دلیل نامگذاری نام خانودگی های مختلف حاجی تبار- زارعی ها
خانواده زارعی یکی از اقوام حاجی تبار هستند که هم ریشه با سایر خاندان حاجی روستای رزکه بخش امامزاده عبدالله آمل می باشند این خاندان همگی از نسل مهدی حاجی ابن حسین حاجی ابن حسن حاجی ابن محمد ابراهیم حاجی ابن محمد مقیم حاجی فکچال می باشند، مهدی حاجی با دختر عموی خود سکینه حاجی ازدواج نمود و دارای چهار فرزند پسر و دو دختر گردید بنامهای: اکبر حاجی، قربان حاجی، غلامعلی حاجی و احمد حاجی. با توجه به زارع بودن اجداد شریف این خانواده نام خانوادگی زارعی فامیلی آنها شد. بزرگان مرحوم این طایفه در نزد افراد متعدد راجع به سیادت مخفی و مهاجرت از مدینه به مازندران و... سخن گفته اند و آنها ارتباطات مستدام تاریخی با فکچال داشتند.
سید مهدی بیژنی پویا
09126519011
زمستان۱۴۰۳
دلیل نامگذاری نام خانودگی های مختلف حاجی تبار- عیسی زاده ها
خانواده محترم عیسی زاده اصالتا اهل روستای رزکه جاده هراز کیلومتر 15 آمل به تهران هستند (در گذشته نام این روستا رضوانک بود). آنها از نسل مرحوم عیسی حاجی "اواخر قاجاریه و اولیل پهلوی " می باشند. عیسی حاجی فرزند ملا فتحعلی حاجی ابن احمد حاجی بود. در زمان رضا شاه با تشکیل اداره ثبت احوال نام خانوادگی نسل دو فرزند عیسی به نام های یدالله و لطف الله، عیسی زاده ثبت شد. شهید نبی الله عیسی زاده و حجت الاسلام و المسلمین دکتر ولی الله عیسی زاده و دکتر محمد عیسی زاده از افتخارات این خانواده بزرگ می باشند. تاکید بر مهاجر بودن به مازندران در طول تاریخ و بیان مهاجرت اولیه حاجی تبارها از شهر مدینه در تاریخ شفاهی گذشتگان و اینکه آنها از ساداتی هستند که سیادتشان مخفی شده بسیار شنیده می شد
این خانواده هم ریشه با سایر خاندان حاجی روستای رزکه بخش امامزاده عبدالله آمل هستند و همگی از نسل محمد ابراهیم حاجی ابن محمد مقیم حاجی فکچال می باشند که ارتباطات مستدام تاریخی با فکچال داشتند.
سید مهدی بیژنی پویا
09126519011
زمستان۱۴۰۳
دلیل نامگذاری نام خانودگی های مختلف حاجی تبار- جمشیدی ها
در جستجوی پژوهشی در مورد این طایفه به مطالب زیر برخوردم:
سند 300 ساله ای که در نزد جمشیدی های آلاشت (جمشی خل) است صراحتا می گوید ورثه مرحوم جمشید حاجی در تاریخ 1146 قمری که ساکن سوادکوه هستند (کپی این سند در نزد نویسنده موجود است)، اصالتا اهل نون لعل (ناندل لاریجان) بوده و پس از مهاجرت به آلاشت املاکی در آنجا خریده و ساکن شدند. آقای علی اصغر جمشیدی متولد 1305 شمسی که در آمل دفتر اسناد رسمی داشته اند، عنوان نموده اند: طایفه جمشیدی که در پَلوِر لاریجان سکنی داشتند که اکنون خالی از سکنه و مرتع است و این مرتع در منطقه نوا و لاسم قرار داشت و ساکنان آن 100 سال پیش بر اثر زلزله متفرق شدند و به مناطق دیگر مازندران و استانهای دیگر مانند: لرستان، بختیاری، اصفهان، گیلان و... کوچ کرده اند. آقای کیوان پهلوان در صفحه 70 کتاب فرهنگ عامه آلاشت نوشته: که شنیده است جمشیدی ها جزء طایفه بوساک (مخفف ابو اسحاق) که اصالتا عرب می باشند، هستند و در نهایت با نتیجه گیری در صفحه 72 این کتاب، عرب بودن طایفه را تائید نموده و نوشته اند: خانواده های جمشیدی، پراکنده و حجازی از این طایفه اند و مناطق زیستی آنها لاریجان، آلاشت، آمل و نور است. از بزرگان این طایفه در آلاشت مرحوم ملا رجبعلی حافظ قرآن و مجتهد بود که فرزندش ملا علی اصغر هنگام پادشاهی ناصرالدین شاه قاضی القضات مازندران بود. در سند ذکر شده بالا ساکنان جمشیدی خل شش طایفه اند. یکی از آن طوایف طایفه مهراب دامغانی است. در همین سند از فردی بنام یوسف دراز کجور نام برده شده که نسل او در میان طایفه دیگر (احتمالا در طایفه ملاها) جذب شده اند.
یکی از مخاطبین گرامی نوشته: خوانین طایفه رستم ایل ممسنی استان فارس از زمان نادر به بعد به بعد، از طایفه عرب ابواسحاقی بوده اند. در زمان نادرشاه 9 هزار خانوار ایلات لر ممسنی و ایل عرب باوی کهگیلویه به دلیل حمایت از شورش محمد خان بلوچ، به فرمان نادر به شمال ایران تبعید شدند.
نظر اینجانب:
هر چند که این طایفه ی بسیار محترم به حاجی تبار مشهور بوده و در مناطق حاجی تبار نشین سکونت داشته اند، لیکن ارتباط نسبی آنها با ما محرز نیست پس ربطی به ما حاجی تباران سادات ندارند، در ضمن این طایفه ی محترم به طایفه ملا (ملا خیل که نامی از طایفه ماست) بی ارتباط است.
سید مهدی بیژنی پویا
09126519011
زمستان ۱۴۰۳
دلیل نامگذاری نام خانوادگی های مختلف حاجی تبار- حاجی کتریمی
بزودی از این خاندان مرتبط و هم ریشه خواهم نوشت
بعضی از افراد سید را مشاهده می کنم که از شال سبز استفاده می کنند، آیا این کار باعث خودنمائی آنهاست و آیا دلیلی برای این کار وجود دارد؟ مستحب است یا نه؟ چرا همه سادات این کار را نمی کنند غیر از طلاب که عمامه مشکی بر سردارند و سیادت آنها مشخص است؟
پاسخ کارشناس سایت پرسمان :
1- در مورد استفاده سادات از شال سبزدلیل خاص شرعی وجود ندارد واین کار تنها نشانه وعلامتی متداول و شناخته شده برای معرفی سادات بزرگوار است .
2- مردم به دلیل عشق و علاقه ای که به حضرت پیامبراکرم صلوات الله علیه و خاندان پاک و مطهر او دارند به سادات محترم که فرزندان آنها و منتسب به آنها هستند و یاد آور آن پاکان و بندگان برگزیده خداوند هستند علاقه مندند و دیدن سادات با این علامت مشخص موجب خوشحالی و سرور آنها می گردد و از این لحاظ این کاری مطلوب و بی اشکال است .
3- نمی توان به صرف پوشیدن شال سبز توسط سادات به آنها اتهام خودنمایی زد این کار سوء ظن به مومن است و از جمله گناهان بزرگ است بلکه باید این عمل را با محملی صحیح حمل و توجیه کرد و از چنین سو ظنی دوری کرد .
4- سادات که فرزندان حضرت پیامبر صلواتاللهعلیه می باشند دوست دارند که این انتساب خود را نه به خاطر خود نمایی بلکه به خاطراظهار شرافت و فضیلتی که خداوند به آنها بخشیده و نعمتی که خداوند به آنها عنایت کرده ظاهر و آشکار سازند و مردم ببینند که به کوری چشم دشمنان پیامبر و اهل بیت -ع- ، نسل پاک احمد -ص- واولاد پاکیزه فاطمه زهرا س مستدام و باقی و پایدار است و این کاری مطلوب و مورد رضایت خداوند واولیای او است .
👈منبع سایت پرسمان
عضویت در محفل سادات ایران
مهم
یکی از حرفهای عجیبی که از جانب پژوهشگران تاریخ و انسابِ غیر فقیه و برخی آشنایان می شنویم این است که کجا اجداد حاجی تبار نوشتن سیدن و سیادتشون را اعلام کردن به گونه ای که همگان بدونن؟، ما از ده ها سال تاریخ حاجی تباران مطلعیم و سید نیستند، نزد خودشان فکر می کنند این حرف حجت حق و درست است و دقیقا همین حرف فرق پژوهشگر نسابه و فقیه نسابه با دیگرانی که این حرف ها را می زنند هست.
حالا که ما سیادتمون قطعی شد اگه سندی باشه خیلی صاف و روشن سیادتمون را جار زده باشه (همان توقع نسابه های غیر مجتهدِ انساب) قطعا نادرسته چون اجداد ما و اجداد سایر حاجی تبارانی که خودشان می دانند علوی تبارند می گفتند جد ما تحت تعقیب بوده و از آن سمت کوه ابتدا به سوادکوه پناه آورد و جهت حفظ جانش سیادتش را مخفی نمود، حال عالم نسابه واقعی که علم انساب می داند و کارش فقط تو کتابها گشتن نیست، پا میشه میره تمام مناطق حاجی تبار نشین و اصل اول سیادت که ابراز سیادت مخفی است را جمع آوری میکنه و بعد با توجه به این تواتر میاد در تواریخ طایفه می گرده و کنایه های سیادت و علایمی از سیادت که از دستشون در رفت و نسل به نسل منتقل شد را کشف می کنه و کنار هم میزاره و با جمعی از فقیهان انساب به حکم فقهی سیادت طایفه یا ردش میرسن که جهت ما به حدود بیست دلیل محکم و بدون خدشه ی سیادت رسیده و گواهی سیادت دادند، دلیل بسیاری هم هست که پژوهشش نیمه کاره رها شده و انجامش هزینه بر بود و دیگر نیاز به اینهمه دلیل برای اثبات سیادت نیست، همینقدر را کافی دانستند.
فامیل نزدیکم بزرگ خاندان آقا روح الله بیژنی از سی سال پیش که پژوهشم را آغاز کرده بودم می گفت مسجد کاظم بیک را جدمان آمحمدکاظما ساخته و اسم اینجا که در همسایگی منزل منه کاظمیه است و به کاظم بیک مشهور شده...
من هر چی می گفتم: بیک یک لقب اجتماعیه و در اصل اسم اینجا کاظمیه است و بزرگان ما می گفتند کاظمیه شامل منطقه وسیعی است که حصیرفروشان، پیرعلم، سرحمام تا چهارسو را در بر می گیرد، اما دیگران باور نداشتند.
کتاب تازه چاپ شده ی مازندران در یادداشت های پشت نسخه ای نوشته جناب آقای دکتر ایمانی سندی دارد که مربوط به ۲۹ سال بعد ساخت مجدد مسجد و مدرسه کاظمیه هست و این مدرک سیصد و اندی ساله گواهی می کند که نام آنجا کاظمیه بود.
درخواست همیاری
در بازدید اندکی از اسنادهای خانوادگی، دیدم محمد مقیم در نیمه اول قرن دوازدهم در نقاط زیر ملک اجدادی داشت که یا به بیست فرزندش رسید یا وقف کرد یا فروخت، املاکی که جدید خرید یا اجاره کرد در این لیست نیامد و هدف از طرح موضوع، پیگیری ام در آن مناطق جهت توسعه ی دانسته های مرتبط به تاریخ خانواده است، از شما درخواست دارم در صورت امکان پیامم را کپی فرموده و اگرمی دانید منطقه ای کجاست (ولو یک منطقه) در پرانتری جلویش آن مکان نوشته و برایم بفرستید، شناسایی حتی یک مکان برایم راهگشاست، در برخی از مناطق تعدد مرتع در یک ناحیه ی نزدیک وجود دارد و من ننوشتم یا تجمیع کردم مانند مراتع آل کی در کیا محله ی کرسی فعلی در تترستاق جاده هراز در مسیر بلده یا چلاو جاده هراز، امکان ارایه سند این محلات نیست چون من حین تورق در انبوهی از اسنادمان یادداشت برداشت و اگر بخواهم سندی را بیابم مقدور نیست چون نمی دانم این کلمات ذیل کدام سند بود، بیشتر اسنادمان نه خوانده شده و نه اسکن است و هیأت امنای پژوهش مرا از انتشار آنها منع کرده است پیش از این برخی از دوستان تصویر یکی دو هزار سند را از من گرفته اند.
حاجیکلا (لاله آباد)
قلیان کلا (قلعه کش)
باغبان کلا (قلعه کش)
آل کی (کیا محله کرسی بلده)
لیلم دشت (هریکنده)
تورکلا
میان کلا
تمس چال
گاوان کلا
بزرود (بندپی)
اولی سر
تیربن چاله
نفط فروشان (نفت فروشان)
تلی اولی
میان کله کش
لاغر زمین
کره کتی
کره کین
کر کنار (پشت شانه تراش بندپی)
حصین بن (چلاو)
نرو (شمال چلاو)
پلیا دشت
اندوار (در راه نشل)
الله کی (میاسر دیوا)
خوشنو (بین شیاده و سنگچال)
کوبی زمین
ازاره سی (میاسر خشرودپی)
موزوبن
کشتلی (جنب پایین گنج افروز)
رهاش
آبندان سراجه
گرده زمین
کلوا
پهنه کش
چمازستان (سرخس) چلاو
گزکین (رجه) اینطرف سنگچال و گت کلا
پایین کش
خورتاب (در کجور و بندپی گفته اند)
پنج افرا (در دهستان خشرود، میاسر)
تیرنگ سی (بین شیاده و دیوا)
آلو کی
آستانه بن (چلاو)
پرطاس گژکین (چلاو)
نارنج لو (جنوب تش بیشه شیاده)
میان سی (بین ساری قایمشهر)
پازوار (نزدیک امیرکلا)
مرزناک
چهره و گنج افروز
اشکار بیشه (کل گاودشت، پلنگ دره تا بازیار تا داوودکلا و فکچال فعلی)
خطیب (جاده قدیم آمل بابل)
کاظم بیکی (جاده قدیم آمل بابل)
دشت های محدود به زمین کریم (محمدکریم برادر محمد مقیم) تا حوالی حاجیکلای لاله آباد
قصاب کلا (جنب عالی زمین بندپی)
تش بیشه (نواحی سد شیاده تا نزدیکی فکچال)
بورکلا
بیشه کلا
میثم کلا
میان کله کش
سرخ کلا دشت (جنب خطیب)
سرخ کلا (لفور, موقوقه حاجی علیجان)
آسیا سر (زیارت سره)
لیلم دشت (خشرودپی)
برجینه دشت
کوتی زمین جنب اتاق تکیه (گاودشت)
موزوبن
👇
ادامه دارد چون من دو سه هزار برگه قدیمی دارم و این کمتر از نصف اسناد خاندان است، اسناد طایفه در نزد افراد مختلف، در کجور، بلده، بندپی، بابل و آمل پخش است، اگر کسی بطور مستند می داند چرا و چطور اینقدر مرتبطین به کاظم بیک ملک در مازندران میانی داشتند به من بگوید، تازه محمد مقیم یکی از افراد این طایفه است، برادران و عموزادگان او هم قطعا املاک بسیاری داشتند.
این لیست ادعای من جهت تملک کل زمین این مناطق نیست، محمد مقیم از مالکان بزرگ آن مناطق بود.