eitaa logo
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
4.2هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
8.8هزار ویدیو
92 فایل
خــودســازی دغــدغــه اصــلی شــمــا بــاشــد و زنــدگــی نـامــه شــهــدا را بــخــوانــیــد.🌹 شهــیـد صــدرزاده لینک اینستاگرام https://instagram.com/shahid__mostafa_sadrzadeh2 خادم کانال @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اهانت به خانواده شهدا خیانت به کشور است کانال مصطفی رسول هادی دلها👇 @shmostafa_rasol_hadi -------»»♡🌷🌷🌷♡««-------
هدایت شده از کانال برادران شهید مهدی و مجید زین الدین🏴🖤
مهدی زین الدین.mp3
12.75M
🌱این قسمت زندگی نامه شهید مهدی زین الدین .... زین الدین https://eitaa.com/joinchat/319357276Ceb68ec28c2 ┄┅┅❅❁❅┅┅┄ کانال رسمی سردار شهید مهدی زین‌الدین👆 👆 🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
ذکر و یاد امام مهدی(عج) در رفتارهای شهید تاثیر فوق العاده‌ای داشت؛ به عنوان مثال من گاهی می دیدم که ایشان نیتشان را از پرداخت صدقه، سلامتی امام زمان (عج) عنوان می کرد و معتقد بود که این نیت، موارد دیگر را نیز در بر می گیرد و بالاترین مسألت هاست. دعای فرج و دعا برای سلامتی امام عصر (عج) همیشه ورد زبان ایشان بود. امکان نداشت بدون دعای فرج، شروع به خواندن دعا، قرآن (حتی سوره ای از قرآن) یا زیارت عاشورا کند؛ اگر هم فراموش می کرد، تلاوت را قطع می کرد و بعد از دعای فرج، ادامه می داد. گویا احساس می کرد که بدون دعای فرج اعمالش مقبول نیست. بسیار دیده بودم که ایشان در شرایط و موقعیت های مختلف نشسته یا ایستاده، در حال تماشای تلویزیون یا حین راه رفتن، گویی ناخودآگاه چیزی از ذهن و دلش می گذشت و دست بر سر می گذاشت و به امام زمان (عج) سلام می‌داد. نمیدانم در آن شرایط چه چیزی به دلش خطور می کرد ولی این برای من همیشه جای تعجب بود که چطور همیشه و در هر حال ارتباطشان برقرار است. اینگونه نبود که فقط در موقعیت‌های خاص به یاد حضرت(عج) بیفتد یا دیگران به ایشان یادآوری کنند، بلکه در هر شرایطی در زندگی روزمره گویا این ارتباط حفظ می‌شد. 📎به روایت همسر شهید کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢برای آخرین بار 🔹مراسم تشییع و تدفین پیکر شهید فراجا محمد یاسمی که دوم تیر 1401 بر اثر درگیری باشرور مسلح در تهران به شهادت رسید - ایوان استان ایلام - 5 / 4 / 1401 🔹انتشار به مناسبت سالروز شهادت اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وعَجِّلْ فَرَجَهُم💐 کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎
⛔️ آنهایی که همسر شهید مدافع حرم حمیدرضا باب‌الخانی را بخاطر فریضه امر به معروف مورد ضرب و شتم قرار دادند، باید تاوان سختی بپردازند. 🥀شهدا زنده اند، ⭕️دستشان هم باز است، 🛑سرخ هم هستند نه صورتی، 🌱روی ناموسشان هم بسیار غیرت دارند، مطمئن باشید از خیانت و هتک حرمت هتاکان نخواهند گذشت! اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وعَجِّلْ فَرَجَهُم💐 کانال مصطفی رسول هادی دلها👇 @shmostafa_rasol_hadi -------»»♡🌷🌷🌷♡««-------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊💔 وَ... شَھادَت‌ داستان‌ِ ماندِگاری آنانیست که دانستَند دُنیا جایِ ماندَن‌نیست🥺💔! 🥀 کانال مصطفی رسول هادی دلها👇 @shmostafa_rasol_hadi -------»»♡🌷🌷🌷♡««-------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دنیامو‌دست‌تو‌دادم‌ به‌موقع‌رسیدی‌به‌دادم:) کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎
دل نوشته ی لیلا خانم دختر سردارشهید مهدی زین الدین در سی امین سال عروج پدرشهیدش در صفحه فیس بوک خود نوشت 🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 در کانال شهیدان زین الدین سنجاق شده حتما مطالعه کنید 👇 و با ما همراه باشید ┄┅┅❅❁❅┅┅♥️ https://eitaa.com/joinchat/319357276Ceb68ec28c2 ┄┅┅❅❁❅┅┅┄ کانال رسمی سردار شهید مهدی زین‌الدین👆 ♥️
❤️قصّه دلبری ❤️۲۰ میخواست خانه را عوض کند،ولی میگفت:(زیر بار قرض و وام نمیرم ).حتی به این فکر افتاده بود پژویی را که پدرم به ما هدیه داده بود با یک سوزوکی عوض کند،وقتی دید پولش نمی‌رسد بی خیال شد.محدودیت مالی نداشتم.وقتی حقوق میگرفت،مقداری بابت ایاب و ذهاب و بنزینش بر می‌داشت و کارت را می‌داد به من‌.قبول نمیکردم،میگفت:(تو منی،من تو ام،فرقی نمیکنه). البته من بیشتر دوست داشتم از جیب پدرم خرج کنم و دلم نمی آمد از پول او خرید کنم.از وضعیت حقوق سپاه خبر داشتم.از وقتی مجرد بودم کارتی داشتم که پدرم برایم پول واریز می‌کرد. بعد از ازدواج همان روال ادامه داشت.خیلی ها ایراد می‌گرفتند که به فکر جمع کردن نیست و شّم اقتصادی ندارد.اما هیچ وقت پیش نیامد به دلیل بی پولی به مشکل بخوریم.از وضعیت اقتصادی اش باخبر بودم،برای همین قید بعضی از تقاضا ها را میزدم.برای جشن تولد و سالگرد ازدواج و این ها مراسم نمیگرفتیم،اما بین خودمان شاد بودیم.سرمان میرفت،هیئتمان نمی‌رفت.رایه(رعیت) العباس چیذر،دعای کمیل حاج منصور در شاه عبدالعظیم ع. غروب جمعه ها هم می رفتیم طرف خیابان پیروزی،هیئت گودال قتلگاه.حتی تنظیم میکردیم شب های عید در هیئتی که برنامه دارد،سالمان را تحویل کنیم.به غیر از روضه هایی که به تورمان میخورد،این سه هیئت را مقید بودیم.حاج منصور ارضی را خیلی دوست داشت، تا اسمش می‌آمد میگفت: (اعلی الله مقامه و عظُم شاءنه).رد خورد نداشت شب های جمعه نرویم شاه عبدالعظیم ع.برنامه ثابت هفتگی مان بود.حاج منصور آنجا دو سه ساعت قبل از نماز،صبح دعای کمیل می‌خواند.نماز صبح را می‌خواندیم و میرفتیم کله پاچه می‌خوردیم.به قول خودش( بریم کَلَپچ بزنیم.) تا قبل از ازدواج، به کله پاچه لب نزده بودم.کل خانواده می نشستند و به به و چه چه می کردند،فایده ای نداشت.دیگ کله پاچه را که بار می‌گذاشتند، عق میزدم و از بویش حالم بد میشد‌.تا همه ظرف هایش را نمی شستند ،به حالت طبیعی برنمیگشتم.دو سه هفته میرفتم و فقط تماشایش میکردم. چنان با ولع انگشتانش،نان ترید آبگوشت را به دهان می‌کشید که انگار از قحطی برگشته. با اصرارش حاضر شدم فقط یک لقمه امتحان کنم ،مزه اش که رفت زیر زبانم،کله پاچه خور حرفه ای شدم. به هرکس میگفتم کله پاچه خوردم و خیلی خوشمزه بود و پشیمان هستم که چرا تا به حال نخورده ام،باور نمی‌کرد. می‌گفتند:(تو؟تو با این همه ادا و اطوار؟) قبل از ازدواج تمیز بودم ،همه چیز باید تمیز می‌بود. سرم میرفت دهن زده کسی را نمیخوردم.بعد از ازدواج به خاطر حشر و نشر با محمدحسین خیلی تغییر کردم.کله پاچه که به سبد غذایی ام اضافه شد هیچ،دهنی او را هم میخوردم. اگر سردردی ،مریضی یا هر مشکلی داشتیم،معتقد بودیم برویم هیئت خوب می‌شویم.میگفت:(میشه توشه تموم عمر و تموم سالت رو در هیئت ببندی)در محرّم بعضی ها یک هیئت که بروند می‌گویند بس است،ولی او از این هیئت بیرون می‌آمد میرفت هیئت بعدی.یک سال عاشورا از شدت عزاداری، چندبار آمپول دگزا زد.بهش میگفتم:(این امپولا ضرر داره).ولی او کار خودش را می‌کرد. آخر سر دیدم حریف نیستم،به پدرومادرم گفتم:شما بهش بگین.ولی باز گوشش به این حرف ها بدهکار نبود.خيلی به هم ریخته میشد.ترجیح می دادم بیشتر در هیئت باشد تا در خانه ،هم برای خودش بهتر بود،هم برای بقیه.
❤️قصّه دلبری ❤️۲۱ می‌دانستم دست خودش نیست،بیشتر وقت ها با سروصورت زخم و زیلی می‌آمد بیرون.هروقت روضه ها اوج می‌گرفت و سنگین میشد،دلم هُری می ریخت .دلشوره می افتاد به جانم که الان آن طرف خودش را میزند،معمولا شالش را می‌انداخت روی سرش کسی اثر لطمه زنی هایش را نبیند.مادرم می گفت:(هروقت از هیئت برمیگرده، مثل گُلیه که شکفته ). داخل ماشین مداحی می‌گذاشت.با مداح همراهی میکرد و یک وقت هایی پشت فرمان سینه میزد.شیشه ها را می‌داد بالا،صدا را زیاد می‌کرد،آن قدر که صدای زنگ گوشی مان را نمیشنیدیم‌. جزو آرزوهایش بود در خانه روضه هفتگی بگیریم ،اما نمیشد،چون خانه مان کوچک بود و وسایلمان زیاد.میگفت:(دو برابر خونه تیز و تخته داریم).فردای روز پاتختی، چند تا از رفقایش را دعوت کرد خانه،بیشتر از پنج شش نفر نبودند.مراسم گرفت.یکی شان طلبه بود که سخنرانی کرد و بقیه مداحی کردند.زیارت عاشورا و حدیث کسا هم خواندند.این تنها مجلسی بود که توانستیم در خانه برگزار کنیم.چون هنوز در آشپزی راه نیفتاده بودم ،رفت و از بیرون پیتزا خرید برای شام.البته زیاد هیئت دو نفری داشتیم.برای هم سخنرانی میکردیم و چاشنی اش چند خط روضه هم می‌خواندیم.بعد چای،نسکافه یا بستنی میخوردیم.میگفت :(این خوردنیا الان مال هیئته).هروقت چای می‌ریختم می‌آوردم، میگفت: (بیا دو سه خط روضه بخونیم تا چای روضه خورده باشیم. زیارت عاشورا می‌خواندیم و تفسیر میکردیم.اصرار نداشتیم زیارت جامه کبیره را تا ته بخوانیم. یکی دو صفحه را با معنی می‌خواندیم.چون به زبان عربی مسلط بود ،برایم ترجمه میکرد و توضیح می‌داد. کلا آدم بخوری بود .موقع رفتن به هیئت، یک خوراکی می‌خوردیم و موقع برگشتن هم آبمیوه،بستنی یا غذا.گاهی پیاده میرفتیم گلزار شهدای یزد.در مسیر رفت و برگشت،دهانمان می‌می‌جنبید.همیشه دنبال این بود برویم رستوران،غذای بیرون بهش می چسبید. من اصلا اهل خوردن نبودم ،ولی او بعد از ازدواج مبتلایم کرد. عاشق قیمه بود و از خوردنش لذت می‌برد.جنبش علاقه اش به بقیه خوراکی ها فرق داشت.چون قیمه،امام حسین ع و هیئت را به یادش می انداخت کیف میکرد.
چندشب قبل از آخرین عملیاتت یکی از هم رزمانت خواب حضرت زهرا (س) رو دیده بود حضرت گفته بودند مرحله اول عملیات با شما بقیه اش را خودم فرماندهی میکنم . میگن عاشق که باشی شبیه معشوق میشی عاشق بودی که شبیه او با زخم سینه پرکشیدی ... کتاب« اسم تو مصطفی ست» به روایت سمیه ابراهیم پور همسر شهید نوشته شده. حالا معنی حرف حاج قاسم رو میفهمم شرط شهید شدن شهید بودنه ؛ مصطفی صدرزاده مصداق این جمله ی حاج قاسمه .مصطفی در تمام مدت زندگی اش خودش را وقف اسلام کرد همیشه دغدغه ی کار فرهنگی و حل مشکلات دیگران را داشت.با خط به خط این کتاب دلشوره ها و نگرانی های همسر شهید رو چشیدم . خیلی سخته عاشق کسی باشی که میدونی جاش روی زمین نیست و دیر یا زود وقت رفتنشه . اگر صبر زینب وار همسران شهدا نبود شاید اتفاقات دیگری رقم میخورد .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روایتگری_01.mp3
15.72M
🔷حواسمان هست که شهدا در وصیتنامه های خود خطاب به ماچه توصیه هایی کرده اند؟ 🔸توصیه ی آنها... در باره حجاب چه بوده؟ 🔹بشنوید روایتگری رزمنده لشکر۴۱ثارالله آقای یوسف امیرشکاری را که عصرروز پنج شنبه در جمع زائرین شهدا ایراد شده...  ┄┅┅┅┅❀💟❀┅┅┅┅┄ ┄┅┅❅❁❅┅┅♥️ @rafiq_shahidam96 ❁═══┅┄ 《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》پیشنهاد ویژه دانلد
❤️ قࢪائت دعاے فرج ... به‌نیّٺ برادࢪشهیدمان‌مےخوانیم 🌱 💐💚 @sadrzadeh1
اعمال قبل از خواب :) شبٺون منور به نگاه مادر ساداٺ..🍃 .کانال فرهنگی انقلابی شهید مصطفی صدر زاده @sadrzadeh1
نماز_شب🌸 امام صادق علیه السلام : نماز شب ،چهره را زیبا و اخلاق را نیکو و بوی بدن را پاک و خوش و روزی را فراوان و بد هکاری را ،ادا و هم وغم را بر طرف می سازد و دیده را جلا می بخشد. رساله لقاء الله ص185 امام صادق ع فرمود: خانه هایی که در آنها نماز شب خوانده شود، بر اهل آسمان چنان می درخشد که ستارگان بر اهل زمین می درخشد کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5791793128419625721.mp3
21.59M
.. ❀❀ با امـام زمانت یه قـرار عـاشقانه بذار و هــر روز بخون... ❀❀❣ 🎙با صدای آقای ❣الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج❣