتن را..! 🔻شهیدمحمود غیاثی در پنجم اسفندماه سال 1338در شهر یزد به دنیا آمد. محمودتحصیلات ابتدایی خود را در دبستان صدیق و دوره‌ي متوسطه را در دبیرستان امیرکبیر گذراند. 🔻آن بزرگوار، بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران و نیز اخذ مدرک دیپلم، برای خدمت به اسلام و مملکت خود عازم خدمت سربازی شد. آن رزم آور شجاع بعد از 8 ماه خدمت، عاقبت در صبح روز 21آذر ماه سال 1359، هنگامی که در سنگر به نماز ایستاده بود، توسط مزدوران به شهادت رسید. 🔻پیکر آن شهید که در سقّز (کردستان) خون پاکش را نثار راه حق نمود، در روز 23 آذر یـعنی دو روز بـعد از شـهادتش روی دست مردم شهید‌پرور یزد تشیيع و در گلزار شهدای خلدبرین به خاک سپرده شد. 🌷انتشار تصاویر قدیمی شهید به مناسبت سالگرد شهادت ...شادی روحش صلوات @sabzsorkh
💢یک روز که با آقای رجایی در خیابان عین‌الدوله بودیم، به ایشان گفتم: دایی جان، مشکلی برای من پیش آمده که به مقداری پول احتیاج دارم. گفت: برو منزل، توی کتری مقداری پوله، هر چقدر که نیاز داشتی بردار. 🔹وقتی به منزل آمدم و به حاج‌ خانم گفتم، ایشان هم مثل همسرشان با کرامت و بزرگواری خاصی چون می‌خواستند پول را به دست من ندهند تا مبادا در من ایجاد احساس خاصی بشود، گفتند: از هرجا که خودشون گفتند، بردارید. پول را برداشتم. پس از مدتی که خواستم پول را در موعد مقرری که گفته بودم، به ایشان برگردانم، گفتم: دایی جون، پولتون حاضره. گفت: مگه شما پول رو از من گرفتی که می‌خوای به من بدی؟ 🔹از هرجا که برداشتی، دوباره همون‌جا برگردون و سر جای خودش بذار. ایشان حتی در پس گرفتن پول، این‌طور لطیف و بزرگوارانه برخورد می‌کرد و حتی از من نپرسید چقدر پول برداشته‌ای! رفیق مثل شهدا زندگی کنیم @sabzsorkh
4.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سخـٺ‌است‌امّـا گذشٺـند‌از‌هـر‌آنچہ‌ڪہ‌ قلبشـان‌راوصـل‌ِزمـین‌میڪرد! این‌قانـون‌ِپـرواز‌اسـت.. گذشٺـن‌ازدنیـابرا؎رهــا‌شـدن(:✋🏻 @sabzsorkh
🥀 ... اگر به واسطه ی خونم ، حقی بر گردن دیگران داشته باشم ، به خدای کعبه از مردان بی غیرت و زنان بی حیا نمیگذرم ... ...  🍃 🥀شهدا شرمنده ایم. 💔تعجیل درامرفرج مهدی فاطمه سلامتی یوسف زهرا سلام الله علیها 🌹 صلوات🌹 @sabzsorkh
16.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻نگاهی بر زندگی شهید امیر نامدار 🔹شهید مدافع وطن امیر نامدار جانشین پاسگاه شرشری شمالی هنگ مرزی تایباد مورخ 1395/10/10 براثر درگیری با اشرار مسلح و اصابت گلوله به شهادت رسیدند
19.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چشام باز بود تو بودی... چشامو بستم، صدات بود... روزا قربون صدقه‌ها و شبا لالایی‌هات بود... حالا مادر دعای قشنگت بود که من پیش مادرم زهرا (س) هستم ... می‌بوسم پایش را و فاطمه جای من می‌بوسد دستان پر مهرت را... مادر عزیزم مرا ببخش به مادرم زهرا (س) برای حسینش ... تا شوق کنم برای چشمان بی اشکت... ❤️ @sabzsorkh
سخـٺ‌است‌امّـا گذشٺـند‌از‌هـر‌آنچہ‌ڪہ‌ قلبشـان‌راوصـل‌ِزمـین‌میڪرد! این‌قانـون‌ِپـرواز‌اسـت.. گذشٺـن‌ازدنیـابرا؎رهــا‌شـدن(:✋🏻 شهید مهدی دامن باغ 🌺شادی روحش صلوات 🌺 @sabzsorkh