🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
زندگینامه #قسمت_اول در سال هزار و سیصد و بیست و یک، در روستاي «گلبوي کدکن»، از توابع تربت حیدریه،
🥀خادم الشهدا🥀:
#قسمت_دوم
من و باباش با چشمهاي گرد شده به هم نگاه کردیم.همچین درخواستی حتی یکبار هم سابقه نداشت.باباش
گفت:«تو که مدرسه رو دوست داشتی، براي چی نمی خواي بري؟»
آمد چیزي بگوید، بغض گلوش را گرفت.همان طور، بغض کرده گفت:«بابا از فردا برات کشاورزي می کنم،
خاکشوري می کنم، هر کاري بگی می کنم، ولی دیگه مدرسه نمی رم.»
این را گفت و یکدفعه زد زیر گریه.
حدس زدیم باید جریانی اتفاق افتاده باشد، آن روز ولی هرچه پیله اش شدیم، چیزي نگفت.
روز بعد دیدیم جدي- جدي نمی خواهد مدرسه برود.باباش به این سادگی ها راضی نمی شد، پا تو یک کفش کرده
بود که : «یا باید بري مدرسه، یا بگی چرا نمی خواي بري.»
آخرش عبدالحسین کوتاه آمد .گفت: «آخه بابا روم نمی شه به شما بگم.»
گفتم: «ننه به من بگو.»
سرش را انداخته بود پایین و چیزي نمی گفت. فکر کردم شاید خجالت می کشد.دستش را گفتم و بردمش تو اتاق
دیگر. کمی ناز و نوازشش کردم. گفت و با گریه گفت: «ننه اون مدرسه دیگه نجس شده!»
«چرا پسرم؟»
اسم معلمش را با غیظ آورد و گفت: «روم به دیوار، دور از جناب شما، دیروز این پدرسوخته رو با یک دختري دیدم،
داشت...»
شرم و حیا نگذاشت حرفش را ادامه بدهد.فقط صداي گریه اش بلند تر شد و باز گفت:«اون مدرسه نجس شده، من
دیگه نمی رم.»
آن دبستان تنها یک معلم داشت.او را هم می دانستیم طاغوتی است، از این کارهاش ولی دیگر خبر نداشتیم.
موضوع را به باباش گفتم. عبدالحسین پیش ما حتی سابقه یک دروغ هم نداشت.رو همین حساب، پدرش گفت:
«حالا که اینطور شد، خودم هم دیگه میلم نیست بره مدرسه.»...
تو آبادي علاوه بر دبستان، یک مکتب هم بود. از فردا گذاشتیمش آن جا به یاد گرفتن قرآن " 1."
پاورقی
1 -زمان وقوع این خاطره بر می گردد به حول و حوش سال 1333 هجري شمسی
ویلاي جناب سرهنگ
سید کاظم حسینی
یک بار خاطره اي برام تعریف کرد از دوران سربازي اش. خاطره اي تلخ و شیرین که منشأ آن، روحیه الهی خودش
بود.می گفت:
اول سربازي که اعزام شدیم، رفتیم «صفر -چهار»بیرجند " 1 ." بعد از تمام شدن دوره آموزش نظامی، صحبت
تقسیم و این حرفها پیش آمد. یک روز تمام سربازها را به خط کردند، تو میدان صبحگاه.
هنوز کار تقسیم شروع نشده بود که فرمانده پادگان خودش آمد ما بین بچه ها. قدمها را آهسته بر می داشت و با
طمأنینه.به قیافه ها با دقت نگاه می کرد و می آمد جلو. تو یکی از ستونها یکدفعه ایستاد.به صورت سربازي خیره
شد. سرتا پاي اندامش را قشنگ نگاه کرد. آمرانه گفت: «بیرون.»
همین طور دو-سه نفر دیگر را هم انتخاب کرد. من قد بلندي داشتم
ادامه دارد....
کپی با ذکر منبع....
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
🥀 بسم رب الحسین علیه السلام🥀 🌺فردا روز جمعه متعلق به امام زمان عج است به همین مناسبت و هدیه به شهی
[#تلنگر⚠️]
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
میگنآدمها
خیلـیشبیهڪتابهاییڪه📚
میخونند؛میشـن...
رفیق . . . !
نزارخاڪبخوره روۍتاقچه☝️
اگرمیخواۍبندهواقعیباشی،
قرآنبخون وعملڪن
بعدشبیهاونۍمیشیڪهخدامیخواد...🦋🙂
یکمبشیمشبیهشهدا♥
▫️#شهید_مصطفی_صدرزاده فرمانده ای داشت به نام #شهید_حاج_حسین_بادپا
▫️میگفت اون موقعی که داشتیم میرفتیم پای کار برای عملیات من رفتم پشت تویوتا و حاج حسین هم رفت پشت فرمون.. به من گفت سید ابراهیم بیا جلو! گفتم بابا چندتا بزرگتر اونجاهستن من خوب نیست بیام جلو.. قبول نکرد و گفت بهت میگم بیا جلو! گفت منم رفتم جلو و از بزرگترا هم عذرخواهی کردم..☝️
▫️از این جا به بعد این داستانی که میخوام بگم رو #شهید_حاج_حسین_بادپا برای مصطفی گفت و مصطفی هم برای من تعریف کرد..❗️
▫️#شهید_مصطفی_صدرزاده گفتش شهید بادپا میگفتش که من از قدیم که با حاج قاسم سلیمانی و شهید یوسف الهی (فرمانده لشگر کرمان، اون عارفی که الان #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی رو کنارش در کرمان دفن کردن) میگفت #شهید_محمدحسین_یوسفالهی منو یک بار زمان جنگ بابت موردی تنبیهم کرد و بهم گفت میری سر کانال فلان جا بشین تحرکات دشمن رو یک ماه مینویسی و میاری! میگفت دوسه روز اول رو دقیق مینوشتم که دشمن چه تحرکات مثلا تدارکاتی و لجستیکی و نظامی داره.. ولی یه موقع هایی هم ازخستگی زیاد خواب میموندم و نمیرفتم و از رو شیطونی همون قبلی هارو مینوشتم و پاکنویس میکردم!
خلاصه سرماه که شد رفتم به #شهید_یوسف_الهی نشون دادم گفتم که گزارشمو آوردم! 😊
اونم ی نگاهی به نوشته هام کرد و گفت شما این صفحات رو خواب موندی و نرفتی ولی نوشتیش..❗️آقا منو میگی.. دیدم دقیق زده توو خال! بعد بهم گفت که به خاطر این کارت شهید نمیشی برو! 😔
میگفت تا الآن که الآنه حسرت شهادت، با این همه عملیات وسابقه به دلم مونده! جنگ تموم شد و بعد از سالها اومدیم سوریه و این عملیات و اون عملیات بازم خبری نشد! 😢
میگفت اخیرا خواب شهید یوسف الهی رو دیدم که بهم اجازه شهادت دادو گفت توو این عملیات توهم میای نگران نباش! اینا همه رو داره توو ماشین به مصطفی میگه! میگفت حواستون خیلی جمع باشه که شهدا نظاره گر تمام اعمال ما هستن! 💔
شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده🌹
شهید مدافع حرم حاج حسین بادپا🌹
#اللهم_ارزقنا_شهادت🕊
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
5.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲 #استوری
#العجلـ🍃
یوسُفِمِصرشُداَزبَند،بہخوابـيآزاد!
یوسُفِماستڪهاَزیادِعَزیزانرَفتہ...
🌹#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج🌹
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
هرروز یک صفحه
صفحه163
به نیت ظهور منجی عالم بشریت مهدی فاطمه
#قران
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╝
96 - و اگر اهل شهرها ایمان آورده و تقوا پیشه میکردند، برکاتی از آسمان و زمین به رویشان میگشودیم، ولی آنها تکذیب کردند پس ما نیز ایشان را به سزای آنچه میکردند گرفتار ساختیم
97 - مگر مردم این شهرها ایمنند که عذاب ما شب هنگام زمانی که در خوابند سراغشان بیاید!
98 - و آیا مردم این دیار ایمنند که عذاب ما در روز روشن به سراغشان بیاید در حالی که به بازی سرگرماند
99 - مگر از مکر و تدبیر خدا ایمن شدهاند! که جز زیانکاران از تدبیر خدا ایمن ننشینند
100 - آیا برای آنان که این سرزمین را از پیشینیان به ارث بردهاند روشن نکرده است که اگر بخواهیم آنها را به سزای گناهانشان عقوبت میکنیم و بر دلهایشان مهر مینهیم تا دیگر نشنوند!
101 - این شهرهاست که ما خبرهای آن را بر تو نقل میکنیم به حقیقت پیامبرانشان با حجتهای روشن به سویشان آمدند، ولی آنها به آنچه قبلا تکذیب کرده بودند ایمان نمیآوردند این گونه خداوند بر دلهای کافران مهر مینهد
102 - و ما بیشترشان را پای بند تعهد نیافتیم و جدّا بیشترشان را نافرمان یافتیم
103 - آنگاه از پس ایشان موسی را با آیات خویش به سوی فرعون و سران قومش فرستادیم، ولی در حق آن [آیات] ستم کردند اینک بنگر که عاقبت مفسدان چگونه گشت
104 - و موسی گفت: ای فرعون! بیتردید من فرستادهای از جانب پروردگار عالمیانم
•°🦋یهبندهخداییمیگفت:
گلزارشهداکهرفتیباخودتفکرکن..
تصورکناگهاینشهداازجاشونبلندبشن
چهجمعیتیمیشن..!
چهجمعیتیپرپرشدنکهماآرامشداریم:)
خیلینامردیهکهیادمونبره
چقدرشهیددادیم!💔
#شهیدانه🌿
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
#شهیدانه..🕊
🌹چہ آرزوهاے قشنگے مےڪردند و چقد زیبا اجابت مےشد ...
🌸 حاج احمد آرزو ڪرده بود :
بدست شقےترین انسانهاے روے زمین یعنے اسرائیل_ها ڪشتہ بشم
و حالا دست اونهاست ...
🌸 حاج همت از خدا خواستہ بود :
مثل مولایم بدون سر وارد بهشت بشم
ترڪش خمپاره سرش رو برد ...
🌸 شهیدبرونسی همیشہ مےگفت :
دوست دارم مثل حضرت زهرا گمنام باشم
سالها پیڪرش مفقود بود ...
🌸 آقامهدی باڪری مےگفت از خدا خواستم :
بدنم حتے یڪ وجب از خاڪ زمین رو اشغال نڪنہ
آب دجلہ او رو براے همیشہ با خودش برد ...
🌸 حاج آقاابوترابی در مسیر پیاده روے مشهد مےگفت آرزو دارم :
در جاده عشق (مشهد) از دنیا برم
تو همون مسیر خدا بردش و روز شهادت امام رضا در جوار #امام_رضا دفن شد ...
🔰 حاج حسین یڪتا :
میخواستن ؛
میشد ...
میخوایم !
نمیشہ ...
چہ ڪار ڪردیم با این دل ها ...
🌺 از خداوند بخوایم !
دلامون را براے امام زمان علیہ السلام ، شش دانگ سند بزنہ ...
و براے این ڪار یاریمون ڪنہ...
ڪہ دست و پا و گوش و چشم و زبان جز براے رضاے حضرت حجت عج بہ حرڪت در نیاد !
🌺 ڪہ اگہ خداوند راضے باشہ ...
عاشق ما میشہ ...
و ان شاءاللہ عاقبتمون شهادت التماس دعا
یادشان گرامی راهشان پررهرو...
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
✨🌹✨
✍امام صادق (علیه السلام) فرمودند :
[هر که بعد از نماز عصر
هفتاد مرتبه استغفار کند ،
یعنی استغفرالله بگوید ،
خداوند گناه هفتاد سال او را میآمرزد
و اگر اینقدر گناه ندارد
از گناهان پدر و مادرش می آمرزد
و اگر آنها هم نداشته باشند
از فامیل او می آمرزد
و اگر اینها هم ندارند
همسایه های او را می آمرزد.]
📚بحارالانوار ج ۸۳
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092