#مادر_شهید در فصل اول کتاب روایت می کند که #حسین_یوسف_الهی چگونه از کودکی و نوجوانی به #خدا عشق ورزید و خود را وقف راه خدا کرد.
سردار عزیز و شهید سپاه قدس در فصل دوم برای ما از رمز و راز #سلوک حسین سخن می گوید و سایر همرزمان شهید نیز هر یک آنچه از این دریای بیکران درک کرده اند را شرح می دهند.
در فصل سوم دوباره #مادر زبان گشوده و از فراق فرزند دلبندش در روزهای #جبهه و #جنگ تعریف می کند و در نهایت #شهادت این رزمنده بزرگ اما بی ادعا در #والفجر_هشت از زبان خانواده و همرزمان روایت می شود.
📚
#تصاویر، #مصاحبه ها، #یادداشت ها، و #مستندات دیگری از شهید نیز در کتاب گردآوری شده و خانم #مهری_پور_منعمی با ظرافت و دقت هرچه تمام تر این فصول را به رشته تحریر درآورده است.
#انتشارات_مبشر این کتاب خوب و پر فروش را که خصوصا پس از #شهادت سردار دلها با استقبال فراوان سوگواران این شهید مواجه شده، روانه بازار نشر کرده است.
🔸قیمت (با #۱۵_درصد_تخفیف):
🔹️۲۲.۰۰۰ ت 👈 ۱۸.۷۰۰ تومان
.
جهت سفارش کتاب و....
@sefaresh_ketab
.
#مادر داری؟
وقتی میری سفر
میگه رفتی زود برگرد
هر شب زنگ بزن...
اما یه مادر دیگه سراغ دارم
گفت برو اگر #حسین(ع) برگشت بیا
#مادر_ادب
#امالبنین
"دلارام"
🏡 نقش خانهداری و مادری زنان و اهمیت
🌸 رهبر انقلاب: مادر از هر سازندهای، سازندهتر و باارزشتر است. بزرگترین دانشمندان، ممکن است مثلاً یک ابزار بسیار پیچیده الکترونیکی را به وجود آورند، موشکهای قارّهپیما بسازند، وسایل تسخیر فضا را اختراع کنند؛ اما هیچ یک از اینها اهمیت آن را ندارد که کسی یک انسان والا بهوجود آورد. و او، مادر است. ۱۳۷۱/۰۹/۲۵
#مادر
#فرزند
#آیت_الله_شیخ -محمدتقی_بهلول میفرمودند: ما با کاروان و کجاوه به « #گناباد » میرفتیم.
وقت #نماز شد. مادرم کارواندار را صدا کرد و گفت: #کاروان را نگهدار میخواهم اول وقت نماز بخوانم. کاروان دار گفت:
بیبی! دو ساعت دیگر به فلان #روستا میرسیم. آنجا نگه میدارم تا نماز بخوانیم. مادرم گفت: نه!
میخواهم اول وقت نماز بخوانم.
کارواندار گفت: نه #مادر. الان نگه نمیدارم. مادرم گفت: نگهدار.
او گفت: اگر پیاده شوید، شما را میگذارم و میروم. مادرم گفت: بگذار و برو.
من و مادرم پیاده شدیم. کاروان حرکت کرد. وقتی کاروان دور شد وحشتی به دل من نشست که چه خواهد شد؟
من هستم ومادرم. دیگر کاروانی نیست. #شب دارد فرا میرسد و ممکن است #حیوانات حمله کنند. ولی مادرم با خیال راحت با کوزهی آبی که داشت، وضو گرفت و نگاهی به آسمان کرد، رو به قبله ایستاد و نمازش را خواند. لحظه به لحظه رُعب و وحشت در دل منِ شش هفت ساله زیادتر میشد. در همین فکر بودم که صدای سُم اسبی را شنیدم. دیدم یک دُرشکه خیلی مجلل پشت سرمان میآید.
کنار جاده ایستاد و گفت: #بیبی کجا میروی؟ مادرم گفت: گناباد.
او گفت: ما هم به گناباد میرویم. بیا سوار شو. یک نفس راحتی کشیدم. گفتم خدایا شکر. مادرم نگاهی کرد و دید یک نفر در قسمت #مسافر #درشکه نشسته و تکیه داده بود. به سورچی گفت: من پهلوی #مرد_نامحرم نمی نشینم.
#سورچی گفت: خانم! فرماندار گناباد است.
بیا بالا. ماندن شما اینجا خطر دارد. کسی نیست شما را ببرد.
مادرم گفت:
من پهلوی مرد نامحرم نمینشینم!
در دلم میگفتم مادر بلند شو برویم.
خدا برایمان #درشکه فرستاده است؛ ولی مادرم راحت رو به #قبله نشسته بود و #تسبیح میگفت!
آقای فرماندار رفت کنار سورچی نشست. گفت مادر بیا بالا. اینجا دیگر کسی ننشسته است. مادرم کنار درشکه نشست و من هم کنار او نشستم و رفتیم. در بین راه از کاروان سبقت گرفتیم و زودتر به گناباد رسیدیم.
اگر انسان بندهٔ خدا شد، بيمه مىشود و خداوند امور او را كفايت و كفالت مىكند.
«أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ» زمر/۳۶
🌺 پیـامبر اکرم «صلے اللـہ علیــہ و آله»:
دعاے #مادر از موانع اجابت دعا میـگذرد.
📜مشکاة الانور،ص۲۸۲
ولادت #حضرت_فاطمه_زهرا سلام الله علیها، هفته زن وروز مادر مبارک 🌺🌺
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈