هم زبان نبودیم ، اما همدل که بودیم. حکم فرماندهی اش که زده شد ، منتظر نماند برای عرض تبریک برویم تهران ، خودش آمد لبنان.
از وقتی وارد تشکیلات حزب الله شد ، شد یکی از فرماندهان مقاومت. زبان عربی را خیلی زود یاد گرفت. اگر غریبه ای وارد جمعمان می شد ، نمی فهمید یک فرمانده عالی رتبه نظامی میان ماست ؛ بس که همه چیز ساده بود و تشریفاتی در کار نبود.
فرمانده سپاه قدس بود ، سپاهی که حتی آمریکا جرئت عرض اندام به او را نداشت ؛ ولی این رو نمی شد از روی درجه و ستاره های روی دوشش بفهمی.
وقت مبارزه همه چیز برایمان عین روز روشن شد.
در جای جای مناطقی که می رفتیم ، حاجی همراهمان بود و طرح می ریخت برای دشمن.
رد پای حاج قاسم هنوز هم در خطوط مقدم و خاکریزهای مقاومت لبنان مانده است.
" سید حسن نصرالله"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
بعضی ها ما را سرزنش می کنند که چرا دم از کربلا می زنید و از عاشورا؛ آنها نمیدانند که برای ما کربلا بیش از آنکه یک شهر باشد یک افق است که آن را به تعداد شهدایمان فتح کرده ایم، نه یک بار نه دو بار ...به تعداد شهدایمان...
"شهید مرتضی آوینی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
⭕️ تک و تنها آن اسیر را حدود 8 کیلومتر تا مقر کول کرد. فقط به خاطر اینکه زنده بماند. آن عراقی بعد از تمام شدن جنگ همیشه از شهید حسن آبشناسان یاد میکرد. حتی وقتی اسرا آزاد شدند، رفت بهشتزهرا سر مزار آبشناسان.
#دفاع_مقدس
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
اردیبهشت سال ۹۵ در مراسم یادواره شهدا، آقای سلیمانی را دیدم. گفتم: سردار! اون متن «یاران همه رفتند، افسوس که جا مانده منم» که توی فلان مصاحبهات خوانده بودی رو از کجا آورده بودی
(یک مصاحبه قدیمی از ایشان دیده بودم که در آن کلمات شعرگونهای را خوانده بودند با این مضمون):
یاران همه رفتند، افسوس که جا مانده منم
حسرتا این گل خارا، همه جا رانده
منم پیر ره آمد و رفتن آموخت
آنکه نا رفته و جا مانده منم
خندید و گفت: چطور
فاتحانه گفتم: چون نه وزن داره، نه ردیف و نه قافیه!
حالا نوبت او بود که پاتک بزند.
دست گذاشت روی شانهام و گفت: شعر اصلی ما در میدان جنگ است! وزن ما روی سینه دشمن! ردیف ما صف بچههای رزمنده!
قافیه ما فریاد اللهاکبر است!
بعد رو کرد و با بقیه گپ زد و من مبهوت از این حاضر جوابی او بودم که پاتک توی پاتک زد و ناگهان رو کرد به من ....
و گفت: خدا کنه شهید بشم و تو برام شعر با وزن و قافیه بگی!
"شهید سردارحاج قاسم سلیمانی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
یک آدم لاتی بود واسه خودش !
کارش چاقو کشی و خلاف بود ، توی تشیع جنازه یکی از دوستانش که از بچگی با هم ، هم بازی و بزرگ شده بودند و شهید شده بود از این رو به آن رو شد و به جبهه آمد .
یک هفته ای میشد که آمده بود توی گردان ما ، نه سلامی نه علیکی و نه التماس دعایی !!
حالات عجیبی داشت ، دور از چشم همه بود و کارهایش را پنهانی انجام می داد ،
موج انفجار اونقدر شدید بود که هیچی از بدنش باقی نماند ، جز یک تیکه از بازوش که نوشته بود ،
توبه کردم !!....
📚 امام سجاد و شهدا ، ص34
"شهیدباقر جاکیان"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
•وصیت الشهدا•.
اهل دل که باشی دو چیز رو خوب یاد میگیری
جدا شدن از زمین
پریدن به آسمان
این دو کار رو شهدا خیلی خوب انجام دادند...
آیا ماهم میتوانیم؟!
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
محمد جواد توی تبلیغات بود و نقاشی میکشید. قرارشد بارگاه ملکوتی امام حسین رو روی دیوار نقاشی کنه.
نزدیکای غروب کارمون تقریبا تموم شد.
محمد جواد در حال رنگ کردن پرچم حرم امام حسین علیه السلام گفت :حیفه این پرچم باید با قرمز خونی رنگ بشه هنوز جمله اش تموم نشده بود که صدای سوت خمپاره به سر محمد جواد خورده و خون سرش دقیقا به پرچم امام حسین علیه السلام پاشیده
"شهید محمد جواد روزی طلب"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
جهان معرکه امتحان است برادر
و بهترین ما کسی است که از بهترین آنچه دارد در راه خدا بگذرد...
"شهید سیدمرتضی آوینی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
|پدرشہید|
با دانشجو ها می رفتند کوه.
من بابک رو میرسوندم. همین خیابان چمران . با چهار تا اتوبوس حرکت میکردند.
دختر و پسر . همه دانشجو. بابک با اون ها می رفت .
فکر می کنید موقعی که زمان اذان می شد ، اصلا میذاشت که دانشجو ها متوجه بشن که بابک می خواد چه بکنه.
بر اساس گفته ی خود دانشجویان دارم عرض می کنم خدمت شما.
تنها دانشجویی که می رفت سجاده را پهن می کرد نمازش را می خوند عبادتش رو هم می کرد. قرآنش رو هم می خوند. بعدا می اومد و به دانشجویان ملحق می شد.
یعنی با عملش می خواست بگه که آقا
این راه راهیست که من انتخاب کردم .
توی تمامی بخش ها بابک چنین رفتاری را داشت. چنین خصوصیاتی را داشت. چه در زندگی خصوصیش . چه در زندگی اجتماعیش. چه در زندگی تحصیلیش . چه در زندگی ورزشیش.
تمام اعتقاداتش رو داشت و سر همین اعتقاداتش هم به خدا پیوست.
"شهیدبابک نوری"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
کلام نافذ حاجی پوتین رو هم کشاند وسط میدان مبارزه با تروریسم! خودش رفته بود ملاقات پوتین، بی سروصدا و بدون هیچ بوق رسانهای. بین حاجی و پوتین چه ردوبدل شد؟!نمیدانم!! فقط میدانم دیپلماسی حاجقاسم کمتر از 48 ساعت جواب داد. روسها ناوشان را حرکت دادند به سمت سوریه!
نگاهم افتاد به نوشته روی پیراهن افسر روسی.. از تعجب خشکم زد! جلو رفتم و دقیقتر نگاه کردم به فارسی نوشته بود؛ "جانم فدای رهبر" مترجم را صدا زدم و گفتم: «بپرس منظورش از رهبر کیه؟» خودش جواب داد: «سیدعلی» چند دقیقه باهم صحبت کردیم از حرفهایش فهمیدم علت این علاقه کسی نیست جز حاج قاسم سلیمانی! حاجی چه کرده بود با اینها خودشان هم درست نمیدانستند.. طرف مسیحی بود اما جانش درمیرفت برای حضرت آقا!
منبع : کتاب سلیمانی عزیز
"شهید سردار حاج قاسم سلیمانی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
ژنرال
آن موقع که صدام خیلی شهرها را بمباران می کرد،حسن نامه ای به او نوشت:" اگر جناب صدام حسین ژنرال است، پس به راحتی می تواند در دشت عباس با من و دوستان جنگ آورم ملاقات کند و با هر شیوه ای که می پسندد،بجنگد؛نه این که با بمب افکن های اهدایی شوروی محله های مسکونی و بی دفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد".
در جواب نامه حسن، صدام، ژنرال قادر عبدالحمید را با گروه ویژه اش به دشت عباس فرستاد تا به حسن یک جنگ تخصصی را نشان بدهد.
سال ها قبل در اسکاتلند، حسن، عبدالحمید و گروهش را در مسابقه کوهنوردی ارتش های منتخب جهان دیده بود.
آن جا گروه حسن اول شد و عراقی ها هفتم شدند.
حالا در میدان جنگ حقیقی ، حسن دوباره مقابل ژنرال قادر عبدالحمید قرار گرفت و با یک طرح غافلگیرانه ژنرال عبدالحمید را قبل از رسیدنش به خاک ایران اسیر کرد!
"شهید حسن آبشناسان"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
با نیروهایم رسیده بودیم به ابوغریب ، شهرک کوچکی نزدیک بغداد. همان جا پیر زنی را دیدیم که حیران بود و مضطرب.
جلو رفتم و پرسیدم : چی شده مادر؟
به زبان خودش مویه کرد و خطاب به داعشی ها گفت : بکشید اما قاسم میآید.
دستش را بالا آورده بود و مدام تکان میداد : بکشید ، پسرم قاسم میآید.
چند دقیقهای کنارش ماندیم. از حال و روزش پرسیدیم. پیرزن ما را مثل بچه های خودش دانست و از غصههایش گفت. خواستیم از پسرش قاسم هم بپرسیم که لابه لای حرفهایش فهمیدیم منظورش از پسرم قاسم ، حاج قاسم سلیمانی بوده !!
حاجی سلیمانی از همان وقتها جای خودش را توی قلب خیلیها باز کرده بود.
خیلی از عراقی ها مثل پیرزن ابوغریبی سُنّی مذهب!!
راوی : جابر رجبی
"شهید سردارحاج قاسم سلیمانی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم