توکل برخدایت کن؛
کفایت میکندحتما؛
اگرخالص شوی بااو؛
صدایت میکندحتما"؛
اگربیهوده رنجیدی؛
ازاین دنیای بی رحمی؛
به درگاهش قناعت کن؛
عنایت میکندحتما"؛
دلت درمانده میمیرد؛
اگرغافل شوی ازاو؛
به هروقتی صدایش کن؛
حمایت میکندحتما"؛
خطاگرمیروی گاهی؛
به خلوت توبه کن بااو؛
گناهت ساده میبخشد؛
رهایت میکندحتما"؛
به لطفش شک نکن هرگز
اگردنیاحقیرت کرد؛
تورسم بندگی آموز؛
حمایت میکندحتما"؛
اگرغمگین اگرشادی؛
خدایی راپرستش کن؛
که هردم بهترینهارا
عطایت میکندحتما ....
✅ ورود امام زمان ممنوع❗️
🍁🍁🍁
🔹شوخی نبودکه،شب عروسی بود!
🔸همان شبی که هزارشب نمیشود
🔹همان شبی که همه به هم محرمند...
🔸همان شبی که وقتی عروس بله میگوید
🔹به تمامی مردان داخل تالارکه نه،به تمام مردان شهر محرم میشود!
🔸این را از فیلم هایی که درفضای سبز داخل شهر میگیرند فهمیدم!!
🔹همان شبی که فراموش میشود عالم محضرخداست...
🔸آهان یادم آمد،
🔹این تالار محضر خدانیست،
تامیتوانید معصیت کنید❗️
🔸همان شبی که دامادهم آرایش میکند...
🔹و همه و همه آمده اند....
🔸اما ای کاش امام زمانمان هم می آمد،حق پدری دارندبرما...!!
🔹مگر میشود او نباشد؟!
🔸عروس برایش کارت دعوت نفرستاده بود،اما آقا آمده بود...
🔹به تالار که رسید سردرتالار نوشته بودند:
🔸ورود امام زمان ممنوع!!
🔹دورترها ایستاد و گفت دخترم عروسیت مبارک ولی...
🔸ای کاش کاری میکردی تامن هم میتوانستم بیایم...
🔹مگر میشود شب عروسی دختر پدر نیاید؟!
🔸من آمدم اما...
🔹گوشه ای نشست وبرای خوشبختی دخترکش دعا کرد...
🔸چه ظالمانه یادمان میرود که هستی!
ماکه روزیمان را از سفره تو میبریم و میخوریم،
باشیطان میپریم ومی گردیم...
🔹میدانم گناه هم که میکنیم،
بازدلت نمی آید نیمه شب درنمازدعایمان نکنی!
⚡️اللهم عجل لولیک الفرج⚡️
#مبلغ_غدیر_باشیم
#سفره_عیدغدیر، #عید_ولایت_را_همگانی_کنیم.
هرقدر مرید و دوستار مولای مظلوم علی علیه السلام هستید از حقش دفاع کنید.
#نشر_حداکثری
🌹صدرا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت مظلومانه شاهد
لحظه هاے تب آلودعاشورا
یادگارروزهاےآمیخته
باعشق واشڪ و عطش
تندیس اسوه اخلاق
شڪافنده دریاے علوم
پنجمین ڪوڪب آسمان امامت
حضرت امام باقر(ع)
تسلیت باد🏴
🏴صدرا
☝️☝️
#اعمال_روز_عـــرفه
🌷امام صــادق علیهالسلام:
هرچه میخواهےبرای خود #دعـا
بخوان و در دعا ڪردن بڪوش
ڪه #روزعـــــرفه روز دعـــــا و
درخــواست است.
📒التهذیب الاحکام ج ٥ ص۱۸۲
روایتی شنیدنی از زندگی شهید مدافع حرم حامد جوانی از زبان پدر و مادر آن شهید :
1⃣قسمت قسمت اول : مقدمه ای کوتاه و خصوصیات اخلاقی شهید
برای شناخت بیشتر شهید مدافع حرم حامد جوانی مصاحبه پدر بزرگوار و مادرمحترمه این شهید عزیز را در چند قسمت تقدیم یاران و خیمه نشینان این شهید سعید خواهیم کرد ، باشد که چراغ راهی گردد برای راهمان ؛
پدر و مادری که جوان 25 ساله ی خود را قربانی آرمانی بزرگ به نام اسلام کردند، با این باور که اگر ده پسر دیگر هم داشتند فدای اسلام و اهل بیت (ع) می کردند.
«شهادت» زیباترین نوع رسیدن به ابدیت است، چه آنکه خداوند در قرآن کریم وعده داده است که شهید همواره زنده است و حیات و ممات او همواره صفتی است برای حیات طیبه و به مصداق آیه شریفه قرآن که می فرماید « و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاءُ عند ربهم یرزقون» 1
شهادت عروج شدن انسان برای نیل به سرچشمه نور و نزدیک شدن به هستی مطلق است و امروز زیباترین نوع شهادت دفاع در راه آرمان های اسلام و حمایت از حریم آل الله است.
«حامد» جوانی بود که بهره ی جوانی اش را در راه اسلام و صیانت از خاندان اهل بیت علیهم اسلام دید.
پدر و مادری که جوان 25 ساله ی خود را قربانی آرمانی بزرگ به نام اسلام نمودند، با این باور که اگر ده پسر دیگر هم داشتند فدای اسلام و اهل بیت (ع) می کردند؛ همان پدر و مادر اعضای بدن فرزندشان را نیز بخشیدند تا حامد را همچنان در جوان های دیگر زنده نگه دارند.
⏹ لطفا از دوران کودکی فرزند شهیدتان برایمان بگویید:
▶️ حمیده پادبان مادر شهید: ما دو پسر داشتیم و حامد فرزند دوم مان بود، در سال 1369 به دنیا آمد؛ از همان اول سعی کردیم او را در فضای مذهبی قرار بدهیم تا به قول خودمان بچه هیئتی بار بیاید.
در سال 88 وارد سپاه شد و رغبتش برای خدمت به نظام و انقلاب بیشتر شد. او همیشه می خواست طوری زندگی کند که برای دین و انقلاب مثمر ثمر باشد. با همین اندیشه و نیت بود که در تیر ماه سال 94 به شهادت رسید.
⏹ به عنوان مادر شهید از شیوه ی تربیتی که برای بزرگ کردن پسرتان در پیش گرفتید صحبت کنید:
▶️ مادر: من کار خاص و اساسی برای حامد نکردم بلکه سعی کردم همین روال درست و ساده ی تربیت دینی را در پیش بگیرم. مثلا از کودکی او را به نماز و روزه ترغیب می کردیم و او نیز از همان بچگی هم نمازهایش را می خواند و هم در امر روزه و دیگر واجبات مبادرت داشت.
حامد خیلی پاک و صادق بود؛ به من و پدرش بسیار احترام قائل می شد. اگر از او درخواستی می کردم هر کار مهمی هم که در دست داشت رها می کرد تا حرف من زمین نماند.
ادامه دارد ..........
روایتی زیبا و شنیدنی از زندگی شهید مدافع حرم حامد جوانی از زبان پدر ومادر گرامی ایشان :
2⃣ قسمت دوم ؛ حامد پرورش یافته هییت های حسینی و بسیج
▶️ جعفر جوانی پدر شهید: من حامد را همراه خود به هیئت فاطمیه تبریز می بردم اما وقتی با این فضا آشنا شد چه با من و چه بدون من در هیئت حاضر می شد و می توانم بگویم پرورش دهنده ی حامد هیئت و بسیج بود. هر چند پدر نقش مهی در تربیت و پرورش فرزند دارد اما به لحاظ اشتغال و درآمدزایی کمتر فرصت می کند با بچه ها باشد لذا این وظیفه ی خطیر همیشه بر عهده مادر است و من از همسرم سپاسگذارم که این چنین پسری را تربیت کرده است.
⏹ وقتی حامد تصمیم به ورود به سپاه و عرصه نظامی گرفت، چه واکنشی نشان دادید؟ در حالی که می دانستید در این راه خطراتی هم وجود دارد:
▶️ مادر: حامد در رشته علوم نظامی تحصیل کرده بود، من دوست داشتم او در مسیر حفظ و حراست از نظام قدم بردارد و از تصمیمش خوشحال نیز بودم، چون معتقدم نیتش حسینی بود و در راه امام حسین(ع) حرکت خواهد کرد و هرکسی در این راه باشد حتما سعادتمند می شود.
حامد در دوران مدرسه دوستی به نام حامد داشت، که در همان دوران مدرسه به او گفته بود صبر کن و ببین که روزی من کاری خواهم کرد که در دنیا سر و صدا کند. روز تشییع جنازه حامد، مادر دوستش این ماجرا را از زبان پسرش نقل کرد.
⏹ حامد تصمیم رفتن به سوریه را چطور با شما مطرح کرد؟
▶️ مادر: او خیلی راحت در این مورد با ما حرف زد و ما هم راحت پذیرفتیم. چون ما هرکجا باشیم به عنوان شیعه وظایفی داریم. من خود اعتقاداتی دارم که برای دفاع از آن اگر اجازه داشته باشم به سوریه یا هرجای دیگر هم می روم. به همین دلیل وقتی حامد تصمیمش را با ما درمیان گذاشت به او گفتم ای کاش ده برادر دیگر هم داشتی تا همه با هم به دفاع از حریم آل الله می رفتید.
وقتی حامد می رفت ما این حقیقت را قبول کردیم که وقتی کسی به این راه می رود یا شهید می شود یا مجروح و یا سالم بر می گردد. برای همین نیز وقتی خبر شهادتش را آوردند اصلا ناراحت نشدیم. حامد به من و پدرش گفته بود اگر شهید شدم و مراسمی به پا کردند گریه نکنید تا مبادا دل دشمن شاد شود.
حال باید بگویم ما به راحتی این اتفاق را پذیرفته ایم و هرلحظه حضور حامد را در خانه حس می کنیم.
« زیارت عاشورا امروز به دنبال مصداق عملی است »
▶️ پدر: در زیارت عاشورا خطاب به امام حسین(ع) می گوییم ای کاش ما در کربلا بودیم و از شما حمایت می کردیم؛ اکنون مصداق واقعه کربلا در دنیا به وقع پیوسته و میدان نبرد حق و باطل از جنس عاشورایی و مکتب حسینی به پا شده است؛ درواقع الان وقت عمل است؛ ما که می گفتیم کاش در کربلا بودیم و در رکابت می جنگیدیم، الان کربلاست پس باید به عهدمان وفا کنیم و برای دفاع از حق به میدان بیاییم.
اسرائیل، آمریکا و امثال داعش باید فکر حمله به حرم حضرت زینب (س) را از سر بیرون کنند؛ چون تا زمانی که حضرت زینب(س) چنین عباس هایی دارد آنها نمی توانند کاری از پیش ببرند. بنابراین افتخار ما این است که حامد رفت.
«ما هنوز نمرده ایم که دوباره آل الله اسیر شوند»
آنچه همیشه ورد زبان حامد بود این بود: یا حسین(ع)! هنوز ما نمرده ایم که رقیه ات دوباره سیلی بخورد ... می گفت من وظیفه دارم هر لحظه آنجا باشم و اگر اشتیاق دیدار شما را در دل نداشتم هرگز به مرخصی نمی آمدم، چون الان در شرایطی هستیم که باید از ناموس امام زمان(عج) دفاع کنیم. حضرت زینب(س) و حضرت رقیه (س) ناموس امام زمان (عج) هستند و ما باید از آنها دفاع کنیم ........
❤️-﷽-❤️
#فقط مجردا بخونن🙈
#حیف_باشد_که_تو_باشی_و_مرا_غم_ببرد😉
🔰یکی از رفقا میگفت:"قصد #ازدواج💍 داشتم،گفتم برم #مشهد و از امام رضا(ع)یه زن خوب بخوام...❗️
🔰رفتم #حرم و درخواستمو به آقا گفتم...
شب شد🌙 و جایی واسه خواب نداشتم.هر جای حرم که میخوابیدم😴.خادما مثه بختک رو سرم خراب میشدن که،"آقا بلند شو..."😒
🔰متوجه شدم کنار #پنجره_فولاد…
یه عده با پارچه سبز خودشونو به نیت #شفا بستن،کسی هم کاری به کارشون نداره.
🔰رفتم یه پارچه سبز گیر آوردم وتاااا صبح راحت خوابیدم😴.صبح شد☀️پارچه رو وا کردم پا شدم که برم دنبال کار و زندگیم...
چشتون روز بد نبینه،یهو یکی داد زد :
"آی ملت…#شفا گرررفت…😧
#پنجره_فولاد_رضا_مریضا_رو_شفا_میده
🔰به ثانیه ⏱نکشید، ریختن سرم ونزدیک بود لباسامو پاره پوره کنن که خادما به دادم رسیدن و بردنم مرکز #ثبت شفا یافتگان😁
🔰"مدارک پزشکیتو 📑بده تا پزشکای ما؛
مریضی و #ادعای شفا گرفتنتو تأیید کنن✅..."
"آقا بیخیاااال😳…شفا کدومه…⁉️
خوابم میومد،جا واسه خواب نبود،رفتم خودمو بستم به #پنجره_فولاد و خوابیدم😴…
همین"
🔰تاااا اینو گفتم…
یه چک خوابوند درِ گوشم 😢و گفت:
"تا تو باشی دیگه با #احساسات مردم بازی نکنی…"
🔰خیلی دلـــ💔ــم شکست
رفتم دم پنجره فولاد و با #بغض گفتم:😢
"آقا؛دستت درد نکنه...دمت گرم، #زن که بهمون ندادی🚫 هیچ،یه کشیده آب دار هم خوردیم.
🔰همینجور که داشتم نِق میزدم،یهو یکی زد رو شونم و گفت:"سلام پسرم😟
"مجرّدی⁉️" گفتم: آره
"من یه #دختر دارم و دنبال یه دوماد خوب میگردم...☺️
🔰اومدم حرم که یه #دوماد خوب پیدا کنم؛
تو رو دیدم و به دلم افتاد بیام سراغت...🙈
♨️خلاااااصهههه...
تا اینکه شدیم #دوماد این حاج آقا😁👏
🔰 #بعدازدواج
با خانومم اومديم حرم😍از آقا تشکر كردم و گفتم:"آقا ،ما حاضریم یه سیلی دیگه بخوریم و
یه زن خوب دیگه هم بهمون بدیا 😂 ❤️
(به روایت: #آقای_موسوی_زاده)
#يا_ضامن_آهو
#اللهم_صلی_علی_محمد_وآل_محمد_وعجل_فرجهم
🌹🍃🌹🍃
animation.gif
179.3K
السلام علیک یااباعبدالله وعلى الارواح التى حلت بفنائک علیک منی سلام اللّه ابدامابقیت وبقى اللیل والنهارو لاجعله اللّه آخرالعهدمنّى لزیارتکم،السلام على الحسین وعلى على بن الحسین وعلی اولادالحسین وعلی..
#بامقام_معظم_رهبری
#رهبری_و_مهدویت
انتظار به معناى این است که ما باید خود را براى سربازى امام زمان آماده کنیم.. سربازى منجى بزرگى که مىخواهد با تمام مراکز قدرت و فساد بینالمللى مبارزه کند، احتیاج به خودسازى و آگاهى و روشنبینى دارد... ما نباید فکر کنیم که چون امام زمان خواهد آمد و دنیا را پر از عدل و داد خواهد کرد، امروز وظیفهاى نداریم؛ نه، بعکس، ما امروز وظیفه داریم در آن جهت حرکت کنیم تا براى ظهور آن بزرگوار آماده شویم. اعتقاد به امام زمان به معناى گوشهگیرى نیست. ...امروز اگر ما مىبینیم در هر نقطهى دنیا ظلم و بىعدالتى و تبعیض و زورگویى وجود دارد، اینها همان چیزهایى است که امام زمان براى مبارزه با آنها مىآید. اگر ما سرباز امام زمانیم، باید خود را براى مبارزه با اینها آماده کنیم.
غدیر،فقط یک برکه نیست،بلکه بزرگراهی روشن ازولایت با۱۴نوربرآمده ازعرش است که بایدآگاهانه درآن قدم زدواعلام ولایت ومحبت علی ع است که حاضران به غائبان وهرپدری بفرزندش بایدبرساند
#مبلغ_غدیر_باشیم
🌹صدرا🌹
#ﻋﺠﯿﺒﺖ_ﺗﺮﯾﻦ_ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ_ﺩﺭ_ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ_ﻳﻤﻦ
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﻱ ﺑﻨﺎﻡ ﺣﻴﺰﺍﻥ ﺍﻫﻞ ﻳﻤﻦ ﭼﻨﺪﻳﻦ ﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ ﭘﯿﺮﺵ
ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﻣﯿﮑﺮﺩ.
ﺭﻭﺯﯼ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﮐﻮﭼﮑﺶ ﺑﻨﺎﻡ (ﻏﺎﻟﺐ) ﭘﯿﺶ ﺍﻭ آﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺗﻮ ﺳﻨﺖ ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﮐﻨﺪ!
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻣﺎﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺒﺮﻡ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺣﺎﻻ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺧﺪﻣﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮐﻨﻢ.
ﺣﯿﺰﺍﻥ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﮔﻔﺖ ﻫﺮﮔﺰ ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻧﯿﮑﻪ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﻤﯿﺪﻫﻢ
ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﻣﯿﺮﻭﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ!
ﮔﻔﺖ ﻫﺮﮐﺎﺭﯼ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻩ.
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮ ﺑﻪ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﮐﺮﺩ ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﻗﺎﺿﯽ ﻣﺎﺕ ﻭ ﻣﺒﻬﻮﺕ ﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ
ﺣﯿﺰﺍﻥ ﺭﺍ ﺍﺣﻀﺎﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ آﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﮐﺮﺩ ﺑﺎ ﻫﻢ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺣﯿﺰﺍﻥ ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﺣﺎﻻ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﺕ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﮐﻨﺪ ﻭﻟﯽ ﺣﯿزﺍﻥ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﮑﺮﺩ.
ﺩﺭ ﺍﺧﺮ ﻗﺎﺿﯽ ﮔﻔﺖ ﻣﺎ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﯿﻢ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻨﯿﻢ.
ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺎﺩﺭﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﺪ ﺗﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﮕﯿﺮﺩ.
ﺟﻠﺴﻪ ﺑﻌﺪﯼ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺭﺍ ﺩﺭﻭﻥ ﯾﮏ ﮐﺎﺭﺗﻮﻥ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻧﻮﺑﺘﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺣﻤﻞ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ.
ﻗﺎﺿﯽ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺳﻮﺍﻝ ﮐﺮﺩ
ﻣﺎﺩﺭ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﭘﺴﺮ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻨﺪ؛ ﺣﯿﺰﺍﻥ ﭼﻨﺪﯾﻦ
ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻻﻥ ﺧﻮﺩﺵ ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ
ﺩﺍﺭﺩ...
ﭘﯿﺶ ﭘﺴﺮ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮ ﺑﺎﺷﻢ.
ﺩﺭ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﻧﻔﻊ ﭘﺴﺮ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮ ﺭﺍﯼ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺣﯿﺰﺍﻥ ﺍﻧﭽﻨﺎﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﺸﺪﺕ ﻣﯿﮕﺮﻳﺴﺖ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﯾﺸﺶ ﺧﯿﺲ ﺷﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ.
ﺧﺪﻣﺖ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺭﺿﺎﯼ خدا ﻭ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻣﻘﺎﻡ ﻭﺍﻻﯼ ﺍﻭ ﺑﻮﺩ ﻭﮔﺮﻧﻪ
ﻣﺎﺩﺭﺷﺎﻥ ۳۰ ﮐﯿﻠﻮ ﻭﺯﻥ بیشتر نداشت
ﻭ ﮐﻞ ﺩﺍﺭﺍﯾﯽ ﺍﺵ ﯾﮏ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮﻱ ﺍﺯ ﻣﺲ
ﺑﻮﺩ!
ﺍﺯ ﺑﺮﺍﺩﺭﮐﻮﭼﮑﺘﺮ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺑﺎﺷﻴﻢ ﮐﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺧﺪﻣﺖ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺩﺳﺖ
ﺑﻪ ﺩﺍﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﺷﺪﻩ ﯾﺎ ﺍﺯ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﮐﻪ ﻣﺴﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺍﯾﻨﭽﻨﯿﻦ
ﺣﺮﯾﺺ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺪﻣﺖ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ.
ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻋﺠﯿﺒﻪ ﺑﻌﻀﯿﻬﺎ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺷﻮﻥ ﺧﺪﻣﺖ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ
ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﻃﻼﯾﯽ ﮐﺴﺐ ﺭﺿﺎﯾﺖ خدا ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﻥ ﻣﯿﺮﻥ
ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ، ﻭﻟﯽ ﺑﺮ ﻋﮑﺲ ﺑﻌﻀﯿﺎ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺷﻮﻥ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﺮﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﺳﺎﻟﻤﻨﺪﺍﻥ، ﯾﺎ ﺍﺻﻼ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﺗﻮﺟﻪ ﻧﻤﯿﮑﻨﻦ
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ مارو از ما راضی و خشنود ﺑﮕﺮﺩﺍﻥ
1_23534910.mp3
1.03M
علی بُوَد احمد،احمد،علیست
تمام اسلام محمد، علیست
یاعلی یا علی یا علی
👏👏👏💐💐💐
🎤آقای کریمی
# مبلغ_غدیر_باشیم
🌹صدرا🌹