eitaa logo
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
4.2هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
8.8هزار ویدیو
92 فایل
خــودســازی دغــدغــه اصــلی شــمــا بــاشــد و زنــدگــی نـامــه شــهــدا را بــخــوانــیــد.🌹 شهــیـد صــدرزاده لینک اینستاگرام https://instagram.com/shahid__mostafa_sadrzadeh2 خادم کانال @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
‌‍ ‍ ‍ ‍ ‍ *🕊 * 🕊 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، 🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، 🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، 🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم. فَاَفُوزَمَعَڪُم ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╝
🌺بوے نـرگـس مۍدهـد هرصبـح، انگارۍ کہ یــار، هـرسحــر از ڪوچہ‌ی دلتنـگۍ‌ام رد مۍشـود♥️ 🍃... ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدیه به همه شهدا خصوصا سید شهدای مقاومت حاج قاسم سلیمانی شاخه گل صلوات🌹 👈اینجا قرار عاشقی با شهیدان است👉 ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝ 🍂 اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 هرروز یک صفحه صفحه45 به نیت فرج صاحب الزمان 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 265 - و حکایت‌ کسانی‌ ‌که‌ مالشان‌ ‌را‌ ‌در‌ راه‌ خشنودی‌ ‌خدا‌ و ‌برای‌ تحکیم‌ ایمان‌ خویش‌ انفاق‌ می‌کنند همچون‌ بوستانی‌ ‌بر‌ تپه‌ای‌ ‌است‌ ‌که‌ رگباری‌ ‌بر‌ ‌آن‌ ببارد و میوه‌هایش‌ ‌را‌ دو چندان‌ بار آورد، و ‌اگر‌ رگباری‌ ‌هم‌ ‌به‌ ‌آن‌ نرسد باران‌ سبک‌ [‌آن‌ ‌را‌ بس‌ ‌است‌] و ‌خدا‌ ‌به‌ آنچه‌ می‌کنید بیناست‌ 266 - آیا کسی‌ ‌از‌ ‌شما‌ دوست‌ دارد ‌که‌ باغی‌ ‌از‌ درختان‌ خرما و انگور داشته‌ ‌باشد‌، ‌که‌ نهرها ‌از‌ پای‌ درختانش‌ جاری‌ ‌است‌ و ‌هر‌ گونه‌ میوه‌ای‌ برایش‌ ‌به‌ بار آورد و پیریش‌ فرا رسیده‌ و فرزندانی‌ خرد و ناتوان‌ داشته‌ ‌باشد‌، ناگاه‌ گرد بادی‌ آتشین‌ ‌بر‌ ‌آن‌ بزند و [باغ‌ یکسر] بسوزد! ‌خدا‌ بدین‌ گونه‌ آیاتش‌ ‌را‌ ‌برای‌ ‌شما‌ بیان‌ می‌کند ‌تا‌ بیندیشید 267 - ای‌ مؤمنان‌! ‌از‌ بهترین‌ آنچه‌ ‌به‌ دست‌ آورده‌اید و ‌از‌ آنچه‌ ‌از‌ زمین‌ برایتان‌ برآورده‌ایم‌ انفاق‌ کنید، و [چیزهای‌] پست‌ ‌را‌ ‌که‌ خودتان‌ جز ‌با‌ چشم‌پوشی‌ نمی‌پذیرید ‌برای‌ انفاق‌ منظور نکنید و بدانید ‌که‌ ‌خدا‌ بی‌نیاز ستوده‌ ‌است‌ 268 - شیطان‌ ‌شما‌ ‌را‌ ‌از‌ تهیدستی‌ می‌ترساند و ‌به‌ [تنگ‌ نظری‌ و] زشتی‌ وا می‌دارد، و ‌خدا‌ ‌به‌ ‌شما‌ آمرزش‌ و بخشش‌ ‌خود‌ ‌را‌ وعده‌ می‌دهد و ‌او‌ وسعت‌ بخش‌ داناست‌ 269 - حکمت‌ ‌را‌ ‌به‌ ‌هر‌ کس‌ ‌که‌ بخواهد می‌بخشد، و ‌هر‌ ‌که‌ ‌را‌ حکمت‌ داده‌ شود یقینا خیر بسیاری‌ داده‌ ‌شده‌ ‌است‌ و جز خردمندان‌ پند نگیر 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
🌙✨ من آن سکوت شکسته در آسمان توام...🍃 و تو درآمد دنیا و آفتاب منے :)♥️ در هجمه ی تشویش بےتو بودن ها ؛ تویے که نقطه ی پایان اضطراب منے🖐🏻🌊 💚 ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 | رهبر معظم انقلاب: روز سیزدهم آبان، هم است. در همه‌ی عرصه‌ها در نفت ایران ‏‏💠🌸🍃🌺🍃🌸💠‏ ‏‏💠 ما شعار «مرگ بر امریکا» را در عمل جوانان پر شور و قهرمان و مسلمان در تسخیر لانه فساد و جاسوسی امریکا تماشا کرده‌ایم، ما همه شعارهایمان را با عمل محک زده‌ایم. ۱۳۶۷/۱۲/۰۳ ☀️ ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ایران، اگر دل تو را شکستند...🇮🇷 🔰شعری که در حضور رهبر معظم انقلاب خوانده شد و مورد تحسین ایشان قرار گرفت. در همه‌ی عرصه‌ها در نفت ایران ‏‏💠🌸🍃🌺🍃🌸💠‏ ‏‏💠 ما شعار «مرگ بر امریکا» را در عمل جوانان پر شور و قهرمان و مسلمان در تسخیر لانه فساد و جاسوسی امریکا تماشا کرده‌ایم، ما همه شعارهایمان را با عمل محک زده‌ایم. ۱۳۶۷/۱۲/۰۳ ☀️ 🇮🇷✌🇮🇷✌🇮🇷✌🇮🇷✌🇮🇷🇮🇷✌🇮🇷✌🇮🇷✌🇮🇷✌🇮🇷✌🇮🇷✌🇮🇷✌🇮🇷✌🇮🇷✌🇮🇷✌🇮🇷✌🇮🇷✌🇮🇷✌🇮🇷✌🇮🇷✌🇮🇷✌🇮🇷 ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╝
- ‏حاجی صدامو داری؟ - اون نامردایی که دیروز تو فرودگاه بغداد ناجوانمردانه زدنت امروز از جوانمردای سپاه سیلی میخورن . . جات خیلی خالیه؛ کاش بودی . . 🚶🏻‍♂💔 ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 هدیه به امام هادے ؏♥️ به نیابت از شهید روح الله قربانی و داداش مصطفے✨ متولد ۱ خرداد ۱۳۶۸ در تهران شهادت: ۱۳ آبان ماه سال ۹۴ در سوریه🕊 پدرش از سرداران سپاه و از مجاهدان ۸ سال دفاع مقدس است✨ مادر او فرهنگی بود و زمانی که روح الله۱۵ساله بود از مهر و محبتش محروم شد💔 مادر روح الله آرزو داشت که پسرش طلبه یا شهید شود و روح الله با نشان شجاعت مدافع حرم در ۱۳ آبان ۹۴ در دفاع از حرم حضرت زینب کبری(س) آرزوی مادرش را محقق کرد🖐🏻 در زندگی برنامه‌ریزی دقیقی داشت. یک دفترچه کوچک داشت که کارهای هفتگی، ماهانه و گاهی سالانه را در آن می‌نوشت📝 بسیار به درس، تحصیل و خواندن کتاب علاقه داشت. مسلط به زبان عربی و انگلیسی بود و تصمیم داشت زبان سوم را هم شروع کند✌️🏻 میگفت اگر شهید شدم یک کلام حاج آقا مجتبی به نقل از علی علیه‌السلام : منتهی فضل الهی تقوے است، شهادت خوب است اما تقوا بهتر است تقوایی که در قلب است و در رفتار بروز پیدا می‌کند🌸 فکر نکنم مال یک روز باشد شاید یک روزه هم باشد ولی حاج آقا می‌گفت پی ساختمان فنداسیون آهن است!😅 هیچوقت پشت سر دیگران حرف نمی‌زد، هیچ وقت حرف زور را قبول نمی‌کرد! بر اصول و اعتقاداتش محکم بود و ایستادگی می‌کرد حتی اگر به ضررش تمام می‌شد باز هم از اصولش کوتاه نمی‌آمد✋🏻 خیلے مواقع در دفاع از حرف حقش چوب می‌خورد اما از آن حرف حق کوتاه نمی‌آمد بر عقیده به حق خود مستحکم بود... تعداد صلوات هاتون رو به آیدی زیر اعلام کنید🌿 @karbala_hosaini_3 سالگرد شهادتشونه کم نزارید لطفاا 💚
شهیدذوالفقارےمیگفت: قبل‌‌حرف‌‌زدن‌‌فکرکن‌ببیـن ‌ این‌حرفےڪہ‌میخواےبگے مفیده‌یانه؟! اغلب‌‌حرفای‌ماتهش‌منجربہ *گناه* میشہ💔🚶🏻‍♂... -شهیدمحمدهادی‌ذوالفقارے ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
🔺پيامبراکرم ص ✍اى على! هرگاه وقت نمازت رسيد آماده آن شووگرنه شيطان تو را سرگرم مى كند و هرگاه قصدكار خيرى كردى، شتاب كن،وگرنه شيطان تو را از آن باز مى دارد. ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╝
👇🏻 ولےیہ‌چیزےواسم‌خیلےجالبہ! افـراد‌مذهبےبخاطر‌پوشش‌و‌حیا‌شون‌ اُمل‌هستن...!😕 ولےاونےڪه‌‌طرح‌لباسش‌‌عین‌دَم‌ڪنے آشپز‌خونہ‌ست‌اُمل‌نیست:/😁 ─┅═ೋ❅ೋ═┅─  https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
شهید‌حسین‌فهمیده‌: من‌باید‌در‌صددخدمت‌رسانے به‌مملڪتم‌باشم🌱 •.✌️🏿'
🎤✨ مصطفے مدت کوتاهے در هتل المپیک کار می‌کرد... یک روز که می‌خواست به محل کار برود، به او گفتم همراهش می‌آیم تا از عابربانک پول بردارم و برگردم. باهم رفتیم و وقتی به بانک رسیدیم از من خداحافظے کرد و رفت.🚶🏻‍♂ به او و راه رفتنش نگاه می‌کردم و با خودم می‌گفتم: "من با اطمینان کامل همسرم را بدرقه کردم که به محل کارش برود و او هم با اعتماد تمام از من خداحافظی می‌کند و می‌رود. چقدر ما خوشبختیم!🍃♥️" این اعتمادے که بین ما بود زندگی را خیلے شیرین کرده بود...✨ مصطفے خوزستانی و من شمالی بودم، حتی در ذائقه و سلایق غذایی بسیار متفاوت بودیم و غذاهای محلی یکدیگر را نمی‌توانستیم بخوریم. آن چیزی که ما را اینقدر نزدیک کرده بود، اعتقادات‌مان بود.🖐🏻 همین نزدیکی و استحکام اعتقادات، باعث شیرینی زندگی ما شده بود🌸 مصطفے پاداش سختی‌ هایی بود که در کارفرهنگی کشیده بودم؛ او نعمت خدا بود! :) آن زمانے که من در بسیج بودم خیلے سختی کشیدم... بالاخره یک دختر ۱۷ یا ۱۸ ساله بخواهد کارهای بسیج را انجام دهد خیلے سختی متحمل می‌شود! به مصطفے گفتم که او پاداش سختی ‌هایی است که در بسیج کشیدم... "خدا تو را به من داد و یکی از نعمت‌های‌خدا براے من بودی🕊♥️"  راوی همسرشهید
📸فرزندان شهید مدافع حرم حاج در روز ۱۳ آبان ۱۴۰۰ 🔻۱۳ آبان در روزشمار انقلاب اسلامی نه یک روز که خود به تنهایی یک تاریخ و انقلاب دیگر است. ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
💠 پنج شهید گمنام شناسایی شدند 🕊 "شهید اسکندر مومنی شهرکی" که در سال ۱۳۹۶ به‌عنوان شهید گمنام در "شهرکرد" دفن شد. 🕊 "شهید رستم علی بابایی شهرکی" که در سال ۱۳۹۴ به‌عنوان شهید گمنام در "بندر دیر" دفن شده بود. 🕊 "شهید رحیم غلامزاده اهوازی" که در سال ۱۳۹۳ به‌عنوان شهید گمنام در "شهر بیرم" دفن شده بود. 🕊 "شهید جهانگیر نقدی پور" که در سال ۱۳۸۵ به‌عنوان شهید گمنام در "دانشکده پزشکی بیرجند" دفن شده بود. 🕊 "شهید محمدحسن درویش پسند" که در سال ۱۳۹۵ به‌عنوان شهید گمنام در "دانشگاه آزاد بابل" دفن شده بود. ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
صد مرتبه سوره قدر را بخوانید و هدیه کنید🌿 به امام زمان علیه السلام که این عمل در صفا و جلاء دادن قلب اثر بسیار زیادی دارد.🌹 🏴 ختم صلوات و سوره قدر و زیارت آل یاسین به نیابت از ✨شهید مصطفی صـدرزاده ✨ {هدیه به حضرت زهــرا س} و برای سلامتی و تعجیل در ظهور اقا امام زمان عج💐 ☑️مهلت صلوات فرستادن فرداشب تا ساعت 21 ☑️ تعداد صلوات و سوره قدر خودتون رو به این آیدی بفرستین👇👇 @karbala_hosaini_3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 «♡بـسـم رب العشق ♡» 📗رمــان #فالی_در_آغوش_فرشته 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژا
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 «♡بـسـم رب العشق ♡» 📗رمــان 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد 🔗 اینقدر گرسنه بودم که نصف کبه های داخل بشقاب رو خوردم و برای اینکه نگن چه دختر ندید پدیدی ، چند دونه رو توی بشقاب گذاشتم و بهشون دست نزدم . از پارچی که توی سینی بود یکم آب توی لیوان استیل ریختم و خوردم . آبش خیلی خنک بود و لیوان استیل خنکی آب رو دو چندان می کرد . وای خدا ! من این چیزا رو توی عکس های نوستالژیک دیدم ! همه چیز اینجا خیلی خفنه . خنده ای کردم و سینی رو برداشتم به سمت آشپزخونه رفتم . سمیه و مادرش کنار هم نشسته بودند و داشتند سبزی تمیز می کردند اونم ساعت دو شب ! نگاهی بهشون انداختم و با مهربونی گفتم. - دستتون درد نکنه، واقعا خیلی خوش مزه بودند . محشر بود ، تا حالا همچین چیزی نخورده بودم ! مامان سمیه تک خنده ای کرد و نوش جانی گفت . - سمیه اینو با چی درست کردی که اینقدر خوشمزه بود ؟! مادر و دختر شروع کردن به خندیدن منم همراهیشون کردم . سمیه بعد از خندیدن گفت : + جونم واست بگه که ، این همون طور که قبلا بهت گفتم کبه عربی هست یه غذای سنتی بین عربا . اگر بخوای اینو درست کنی باید برنج رو با یکم آب روی حرارت ملایم بزاری تا برنج مثل شیر برنج بشه . بعدش سیب زمینی رو ریز ریز رنده میکنی و باهاش مخلوط میکنی . زردچوبه و نمک و تخم مرغ رو هم بهش اضافه می کنی ‌. در مرحله آخرم مواد رو داخل ترکیب برنج و سیب زمینی قرار میدی و گِردش میکنی و توی روغن داغ سرخ میکنی . لبخندی زدم و گفتم . - ‌واو ! رفتم تهران حتما درست میکنم ، محشره . ‌دوباره همه شروع کردیم به خندیدن. واقعا هم خنده دار بود چون اصلا همچین چیزی ندیده بودم ‌! + حالا چی شد که از اینجا سر در آوردی ؟ مامان میگه وسط جاده بودی ! شروع کردم به تعریف کردن ماجرا . از آشنایی با مژده تا سفر راهیان نور و تفحص شهدا و فرار کردنم و از همه بدتر جا گذاشتن وسایل ها. مادر و دختر با تعجب بهم نگاه کردند . + وای عجب داستانی ! میگم الان مامانم اینا میخوان بخوابن بیا بریم اتاق من صحبت کنیم. با یادآوری چیزی، رو به سمیه گفتم: - سمیه جان شما برو من یه کاری با مادرت دارم الان میام ... سمیه مشکوک لبخندی زد و با گفتن باشه ای ، از آشپزخونه خارج شد. همون جور که سَرم پایین بود دستی توی سبزی ها کشیدم و گفتم : - راستش ... بابت کاری که دم در انجام دادم شرمندم . آخه یکم چیز شد ... یعنی ... معذرت میخوام . خیلی بی ادبی کردم . من رو ببخشید . و ... مادر سمیه نذاشت ادامه حرفم رو بزنم و با همون لهجه زیباش گفت : × اشکالی نداره دخترم . درکت می کنم . توی این دور و زمانه اعتماد کردن به هر کسی خیلی سخت شده . دوباره تشکر کردم و به سمت اتاق سمیه راه افتادم . &ادامـــه دارد ...... ~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 «♡بـسـم رب العشق ♡» 📗رمــان 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد 🔗 خودم و سمیه تا اذان صبح از هر دری با هم صحبت کردیم. به گفته خود سمیه ، یه برادر بزرگتر از خودش داره به اسم سهراب . که هر روز صبح علی الطلوع میره سرکار تا نیمه های شب ولی دیشب کارش طول کشیده و گفته که حالا حالا ها نمیتونه بیاد. هر چقدر خواستم از زیر زبونش بکشم که برادرش چیکارست، نگفت که نگفت . داشتیم صحبت می کردیم که صدای زیبای اذان به گوش رسید . با سمیه مثل دزدا رفتیم وضو گرفتیم ، سمیه هم رفت تا پدر و مادرش رو بیدار کنه . بعد از خوندن نماز صبح فرصتی پیدا کردم که یکم استراحت کنم ، مامان سمیه گفته بود اتوبوس ساعت یک ظهر حرکت میکنه پس برای خوابیدن زمان داشتم . چشمام رو ، روی هم گذاشتم و پتوی پلنگی رو تا آخر روی خودم کشیدم . •°•°•°•°•°• بین خواب و بیداری بودم که احساس کردم کسی داره پام رو قلقلک میده ، پام رو جا به جا کردم و روی پهلوی چپم خوابیدم . هنوز چند ثانیه نگذشته بود که دوباره همون احساس بهم دست داد با صدای خواب آلود گفتم : - هوف نکن ، خوابم میاد ! انگار دست بردار نبود که نبود ! پتو رو از روم در آوردم و با دیدن کسی که جلوم بود جیغ بلندی کشیدم که سمیه و مامانش سریع اومدن توی اتاق . در حالی که جیغ می زدم به سمت در اتاق رفتم و از بین سمیه و مامانش رد شدم وخودمو توی هال پرت کردم . دستمو روی قلبم گذاشتم ، نفس نفس میزدم و حسابی ترسیده بودم. سمیه ومامانش شروع کردن به خندیدن . سمیه با خنده گفت : + و ... و ... ا ... ی . و دوباره شروع کرد به خندیدن . منم تا متوجه شدم توی چه موقعیتی هستم با صدای بلندی پرسیدم . -ای ... این ... این کیه ؟! سمیه لب زد : + وای مروا ! این داداشمه دیگه سهراب . نفسم رو حرصی بیرون دادم . - پس تو اتاق چیکار میکرد؟ آخ قلبم . هوف . پسره الدنگ . زهرم ترکید . نیم ساعت گذشته بود ولی سهراب از اتاق در نمی اومد که نمی اومد . هر چقدر سمیه و مادرش صداش زدن، نیومد. آخر سر سمیه رفت داخل اتاق ببینه این داداشش چشه که چپیده تو اتاق ... بعد از ۵ دقیقه سمیه با خنده از اتاق اومد بیرون اینقدر خندید که اشک از چشماش اومد . - چیشده سمیه ؟ &ادامـــه دارد ...... ~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 «♡بـسـم رب العشق ♡» 📗رمــان 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد 🔗 سمیه با صدایی که رگه های خنده هنوز توش هویدا بود، گفت : + این داداشم از تو خجالت میکشه . فکر کرده من خوابم، اومده بود بیدارم کنه که با دیدن تو ، دوتا سکته ناقص رو درجا زده . حالا عذاب وجدان داره . با اتمام حرف سمیه، همه زدیم زیر خنده . از سمیه ، یه شال و چادر رنگی گرفتم تا داداشش راحت باشه . بعد از ۱۰ دقیقه ، شازده پسر ، بالاخره از اتاق دل کندن و با سری افتاده اومدن بیرون . × س...سلام علیکم . همینطور که با چادر ور میرفتم نیم نگاهی بهش انداختم و جواب سلامش رو دادم . یه پسر قد بلند و چهار شونه بود . یه لباس سپاهی هم به تن داشت . اوه مای گاد . این که بچه حزب اللهیه . اَخ اَخ . یاد آراد افتادم . با صدای سهراب،از فکر آراد بیرون اومدم نگاهمو بهش دوختم × ر ... راستش ... من ... بابت ... اون کار بچگانم ازتون عذر میخوام . حلال ک ... هنوز حرفش تموم نشده بود که هین بلندی کشیدم. - ساعت یازدهه ؟ گنگ نگاهم کرد . سمیه همون جور که داشت اتاقش رو نپتون میزد با داد گفت : + آره دیگه . بعد از نماز مثل خرس خوابیدیم . &ادامـــه دارد ...... ~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c