فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعضی کاسب ها چنین اند
يارو لنگ بوده
با کشتى ميره سفر
وقتى برميگرده رفيقش ميگه خوش گذشت؟
ميگه نه بابا همش استرس داشتم,مدام ميگفتن لنگرو بندازين تو اب!!😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این چه کاری بود کردی ؟
فکر آخرش
بالاش را نکردی
کی میتونه هرکدوم از اینا رو 5 بار سریع پشت سر هم بگه؟ 🤗
لای رولت رنده ی لیمو رفت
چه ژست زشتی
سه کيسه سير سه شیشه شیر!
سمسار تو سمساریش پوست سوسمار داشت
طرز صدا کردن زمانی که غذا آماده است :
تخم مرغ :
عزیزم الهی مادر فدات بشه بیا غدا حاضره ..
کوکو :
عزیزم غذا آماده است ..
خورشت :
بیا دیگه غذا یخ کرد ..
مرغ :
ما الان میخوریم جمع میکنیم ها .. اومدی اومدی !
کباب :
اصن صدا نمیکنن !
بعد میگن هرچی صدا کردیم نیومدی !!
*«شاید در بهشت بشناسمت !»*
مجری یک برنامه تلويزیونی
از فرد ثروتمندی که میهمان برنامهاش بود
پرسید:
*بهترین چیزی که شما را خوشحال کرد و از بابت آن احساس خوشبختی کردید چه بود؟*
فرد ثروتمند پاسخ داد:
چهار مرحله را طی کردم تا طعم حقیقی *خوشبختی* را چشیدم.
*« اول»* گمان میکردم خوشبختی در جمعآوری ثروت و پول است
اما این چنین نبود.
*«مرحله دوم»* چنین به گمانم رسید که خوشحالی و خوشبختی در جمعآوری چیزهای کمیاب و ارزشمند است
ولی تاثیر آن هم موقت بود.
*«مرحله سوم»* با خود فکر کردم که شاید خوشحالی و خوشبختی در بدست آوردن پروژههای بزرگ مانند خرید یک مکان تفریحی یا ورزشی یا کارخانه و غیره باشد
اما باز هم آنطور که فکر میکردم نبود.
در *«مرحله چهارم»* یکی از دوستانم به من پیشنهاد داد
برای جمعی از *کودکان معلول* صندلیهای مخصوص خریداری و به آنها هدیه کنم..
من هم بیدرنگ پیشنهادش را قبول کردم.
دوستم اصرار کرد با او به جمع کودکان رفته و این هدایا را خودم به آنها بدهم..
وقتی به جمع کودکان رفتم و هدیهها را به آنان تحویل دادم خوشحالیای که در صورت آنها نهفته بود واقعاً دیدن داشت!
کودکان نشسته بر صندلی خود به شادی و بازی پرداخته و خنده بر لبهایشان نقش بسته بود.
اما آن چیزی که *طعم حقیقی خوشبختی* را با آن حس کردم چیز دیگری بود!
هنگامی که قصد رفتن داشتم
یکی از آن کودکان آمد و پایم را محکم گرفت!
سعی کردم جوری که ناراحت نشود با مهربانی پای خود را از دستانش بیرون بکشم
اما او درحالی که به صورتم خیره شده بود این اجازه را به من نمیداد!
خود را خَم کردم و خیلی آرام از او پرسیدم: آیا چیزی میخواهی برایت تهیه کنم؟
و آن کودک جوابی به من داد که میخکوبم کرد!!
... و این جواب همان چیزی بود که *معنای حقیقی خوشبختی* را با آن فهمیدم...
او گفت: میخواهم چهرهتان دقیق به یادم بماند تا در لحظه *ملاقات در بهشت* شما را بشناسم و در آنجا جلوی *خدا* دوباره از شما تشکر کنم!
تدریس رساله جامع جلسه شماره 433 تاریخ 98.09.23.MP3
4.38M
.
#تدریس رساله جامع 🌹
🌼 احکام - جلسه شماره 433
🌹خمس = 37 = ختم
💐 احکام دیگر پرداخت خمس
🌷 تاریخ 99.09.23
🌼 صفحه 708
💥 مسئله 2470
✅ لینک جلسه قبلی ( جلسه 432 ) 👇👇
♻️ https://t.me/sadeghiyemohebbi/19298
🌷🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼
🆔 https://instagram.com/sadeghiye_
.
12.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عجائب و زیبایی های خلقت
ماشاء الله