eitaa logo
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
4.3هزار دنبال‌کننده
21.5هزار عکس
12هزار ویدیو
138 فایل
خــودســازی دغــدغــه اصــلی شــمــا بــاشــد و زنــدگــی نـامــه شــهــدا را بــخــوانــیــد.🌹 شهــیـد صــدرزاده لینک اینستاگرام https://instagram.com/shahid__mostafa_sadrzadeh2 خادم کانال @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 هرروز یک صفحه صفحه56 به نیت فرج صاحب الزمان 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╝
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 46 - و ‌در‌ گهواره‌ [‌به‌ اعجاز] و ‌در‌ میانسالی‌ [‌به‌ وحی‌] ‌با‌ مردم‌ سخن‌ می‌گوید و ‌از‌ صالحان‌ ‌است‌ 47 - مریم‌ ‌گفت‌: پروردگارا! چگونه‌ مرا فرزندی‌ ‌باشد‌ حال‌ ‌آن‌ ‌که‌ دست‌ بشری‌ ‌به‌ ‌من‌ نرسیده‌ ‌است‌! فرمود: ‌این‌ چنین‌ [‌است‌ ‌که‌] ‌خدا‌ آنچه‌ بخواهد می‌آفریند، و چون‌ کاری‌ ‌را‌ اراده‌ کند، فقط ‌به‌ ‌آن‌ می‌گوید: باش‌، ‌پس‌ موجود می‌شود 48 - و ‌به‌ ‌او‌ کتاب‌ و حکمت‌ و تورات‌ و انجیل‌ می‌آموزد 49 - و ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ عنوان‌ پیامبری‌ ‌به‌ سوی‌ بنی‌ اسرائیل‌ می‌فرستد ‌که‌ [می‌گوید:] ‌با‌ معجزه‌ ‌از‌ پروردگارتان‌ سوی‌ ‌شما‌ آمده‌ام‌ ‌من‌ ‌از‌ گل‌ ‌برای‌ ‌شما‌ چیزی‌ ‌به‌ شکل‌ پرنده‌ می‌سازم‌ و ‌در‌ ‌آن‌ می‌دمم‌ و ‌آن‌ ‌به‌ اذن‌ ‌خدا‌ پرنده‌ای‌ می‌شود، و ‌به‌ اذن‌ خداوند کور مادرزاد و پیس‌ ‌را‌ شفا می‌دهم‌ و مردگان‌ ‌را‌ زنده‌ می‌کنم‌، و ‌شما‌ ‌را‌ ‌از‌ آنچه‌ می‌خورید و آنچه‌ ‌در‌ خانه‌هایتان‌ ذخیره‌ می‌کنید خبر می‌دهم‌ ‌اگر‌ اهل‌ ایمان‌ باشید، مسلما ‌در‌ ‌این‌ امر برایتان‌ نشانه‌ای‌ [‌از‌ حقیقت‌] ‌است‌ 50 - و تورات‌ ‌را‌ ‌که‌ پیش‌ ‌از‌ ‌من‌ نازل‌ ‌شده‌ تصدیق‌ می‌کنم‌ و [آمده‌ام‌] ‌تا‌ برخی‌ چیزها ‌را‌ ‌که‌ ‌بر‌ ‌شما‌ حرام‌ ‌شده‌ برایتان‌ حلال‌ کنم‌، و ‌از‌ سوی‌ پروردگارتان‌ ‌برای‌ ‌شما‌ معجزه‌ای‌ آورده‌ام‌، ‌پس‌ ‌از‌ ‌خدا‌ بترسید و ‌از‌ ‌من‌ فرمان‌ برید 51 - ‌به‌ راستی‌ خدای‌ یکتا پروردگار ‌من‌ و پروردگار شماست‌، ‌پس‌ ‌او‌ ‌را‌ بپرستید ‌که‌ راه‌ درست‌ همین‌ ‌است‌ 52 - ‌پس‌ وقتی‌ عیسی‌ ‌به‌ کفر ‌آنها‌ پی‌ برد، ‌گفت‌: یاوران‌ ‌من‌ ‌در‌ راه‌ ‌خدا‌ چه‌ کسانند! حواریّون‌ گفتند: ‌ما یاوران‌ خداییم‌، ‌به‌ خداوند ایمان‌ آورده‌ایم‌ و گواه‌ باش‌ ‌که‌ ‌ما فرمانبرداریم‌ 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شـهــادت ڪریمه‌اهل‌بیت﴿؏﴾ حضرت معصومہ‌ سلام‌الله‌علیها برتمام شیعیان تسلیت🖤 ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝ اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── #──
بانو! دستانت بوی نجابت می گیرند، وقتی . . . در انبوه نگاه نامحرمان، مرتب میکنی “چادرت” را . . . “سیاهِ ساده سنگینت را . . .😌
👇🏻 بہ‌نظرم‌بیایید‌ۍ‌بار‌منطقۍ‌باتولیدۍ‌هاصحبت‌ ڪنیم ببینیم‌مشڪلشون‌با‌دڪمہ‌لباس‌و‌استین‌بلند‌چیہ🤷🏻‍♂ . . شایــد‌تونستیم‌حل‌ڪنیم☹️. . (: !
💔 ... طورۍ‌زندگۍ‌ڪن‌کہ☝️🏽 .. وقٺے‌صبح‌پاهاٺ‌زمین‌رو‌لمس‌ میڪنہ .. شیطوں‌بگہ‌: اوھ‌لعنتۍ!🥊 با‌ز‌این‌بیدار‌شد ...
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 «♡بـسـم رب العشق ♡» 📗رمــان #فالی_در_آغوش_فرشته 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژا
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 «♡بـسـم رب العشق ♡» 📗رمــان 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد 🔗 🌻 [ یڪ ماه بعد ] جلوی آینه ایستادم و روسریم رو به شکل لبنانی بستم . چادر مشکی رو ، روی سرم انداختم و دستی به صورتم کشیدم . لبخندی زدم و خداروشکری زیر لب زمزمه کردم . یک ماه پیش به شدت دلتنگ مردی بودم که با عشقش تنهام گذاشت و رفت اما با کمک خدای مهربونم دوباره پاشدم و از نو خودم رو ساختم . زندگی جدیدی رو شروع کردم و مستقل شدم ، این رو خیلی خوب یادگرفتم که قلب یه انسان آفریده نشده که به خاطر افراد بی لیافت بشکنه ، قلب انسان باید بار ها تکرار بشه بلکه فهمیده بشه . فهمیدم که اگر خدا بخواد میشه اگر نخواد نمیشه . باید از همون اول یاد بگرفتم که هرچیزی خدا میخواد فقط بگم چشم چون خدا بد بنده اش رو نمی خواد . توی این مدت به شدت کتاب خوندم و اطلاعاتم از نظر اعتقادی خیلی بالا رفت به حدی که متوجه شدم حجاب محدود نیست ، اتفاقا چادری ها خیلی امنیت دارند از همه نظر و اتفاقات مختلفی برام رقم خورد که باعث شد چادری بشم و از نظر اخلاقی و اعتقادی تغییر چشم گیری کنم . امروز صبح به اصرار خانواده اومدم تهران ، رفتار های بابا و مامان به طرز عجیبی تغییر کرده بود و از اون تحقیر های همیشگی هیچ خبری نبود ، حتی وقتی متوجه شدند که چادری شدم خیلی خوشحال شدند در صورتی که خودم اینجوری پیش بینی نکرده بودم . قرار بود تا چند ساعت دیگه برای داداش یکی یدونم بریم خواستگاری ... بالاخره پدر اون دختر خانوم رضایت داده بودند و مامان و بابای خودم هم به نظر کاوه احترام گذاشتند و بدون هیچ مخالفتی قبول کردند که برای پسرشون برند خواستگاری . با صدای در اتاق به خودم اومدم و چشم از آینه گرفتم . + خواهر جان افتخار می دید ؟! - کاوه خیلی جیگر شدی ها ! ‌خیلی خوشگلی ، ما شاءالله چشمت نزن . به سمتش رفتم و به صورتش نزدیک شدم . + اَخ اَخ مروا چی کار می کنی ؟! با خنده گفتم : - میخوام بهت تف بزنم کسی چشمت نزنه . با دستش به عقب هلم داد . + دختره خرافاتی برو کنار ببینم ، دقیقه نود الان میزنی موهام رو خراب می کنی . با خنده بوسه ای روی گونش کاشتم . با لحن بچه گانه ای گفتم : - داداشی . + جان داداشی . - میشه نلی خواستگالی ؟! با چهره ای مظلوم بهش نگاه کردم که با خنده و لحن بچه گانه ای گفت : + چلا ملوا خانوم ؟! خنده ی بلندی کردم . - اوخه من تولو خیلی دوس دالم نمیخوام کسی زنت بشه داداشی . به سمتم اومد و در آغوش گرفتم . + حسودی میکنی خواهر خوشگلم ؟! فکر کردی من با یه نفر دیگه ازدواج کردم تو رو فراموش میکنم ؟! هوم ؟ تو همیشه جات توی قلبم محفوظه ، همیشه مثل کوه پشتتم خوشگلم . - تو راست میگی ، بزار خرت از پل بگذره ببینم باز این ها رو میگی . وقتی اون خانومت اومد کل قلبت واس اون میشه خان داداش . با شنیدن صدای بابا از آغوش کاوه جدا شدم . × خواهر و برادری خوب خلوت کردینا ! کاوه برو ماشین رو ، روشن کن که دیر میشه ها . مروا تو هم برو ببین مامانت تموم نکرد ، دو ساعته داره آماده میکنه ، من که خسته شدم از بس منتظر بودم . فقط سریع بیاید که داره دیر میشه . &ادامـــه دارد ...... ~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c