این آدمایی که میبینید
کف بیابون به میخ کشیده شدن،مسلمانان الجزایری هستند که توسط فرانسوی ها در زمان اشغال کشورشون به عنوان موش آزمایشگاهی بر ستون هایی در منطقه آزمایش هستهای بسته شدند تا بفهمند پرتوهای هستهای چه تاثیری بر انسانها میزاره
آره فرانسه خدای حقوق بشر و آزادی بیانه
"یکی بود یکی نبود ۲"
980231-Panahian-M-ImamSadegh-GonahChistTobeChegooneAst-16-64k.mp3
28.16M
جلسه شانزدهم گناه چیست؟ توبه چگونه است؟
🎤استاد پناهیان
لطفا این سلسله سخنرانی رو دنبال کنید.
🔴 چگونه بعضی گناهان ، تمام کارهای خوب انسان را از بین می برد
✍ حاج آقا قرائتی:
🌺اگر شخصی ۲۰ سال خدمت مفید داشته باشد ولی فرزند کارفرمای خود را بکشد ، این عمل تمام خدمات او را از بین می برد. یک بمب که منفجر می شود و ساختمانی فرو می ریزد تمام زحمات انسانها را در یک لحظه از بین می برد.
🌺یک ناسزا ، دوستی چندین ساله را به فراموشی می سپارد.
خوردن یک قاشق سم، تمام مراقبتهای بهداشتی چند ساله را نابود می کند.
🌺یک لحظه خواب در هنگام رانندگی ، ماشین را دره پرتاب می کند . یک لحظه فرو کردن چاقو در چشم ، سبب نابینایی سالیان دراز می شود.
🌺آری ، برخی گناهان همچون آتش ، جنگل نیکیهای انسان را سوزانده و به خاکستر تبدیل می کنند.
🌺چنانکه قرآن می فرماید :
حبطت اعمالهم . البته در برابر آیات حبط ، آیاتی داریم که می فرماید : به خاطر یک کار شایسته ، بدیهای انسان محو می شود.
من یؤمن بالله و یعمل صالحا یکفر عنه سیئاته
📖 سوره تغابن ، آیه ۹
🌺مثل کارگری که سالها بد کار می کرده ولی یک لحظه وقتی وارد منزل کارفرما می شود می بیند که به استخر افتاده و در آستانه غرق شدن است، او را نجات می دهد. این عمل تمام بد رفتاریها و کم کاریهای او را جبران میکند.
ان الحسنات یذهبن السیئات
🌺☘️🌺☘️🌺☘️🌺☘️🌺
4_5951905579319429376.mp3
9.08M
🎬 نبودم ندیدم که #محشر به پا شد
🎙 #محمد_الجنامی
#️⃣ #حضرت_ام_البنین سلام الله علیها
#️⃣ #حضرت_اباالفضل علیه السلام
🔥شورای حکام ژنتیک بهخاطر او❗️
🔻پانزدهم دیماه۸۴ بود که پیام تسلیتی از امام خامنهای در مورد دانشمند گمنامی که روز قبل از آن در جوار رحمت حق ارام گرفته بود توجه جامعه علمی را را به خود جلب کرد.
🔻برخی از فعالیتهای این دانشمند از این قرار بود:
✔️تولد نخستین نوزاد حاصل از IVF در ایران،
✔️تولد دومین کودک حاصل از ICSI در ایران
✔️دومین موفقیت ایران در بیوپسی برای درمان ناباروری مردان
✔️تولد نخستین نوزاد حاصل از میکرواینجکشن
✔️تولد نخستین کودک حاصل از PGD در ایران
✔️تولید نخستین ردهی سلولهای بنیادی جنینی در ایران که نام ایران را در میان ده کشور صاحب این فناوری قرار داد
✔️تأسیس نخستین بانک خون بندناف
✔️شکل گیری گروه تحقیقاتی برای کلونینگ نخستین گوسفند همانندسازی شده ایران
🔻به تدریج فعالیتهای عظیم این دانشمند در کنار تجلیل رهبری انقلاب موجب شده بود تا «مقامات آمریکایی اعلام کردند که برای علوم ژنتیک هم باید شورای حکامی(شبیه شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی هستهای) به وجود بیاید!!»
🔻گفته میشود در نهایت این جهادگر بزرگ علمی به طرز مشکوکی توسط موساد در سن ۴۴ سالگی ترور بیولوژیک شد.
🔻امام خامنهای او را شهید نامیدند و درباره او جمله رشک برانگیزی فرمودند:
🔸«علت اینکه من به "مرحوم سعید کاظمی آشتیانی" اینقدر علاقه داشتم و الان هم در دلم و در ذهنم برای آن جوان عزیز، ارزش و جایگاه قائلم، حرکت او، نحوهی کار او، مدیریت او و پیگیری اوست که یک مجموعهی کاملی بود از آن چیزی که آدم دوست میدارد و آرزو دارد.»
"حمیدرضا ابراهیمی"
💖 حضرت آقا: «چه کسانی فتنه اخیر رو جمع کردند؟!
زنان کم حجاب ما که تو پازل دشمن بازی نکردند!»
🔺 بنازم به این بینش و تدبیر سخن ات که با یه سخنرانی همه بساط دشمنی های دشمن رو نقش برآب میکنی🌱
🗣فائزه طلایی🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راهکاری موثر برای باز شدن گرههای زندگی
استاد عالی
💠حرم ابوفاضل(ع) در عزای حضرت امالبنین سیاهپوش شد
وقتی اسرای کربلا به مدینه برگشتند، گفتند چهار پسرت به شهادت رسیدند، ام البنین فرمود از اباعبدالله الحسین به من خبر دهید
عن ام البنین (علیها السلام):
«أخبِرنی عَن أبِی عَبدالله الحُسَین، …أولادی وَمَن تَحتَ الخَضراء کُلُّهُم فداءُ لأبی عَبدِاللهِ الحُسین»
«از ابا عبدالله الحسین (ع) به من خبر بده! …فرزندانم و تمام کسانی که زیر آسمان کبودند، همه به فدای ابا عبدالله الحسین (ع) باد!»
حسون، اعلام النساء، ۱۴۱۱ق، ص۴۹۶-۴۹۷
#وفات_حضرت_ام_البنین
رفته سردار نفس تازه کند
به مناسبت چهلمین روز از شهادت سردار دلها شاعر کرمانی "مرتضی برخورداری" این شعر را سروده اند:
"رفته سردار نفس تازه کند برگردد"
رفته مهمان سر سفره ی مادر گردد
لحظه ای داغ عطش را زلبش دور کند
مست یک جرعه زپیمانه کوثر گردد
رفته بالی بزند در حرم حضرت عشق
روی گنبد غزل ناب کبوتر گردد
گرچه در مسلخ عشاق پرش سوخته است
شوق پرواز زتنگی قفس پَر گردد
رفته تایید شود، نامه ی او باید با
مُهر «او اهل بهشت است»معطر گردد
رفته سردار به دیدار علی شاه نجف
رسم عشق است به گِرد رُخ دلبر گردد
باید از او طلبد اذن نبردی دیگر
تا که با رُخصت او فاتح خیبر گردد
ذوالفقار دگری گیرد و با یاری خون
سبب خواری صد مرحب دیگر گردد
جان به کف گیرد و برگردد و ایثار کند
تا دگر مانع آتش زدن در گردد
کوفه کوفه همه جا پُر شده از مکر و ریا
باید او وقت سحر حامی حیدر گردد
رفته با ماه بنی هاشمیان شُور کند
تا مبادا رُخ زینب ز غمی تر گردد
باید این بار علمدار شود تا که مباد
هدف تیر بلا حنجر اصغر گردد
رفته سردار که با آمدن عصر ظهور
یاور مهدی و فرمانده لشکر گردد
رفته سردار نفس تازه کند تا که ولی
هر زمان امر کند بی سر و پیکر گردد
(مرتضی برخورداری)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اجتماع بزرگ دختران حاجقاسم در ورزشگاه آزادی تهران
امروز به مناسبت سالگرد شهادت سردار سلیمانی ، اجتماع بزرگ #دختران_حاج_قاسم در ورزشگاه آزادی تهران برگزار شد.
نکته:
اگر براندازان و مخالفان نظام ، فقط ۱۲هزار بیحجاب را میتونستند در کل کشور جمع کنند ، بیست هزاربار میگفتند مردم ایران حجاب نمیخواهند!
ولی الان عجیب اینه که این تجمع توسط خودی ها هم خوب پوشش داده نمیشود!
#سواد_رسانه در بین انقلابیها کم رنگ است و خوب نمیتوانیم از چنین همایشهایی بهره برداری کنیم.
شاید هم یک دلیلش بلد نبودن تصویرسازیه!
شاید بخاطر تکرار مکرر این حضور باشکوه ، به چشم همه عادی میآید؛
در صورتیکه نباید از این حضور و درصحنه بودن غافل بود.
دقت کردید در چندوقت اخیر شاهد حضور مردم در مناسبتهای ملی و مذهبی بودیم!!
مراسمهایی که هرکدوم در قدوقواره یک #رفراندم برای ثبات و بقاء نظام بود؛
کاری که معاندین و مدعیان براندازی از عهده فقط یکی از این مراسمها عاجزند!!!
کاش کارگزاران، قدر این مردم و #خدمت کردن به آنها را بدانند....
"لباف"
📌سرآغاز و پایان ما اینگونه است🏁
📚قصه همه معلم ها از زبان یک خانم معلم شمالی
وقتی برای اولین بار وارد کلاس شدم و دانش آموزان تمام قد از جا بلند شدند و سلام دادند
دستها و پاهایم شروع به لرزیدن کرد...
آنچه در دانشگاه خوانده بودم و آنچه در واقعیت میدیدم زمین تا آسمان با هم فرق داشت
و من دخترک جوان و ناپخته ای که دوست داشت هنوزم شیطنت کند و با در و دیوار حرف بزند،اما حالا معلم شده بود و معلم بودن کار آسانی نبود...
وقتی وارد کلاس شدم و سی جفت چشم کنجکاو را دیدم که نصف نگاهشان به سمت من و نصف دیگر بند به خیابان است از استرس آنقدر بی حال شدم که بچه ها برایم آب قند آوردند و من با عذرخواهی از بچه ها سعی کردم خودم را جمع و جور کنم...!!
من ناخدایی بودم که نمی دانستم مقصد نهایی مسافرانم کجاست...
چه باید می گفتم و چگونه رفتار می کردم با دخترکانی که شادی و غم همزمان در صورتهایشان موج می زد و احساسشان بلاتکلیف پشت نیمکت ها کشته میشد و تمام دلخوشیشان شیطنت کردن وسط کلاس بود...
و داستان اینگونه آغاز شد
یک روز وسط تدریس متوجه شدم پیچ یکی از نیمکت های چوبی کلاس محکم نیست و هی صدا می دهد
سریع یک پیچ گوشتی و یک چکش از خدمتگذار مدرسه گرفتم و به کلاس برگشتم، بچه ها شوکه شده بودند و فکر می کردند ابزاری برای تنبیه آنان است!!
سمت نیمکت رفتم و پیچش را محکم کردم و چند چکش بر رویش کوبیدم...
چه میدانستم که معلم باید نجاری هم بلد باشد تا صدای جیرجیر نیمکتی،حواس دانش آموزش را پرت نکند.
روز دیگر بچه ها در کلاس موشک کاغذی پرت می کردند و من هم با آنها مسابقه گذاشتم تا کدامیک برنده خواهیم شد معلم یا بچه ها...
معاون سراسیمه و بدون در زدن وارد کلاس شد و گفت؛ شما اینجایید..!!!
فکر کردم کلاس معلم ندارد!
نمی دانم کجای قانون جهان نوشته شده بود که کلاس داری یعنی خفه کردن بچه ها و سکوت مطلق کلاس؟؟!!
آن روز به نظرِ مدیر و همکارانِ با تجربهام،من چه دبیر بیتجربه و بیدرایتی بودم..!!
درحالیکه من فقط میخواستم برای چند دقیقه، در بازی و شادی بچه ها شریک شوم و به آنها بیاموزم شاد بودن اولین حق آنها در مدرسه هست...!!
اما معلمی که خود اجازه شادی نداشت چگونه می توانست بچه هایش را شاد کند...!!!
در سفر معلمی روزهایی بود که برای درس جغرافیا،چکمه های بلند پلاستیکی می پوشیدم و همراه با بچه ها دل به جنگل و رودخانه می زدم،با فریاد می گفتم:
بچه ها اگر روستا نباشد،خاک نباشد
جنگل نباشد،آب و رودخانه نباشد، زندگی هم نیست!!
بیایید امروز عهد ببیندیم مراقب آب و خاکمان باشیم...
مازندران این دخترک سبزه پوش ساحل نشین....
و ناگهان لابه لای حرف زدن ها آب را به طرف بچه ها می پاشیدم و آنها هم مثل کندوی زنبوری که سر باز کند به من حمله ور می شدند و تا می توانستند به طرف معلمشان آب می پاشیدند
نمیدانم چگونه توصیف کنم صدای شادی و فریاد بچه ها را وقتی مشت مشت آب به طرفم می ریختند و هی میگفتند؛ خانم معلم چه کیفی می دهد آب بازی کردن وسط رودخانه.....
گاهی هم خسته می شدم و وسط تدریس دلم می گرفت، کتاب را می بستم و صدا می زدم یکی برایم یک ترانه بخواند،دخترکی با لهجه شیرین شمالی شروع به خواندن می کرد و من همراهیش می کردم و بچه ها آرام آرام شروع می کردند به دست زدن و چند دقیقه بعد دوباره درس شروع می شد....
گاهی روی تخته کلاس می نوشتم؛
من اهل مهربانیم...!
شما اهل کجایید؟
گاهی عصبانی می شوم
و گاهی هم،خیلی بد اخلاق....
اما شما مرا دوست داشته باشید و هر وقت عصبانی شدم فقط به طرفم بدوید و مرا در آغوش گیرید چون بوی فرزند،مادر را آرام می کند...
در سفر معلمی اموختم باید به صورت تک تک بچه ها خیره شوم و بدون هیچ سوالی کشف کنم:
کدامشان غمِ آب و نان دارد؟
کدامشان گونه هایش بخاطر تب سرخ شده است؟
کدامشان بخاطر طلاقِ پدر و مادر هر روز به یک سمت پرت می شود؟
کدامشان از استرسِ زیاد ناخن هایش را تا ته می جود؟
و کدامشان چند دانه رویا در جیب هایش گم کرده است....؟
چقدر تصور همه اینها سخت است و چه توان و هنری می خواهد شغل معلمی ...
حال پایان سفر است، من مانده ام با یک دنیا خاطره و یک کتاب حرف... و یک آرزوی ساده...!!!
اینکه یکی بگوید؛ خدا قوت خانم معلم ...
و دل خوشم به یک داستان کوتاه و صداهایی آشنا درون کوی و برزن که می گویند؛
سلام خانم معلم
من زمانی دانش آموز شما بوده ام
مرا نمی شناسید...!!!
و من شاد و خوشحال از دیدنشان می گویم؛
خدا را شکر که در این شهرِ فراموشیها،هستند آنهایی که هنوز مرا می شناسند،هنوز مرا دوست می دارند....!
معلمی در شالیزار (نیک پور )
💐 تقدیم به همهی معلمان ایران 💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹️چرا رهبر درمقابل بی حجابی موضع نمی گیرند؟...
🔻پیشنهاد دانلود 🎤استاد تقوی
#لبیک_یا_خامنه_ی