🌸 زندگی زیباست 🌸
🌿🌿🌿 📒 «راهبی که فراری اش را فروخت» ⏪ بخش ۱۵: فصل پنجم: «دانشجوی معنوی خردمندان» ...ساعت
🌿🌿🌿
📒 «راهبی که فراری اش را فروخت»
⏪ بخش ۱۶:
/ادامه ی فصل ۵:
«دانشجوی معنوی خردمندان»
...در واقع احساس میکرد که قادر است هر کاری را انجام دهد و میتواند قدرت بالقوه ی نامحدودش را آزاد کند، قدرتی که آموخته بود درون هر شخصی هست. او شروع کرد به عشق ورزیدن به زندگی و دیدن اولویت در همه ی جنبههای آن. آیین کهن این گروه از راهبان، معجزات خود را نمایان میکرد.
جولیان پس از مکثی که حاکی از ناباوری داستان خودش بود، با حالتی فیلسوف منشانه گفت:
«جان! چیز بسیار مهمی را فهمیدهام.
جهان که شامل دنیای درونی من هم میشود، جای بسیار بخصوصی است. فهمیدهام که موفقیت در بیرون هیچ معنایی ندارد مگر اینکه آن را در درون هم احساس کنی. تفاوت زیادی بین خوب بودن و ثروتمند بودن وجود دارد. وقتی وکیلی ماهر بودم، همیشه به کسانی که برای پیشرفت زندگی درونی و بیرونیشان میکوشیدند، یواشکی میخندیدم و در دل نصیحتشان میکردم که: به زندگیتان برسید! اما اکنون آموختهام که تسلط بر خود و مراقبت اصولی از ذهن، جسم و روح، برای یافتن بالاترین حد خود و زندگی کردن مطابق رؤیاها، ضروری است. چه طور میتوانی به دیگران توجه کنی و از آنها مراقبت کنی، وقتی اصلاً نمیتوانی به خودت توجه کنی؟
چه طور میتوانی کارهای خوبی انجام دهی، وقتی حتی نمیتوانی احساس خوبی داشته باشی؟ من اگر خودم را دوست نداشته باشم، نمیتوانم تو را دوست داشته باشم.»
ناگهان جولیان آشفته و کمی معذب شد و گفت:
«تا به حال این چنین اسرار قلبم را برای کسی نگشوده بودم. معذرت میخواهم جان. فقط به خاطر این است که در بالای آن کوهها، پالایش روانی و بیداری روحی را تجربه کردهام، بیداری به قدرت جهان.
احساس میکنم که همه باید آنچه را من می دانم، بدانند.»
جولیان احساس کرد که دیگر دیروقت شده است و سریعاً گفت که باید برود و با من خداحافظی کرد.
_ «جولیان! نباید بروی. واقعاً مشتاقم از دانشی بگویی که در هیمالیا آموختهای. میخواهم پیغامی را بشنوم که به معلمت قول دادهای با خود به غرب بیاوری. نباید مرا در انتظار رها کنی. می دانی که تحملش را ندارم.»
_ «دوست من! مطمئن باش برمی گردم. تو مرا میشناسی. وقتی داستانی خوب را شروع میکنم، باید تمامش کنم، اما تو کار داری، من هم کارهای شخصیام را دارم که باید به آنها رسیدگی کنم.»
_ «پس فقط یک چیز را به من بگو. روشهایی که در سیوانا یاد گرفتی، برای من هم جواب میدهند؟»
⏪ ادامه دارد...
………………………………………
🌱 #حس_خوب
☘ @sad_dar_sad_ziba ☘
Evan Band - Noor Cheshmi.mp3
7.47M
🎶 #نور_چشمی
🎙 «حسین شریفی»
#ترنم_ترانه
/موسیقی 🎼🌹 🎵
_____________
🗞 #مجله_ی_مجازی «صد در صد»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موجهای خون و ساحل خونی!
#سواحل_جزیرهی_رنگین_کمان_هرمز
💢 از اون جا که خاک این سواحل پر از اکسید آهنه و اکسید آهن به خاک و ماسه، رنگ قرمز می ده، آب ها و امواج، رنگ خون پیدا میکنند!
#ایرانَما
/نمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🌿🌿🌿
چه شد که بار دگر یاد آشنا کردی؟
چه شد که شیوه ی بیگانگی رها کردی؟
به قهر رفتن و جور و جفا شعار تو بود
چه شد که بر سر مهر آمدی وفا کردی؟
منم که جور و جفا دیدم و وفا کردم
تویی که مهر و وفا دیدی و جفا کردی
بیا که با همه نامهربانیت ای ماه!
خوش آمدی و گل آوردی و صفا کردی
بیا که چشم تو تا شرم و ناز دارد کس
نپرسد از تو که این ماجرا چرا کردی
مَنَت به یک نگه آهوانه می بخشم
هر آنچه ای خُتنی خط من خطا کردی
اگر چه کار جهان بر مراد ما نشود
بیا که کار جهان بر مراد ما کردی
هزار درد فرستادی ام به جان لیکن
چو آمدی همه آن دردها دوا کردی
کلید گنج غزلهای «شهریار» تویی
بیا که پادشه مُلک دل گدا کردی
«استاد شهریار»
🌺🌺🌺🌺🌺
#شور_شیرین_شعر فارسی
┏━🦋━━•••━━━━┓
https://eitaa.com/joinchat/1965490188C24af5117b6
┗━━━━•••━━🦋━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤔 یه جای کار ایراد داره!
🎙 «شهید حسن باقری»
#یکی_از_میان_ما ...🌷...
/یاد یاران
…………………………………
@sad_dar_sad_ziba
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
✂️
اگر غم ها را با هم تقسیم نکنیم،
غم ها ما را تقسیم خواهند کرد.
🍃 @sad_dar_sad_ziba
19.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بدون تعارف با «پزشک بدون مرز»
#آرمانشهر 🌃
/اجتماعی
@sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
🍀🍀🍀
زندگی لنگر می خواهد.
چیزی که آدم را سر جایش نگه دارد، چیزی که نگذارد فاصله ی آدم از ساحل
آرامش زیاد شود.
چیزی که نگذارد امواج، آدم را بکشاند به ناکجا.
حالا لنگر آدم، گاهی یک آدم دیگر است
گاهی کار است
گاهی عادات روزانه،
گاهی چهار تا کتاب،
گاهی یک فکر و اعتقاد،
گاهی یک مشت خاطره،
گاهی یک جمع دوستانه،
گاهی یک دوره خانوادگی،
گاهی یک باشگاه ورزشـی.
لنگر هر کس هر چه هست فاصله ی اوست با سرگردانی در دریای روزگار،
فاصله اوست تا گم شدن،
فاصله اوست با آوارگی.
همیشه برای فرار از این طوفان های زندگی از این حرفهای آزار دهنده که هرروز
یک لنگر داشته باش.
🍀 ...و هیچ لنگری همچون یاد خدا نیست و امید به او
جای دیگر نگرد!
🌿 @sad_dar_sad_ziba
تا #آب شدم، سراب دیدم خود را
#دریا که شدم، حباب دیدم خود را
#آگاه شدم، غفلت خود را دیدم
#بیدار شدم، به خواب دیدم خود را
🪐 @sad_dar_sad_ziba