eitaa logo
کانال شهید مصطفی صدرزاده ♥️
4هزار دنبال‌کننده
17هزار عکس
8.4هزار ویدیو
92 فایل
خــودســازی دغــدغــه اصــلی شــمــا بــاشــد و زنــدگــی نـامــه شــهــدا را بــخــوانــیــد.🌹 شهــیـد صــدرزاده لینک اینستاگرام https://instagram.com/shahid__mostafa_sadrzadeh2 خادم کانال @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎊 یک شب از شب‌های محرم خواب دیدم درِ خانه ما باز شد و یک آقای با اسب داخل خانه آمد دست و پای آن آقا قطع بود با چوبی که در دهانش بود به پای من زد گفت برو روسریت رو سبز کن. من می خواستم جواب بدهم که نذر کرده هستم و باید این دو ماه را سیاه بپوشم اما او اجازه نداد و گفت: برای علی اکبر حسین، برای علی اصغر حسین، روسری سبز بپوش این را گفت و از خانه ما رفت. با دیدن این خواب فهمیدم که خدا و امام حسین علیه السلام راضی نیستند که من بدون رضایت شوهرم دوماه سیاه بپوشم. خواب را برای مادر مادرم تعریف کردم مادرم گفت حالا که شوهرت راضی نیست روسری سیاه رو در بیار. خودش هم رفت و برای من روسری و لباس سبز خرید. سفر به مشهد برای من مثل سفر به کربلا بود زینب برای اولین بار مسافر امام رضا علیه السلام شده بود و سر از پا نمی شناخت بارها قصه رفتنم به کربلا در سن پنج سالگی و نه سالگی را شنیده بود. از قبر شش گوشه امام حسین علیه السلام از قتلگاه و از حرم عباس علیه السلام برایش گفته بودم. زینب مثل خودم شیفته زیارت شده بود می‌گفت مامان حاضر نیستم تو مشهد یه لحظه هم بخوابم باید از همه فرصت مون استفاده کنیم. شاید هم چند سال حسرت رفع سفر رفتن زینب را حریص کرده بود در حرم طوری زیارتنامه می خواند که دل سنگ آب میشد زنها دورش جمع می‌شدند و زینب برای آنها زیارتنامه و قرآن می‌خواند. نصف شب من را از خواب بیدار میکرد و میگفت مامان پاشو اینجا جای خوابیدن نیست بیدار شو بریم حرم من و زینب آرام و بی سر و صدا می رفتیم و نماز صبح را در حرم می خواندیم و تا روشن شدن هوا به خواندن قرآن و زیارت مشغول می شدیم. او از مشهد یک سری کتاب‌های مذهبی خرید کتاب هایی درباره علائم ظهور امام زمان. زینب کلاس دوم راهنمایی بود و سن و سالی نداشت اما دل بزرگی داشت. دخترها که کوچک بودن عروسک های کاغذی درست می کردند. روی تکه های روزنامه نقاشی عروسک می کشیدند و بعد آن را می چیدند و با همان عروسک کاغذی ساعت ها بازی می کردند. یک بار که زینب مریض شد و برای اولین بار یک عروسک واقعی برایش خریدم هیچ کدام از دختر ها عروسک نداشتند زینب عروسک خودش را دست آنها داد و گفت این عروسک مال همه ماست. مامان برای چهار تایی مون خریده. این را گفت ولی من و زینب هر دو می دانستیم که اینطور نیست. من یک سرویس غذاخوری اسباب بازی برای دخترها خریده بودم و عروسک را فقط برای زینب که مریض بود گرفتم. اما او به بچه ها گفت مامان عروسک رو برای همه ما خریده بعد از برگشتن از مشهد تمام کتاب‌هایی را که خریده بود به مهری و مینا داد.
🎊 ❤️جنگ زده❤️ بچه ها کم کم بزرگ شدند و از حال و هوای بچگی درآمدند. جعفر به درس و مدرسه آنها بیشتر از هر چیزی اهمیت می داد دنبال این بود که بچه ها در آینده کسی بشوند و دستشان توی جیب خودشان باشد. از سرکار که به خانه برمی‌گشت ده بار از آنها سوال میکرد: درس خوندید؟ تکالیف مدرسه رو نوشتید؟. کتاب دفتر قلم و هرچیز مربوط به درس و مشق بچه ها بود را تهیه می‌کرد و کم نمی گذاشت مهران کلاس زبان رفت و کنار درس مدرسه‌اش از آموزشگاهی معتبر مدرک زبان انگلیسی گرفت. مهرداد در کنار درس نمایشنامه می‌نوشت و خودش بازی می‌کرد و دخترها هم درس خوان بودند و هر سال با نمره‌های خوب قبول می شدند. من مثل جعفر فقط دنبال درس و مشق بچه ها نبودم برای من ایمان و اعتقادات آنها مهمتر از هر چیز دیگری بود دوست داشتم بچه‌هایم نمازخوان و عاشق اهل بیت باشند. و برای رضای خدا زندگی کنند. از دخترها خیالم راحت بود آنها همیشه با من و مادربزرگشان بودند و دوستان خوبی داشتند. بعد از انقلاب شب و روز در حال فعالیت و کمک به دیگران بودند زندگی ما آرام می گذشت. کواتر سه اتاقه شرکت نفت برای من حکم قصر پادشاهی را داشت صبح اولین نفر از خواب بیدار می شدم و به ذوق بچه‌ها می شُستم و تمیز می کردم تا شب آخرین نفر میخوابیدم. ناغافل چشمهایم را باز کردم دیدم جنگ شده! نفهمیدم چه بلایی سرمان آمد یک روز صبح با صدای وحشتناک هواپیماهای عراقی از خواب بیدار شدیم رادیو را روشن کردیم و فهمیدیم که بین ما و عراق جنگ شده است. خانه ما به پالایشگاه نزدیک بود هواپیماهای عراقی روزهای اول جنگ چند بار پالایشگاه را بمباران کردند در این حمله ها چند تانک فارم (تانک هایی با حجم زیادی از نفت) شرکت نفت آتش گرفت. نفت زیادی در این تانک فارم ها ذخیره شده بود و برای همین، آتش آن تا چند شبانه روز خاموش نمی شد دود سیاه سوختن تانک فارم ها در آسمان دیده می‌شد و مثل یک ابر سیاه شهر را پوشانده بود. با شروع جنگ همه چیز به هم ریخت دیگر امنیت نداشتیم از زمین و آسمان روی سرمان توپ و خمپاره می‌بارید. عده‌ای از ترس جانشان همان روزهای اول خانه و زندگی و شهر را رها کردند و رفتند. برای اینکه نگران مادرم نباشم او را پیش خودم آوردم. مهرداد چند ماه قبل از جنگ به خدمت سربازی رفت بود او مهر ماه در شلمچه خدمت می‌کرد. مهران از نیروهای مردمی بود و با بچه های مسجد قدس فعالیت داشت و با آنها برای کمک به قسمتهای مختلف شهر می‌رفت. مهری و مینا هر روز صبح برای کمک به مسجد پیروز می رفتند و وقتی کارشان تمام می‌شد خسته و گرسنه بر می گشتند. زینب و شهلا هم به مسجد قدس و جامعه معلمان می‌رفتند و هر کاری از دستشان بر می‌آمد انجام می‌دادند. من و مادرم هم از صبح چشم انتظار بچه ها پشت شمشادها می نشستیم و نگاهمان به کوچه بود تا برگردند.
چون تو نگاه می کنی، کار من آه کردن است ای به فدای چشم تو! این چه نگاه کردن است؟! کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
‏دهه هشتادی‌ها که قرار بود انقلاب کنند رفتند اعتکاف 🔺حدود یک میلیون نفر امسال در مراسم اعتکاف شرکت کردن و مشارکت جوانان ۷۰ درصد افزایش پیدا کرده... ▪️کجا هستن اونایی که چند ماه پیش میگفتن ببینید جمهوری اسلامی با نوجوونا و جوونا چیکار کرده که دین گریز شدن! 🔴 رسانه ها به اعتکاف امسال ویژه بپردازند چو از بعد انقلاب تا کنون اینگونه استقبالی به ویژه توسط نوجوانان و جوانان از مراسم اعتکاف نشده بود. اللهم عجل لولیک فرج کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
شهید حجت عمو بابایی
VA_20230130_2204192.mp3
1.47M
صوت مادر بزرگوار شهید حجت عمو بابایی
❤️ قࢪائت دعاے فرج ... به‌نیّٺ برادࢪشهیدمان‌مےخوانیم 🌱 💐💚 @sadrzadeh1
🔸️آیت الله حق شناس ره می فرمودند: سَحَر تون رو از دست ندید، ولو یک شب در هفته!!! 🔸️همسر بزرگوار آیت الله حق شناس ره می فرمودند: حاج آقا از جوانی به مداومت داشتند... بنده ندیدم که حتی یک شب نمازشب از او فوت شود. کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌕 یک راز از قرآن 🌕 خیلی ها میگن، ما ساعت کوک میکنیم، شب ها غذای سبک میخوریم، گناه نمی کنیم و... اما نمی تونیم برای نمازشب بلند بشیم... باید چکار کنیم؟ برای پاسخ این سوال این ویدیو رو تا آخر ببینید👆🏻 کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
🕊🌷🕊 سلام و عرض ادب خدمت همراهان همیشگی مجموعه فرهنگی مجازی شهید ابراهیم هادی 🌷🕊 دوستان شهادت برادر عزیزما ابراهیم هادی 4 روز بیشتر نمونده 🌴 مهمان ویژه داریم خواهر بزرگوار شهید هادی ♥️ قرار چند سوال از خواهر بزرگوار شهید هادی در مورد داداش ابراهیم پرسید شود و ایشون هم با گرمی استقبال کردن و جوابهای بسیار خوبی دادند ..🌹 پس در نشر بنر کوتاهی نکنید دوستان انشاءالله که از صحبت های خواهر بز گوار شهید عزیز بهره کافی برده باشید🖐🌸》!! در نشر بنر کوتاهی نکنید تا بیشتر با خصوصیات این شهید عزیز آشنا شویم و راهش را آدمه دهیم. 🖐🌸 《کانال @rafiq_shahidam96 ⤵️⤵️⤵️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ⤴️⤴️⤴️ مجموعه فرهنگی مجازی شهید ابراهیم هادی♥️👆👆
اعمال قبل از خواب :) شبٺون منور به نگاه مادر ساداٺ..🍃 .کانال فرهنگی انقلابی شهید مصطفی صدر زاده @sadrzadeh1
نماز_شب🌸 امام صادق علیه السلام : نماز شب ،چهره را زیبا و اخلاق را نیکو و بوی بدن را پاک و خوش و روزی را فراوان و بد هکاری را ،ادا و هم وغم را بر طرف می سازد و دیده را جلا می بخشد. رساله لقاء الله ص185 امام صادق ع فرمود: خانه هایی که در آنها نماز شب خوانده شود، بر اهل آسمان چنان می درخشد که ستارگان بر اهل زمین می درخشد کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🌻 سلام عزیز برادرم 🌸قرار اول هر صبح🌸 شروع فعالیت کانال همراه با قرائت صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ فَرَجَهُم هدیه به رفیق شهیدمون باشد که با دعای خیر روزمون منور در مسیر سعادت و قرب الهی ثابت قدم بمونیم ♥شهید مصطفی صدر زاده رفیق شهیدم♥
4_5791793128419625721.mp3
21.59M
.. ❀❀ با امـام زمانت یه قـرار عـاشقانه بذار و هــر روز بخون... ❀❀❣ 🎙با صدای آقای ❣الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج❣
❣ 📖 السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ عِلْمِ النَّبِيِّينَ وَ مُسْتَوْدَعَ حِكَمِ الْوَصِيِّينَ... 🌱سلام بر تو ای مولایی که سینه مبارکت گنجینه علم اولین و آخرین است. سلام بر تو و بر روزی که به تمام جهانیان جرعه های حکمت را خواهی نوشاند. 📚 بحار الأنوار، ج‏99، ص97. کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای شهید هوای دلم ابری است... بارشی از نگاهت را میخواهم # سلام صبح تون شهدایی 🌷 کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
چطـوری‌گناه‌نڪنیم قـدم‌اول: هروقـت‌ڪه فڪرگناه اومد‌توسـرت... 1•شیطـان‌رولعنت‌ڪن 2•یه صلوات‌بفرسـت 3•بگواستغفراللـه قـدم‌دوم: اگردیـدی‌بازم‌ول‌ڪن‌نیست.. برو یه وضوبگیر دورڪعت‌نمازبخون قانون‌دلـمون‌ازامروز اینجوری‌خداڪمڪت‌میڪنه‌ کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهیدشاهرخ ضرغام لقب حرّ انقلاب تولد: اول دی ۱۳۲۸ محل تولد: تهران، ایران تاریخ شهادت: ۱۷ آذر ۱۳۵۹ نحوه شهید شدن برخورد گلولهٔ تانک به سینه