خاطره واقعی
خانم محترمه
تعریف : 👇
سلام به همگی ...
خاطره من برمیگرده به دوران مجردیم
جونم براتون بگه
ماشیش تاخواهریم ی دونمون ازدواج کرده بود 5 تامجرد بودیم
خونه ماخواستگار زیاد میومد ماخواهرا خیلی خجالتی بودیم
تاخواستگارمیومد فرار میکردیم
ی روز همه توخونه بودیم
ی خانواده سرزده اومدن خواستگاری ماهم تو اطاق گیر افتادیم
بیچاره مامانم هی میومد میگفت ابروم رفت ی کیتون بیایید
😂ماهم رومون نمیشد از طرفی هم دلمون میخواست ببینیم پسره چه شکلیه
خلاصه گفتیم بریم از سوراخ کلید در ببینیم رفتیم پشت در
هی همو هول میدادیم که پسره رو ببینیم
همنطور که همدیگرو هول میدادیم مشغول دید زدن بودیم
در به شدت باز شد
و پنج نفری رو همدیگه
افتادیم تو اطاق😂
پسره از ترس بلند شد 😂
مادرش هم داشت سکته میکرد
.
.
.
اون پسره الان دامادمونه 😊
#ســــوتی #جوک #خاطره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا