eitaa logo
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
4.2هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
8.7هزار ویدیو
92 فایل
خــودســازی دغــدغــه اصــلی شــمــا بــاشــد و زنــدگــی نـامــه شــهــدا را بــخــوانــیــد.🌹 شهــیـد صــدرزاده لینک اینستاگرام https://instagram.com/shahid__mostafa_sadrzadeh2 خادم کانال @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
یک خط وصیت از سردار دلها.... ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╝
هیچ تیری، بر پیکر شهید اصابت نمی کند، مگر آنکه، اول از قلب مادرش گذشته باشد! یعنی؛ اول؛ «قلب مادر شهید» شهید می شود...! ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا کپشن رو بخونید👇🏼 نقل شده که پس از و هنگام ورود کاروان علیهم السلام به مدینه در سلام الله علیه را ملاقات می‌کند تا خبر شهادت فرزندانش را به او بدهد. پس از دیدن وی می‌گوید: از (علیه السلام ) مرا خبر بده. بشیر می‌گوید: سرت سلامت مادر! عباست به رسید. ام‌البنین باز می گوید: از حسین(علیه السلام ) مرا خبر بده. و به همین ترتیب خبر شهادت هر چهار فرزند بزرگوارش را به او می‌دهد. ام‌البنین با صبری بی‌نظیر می‌گوید: «یا بشیر اخبرنی عن ابی عبدالله الحسین(علیه السلام ). اولادی و من تحت الخضراء کلهم فداء لابی عبدالله الحسین(علیه السلام ).» ای بشیر خبر از [امام من] اباعبدالله الحسین بده فرزندان من و همه آنچه زیر این آسمان است فدای (علیه السلام ) . و آنگاه که بشیر خبر شهادت مولا و امام او، (علیه السلام ) را می دهد آهی کشیده و با دنیایی از غم و اندوه می‌گوید:-«قطعت نیاط قلبی» آه که بندهای (رگهای) قلبم را پاره پاره کردی (منتهی المقال، ج ۲، ص ۷۰؛ تذکره الشهداء، ص ۴۴۳) @abalfazleeaam 1400/10/26 https://www.instagram.com/p/CYyyi-QME_d/?utm_medium=share_sheet
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 نماهنگ حضرت ستاره می‌بارم قمر ندارم من به من نگید مادر پسر ندارم من الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج 🖤🥀 ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
🏴محبت حضرت ام البنین نسبت به امام حسین(ع) ✍️امّ البنین علیهاالسلام هنگام برگشت کاروان کربلا به سوی مدینه به بشیر گفت: ای بشیر! از ابا عبد اللّه الحسین علیه السلام برایم بگو.» بشیر، خبر شهادت چهار فرزندش را به او داد. وی گفت: «قَطَّعْتَ نِیاطَ قَلْبِی، اَخْبِرْنِی عَنْ اَبِی عَبْدِ اللّه علیه السلام اَوْلادِی وَمَنْ تَحْتَ الْخَضْراءِ کُلُّهُمْ فَداءً لاَِبِی عَبْدِ اللّهِ الْحُسَیْن علیهاالسلام؛ [ای بشیر! با این خبر ناگوار،] بندهای دلم را پاره کردی. از حسین برایم خبر بده. فرزندانم و هر آنچه در زیر آسمان کبود است، فدای اباعبداللّه الحسین علیه السلام باد. مکتب تو مهربانی اسوه تو فاطمه داری از او همچنان آثار یا امّ البنین دامنت عبّاس پرور، همسرت مولا علی مرتضی خو فاطمه رفتار یا امّ البنین ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
تلنگر ࢪفیق‌ٺاحالاشده‌ ٺایہ‌قدمےگناه‌بࢪے..'🥀 ولےباخۅدٺ‌بگے "بےخیال..!!🍃 آقام‌مےبینہ‌غصہ‌مےخۅࢪه.."💔 خواسٺم‌بگم‌..؛✨ اگہ‌چنین‌ٺجࢪبہ‌اےداشٺے..' دمٺ‌حیدری ڪہ‌ هم‌دل‌آقاروشادڪردے هم۱۰قدم‌بہ‌آسمۅن‌نزدیڪ‌ٺࢪشدے اگرم‌نداشٺے..' هنوزم‌دیࢪنیسٺ..!! بہ‌دستش‌بیار.."🙃🖐🏻 ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻من از این هوا، از این خاک خسته شدم دلم شلمچه میخواد، دلم فکه میخواد، دلم طلائیه میخواد.. ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
🌙✨ فاصلہ‌هادروغ‌مےگویند... ڪہ‌بین‌ماوشما‌ایستاده‌اند! وقتے"گرماے حضورت را"‌حس‌مےڪنم :)♥️ ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
به سرم رحمت بی واسعه یعنی بهترین حادثه و واقعه یعنی مهدی اخم چشمش علی و خنده‌ به لبش جمع این جاذبه و دافعه یعنی ✨شبت بخیر تمام آرامش قلبم❤️✨ 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
شهید صدرزاده می گفت:یه شهید انتخاب کنیدبرید دنبالش بشناسیدش،باهاش ارتباط برقرارکنید،شبیهش بشید،حاجت بگیرید،شهید میشید ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
‹❤️📮› • زخم‌هارابه‌جان‌خریدند 💔 تازخمۍبرجانِ‌مان‌ننشیند ..ッ • 💔 🖤❤️
*100 *64 *1# همراه اول اینترنت رایگان میده 🖤🖤🖤🖤 https://chat.whatsapp.com/KRtYvxmPJ1VJUgZRC4B9hK
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 هرروز یک صفحه صفحه117 به نیت ظهور منجی عالم بشریت مهدی فاطمه 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╝
51 - ای‌ کسانی‌ ‌که‌ ایمان‌ آورده‌اید! یهود و نصارا ‌را‌ [تکیه‌ گاه‌ و] دوستان‌ ‌خود‌ نگیرید ‌آنها‌ دوستان‌ و هوادار یکدیگرند و ‌هر‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌شما‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ‌به‌ دوستی‌ گیرد ‌از‌ آنهاست‌ همانا خداوند ظالمان‌ ‌را‌ هدایت‌ نمی‌کند 52 - و لیکن‌ بیماردلان‌ ‌را‌ می‌بینی‌ ‌که‌ ‌در‌ [دوستی‌] ‌آنها‌ می‌شتابند و می‌گویند: می‌ترسیم‌ حادثه بدی‌ ‌برای‌ ‌ما پیش‌ آید [و ‌به‌ کمک‌ ‌آنها‌ نیازمند شویم‌] ولی‌ شاید ‌خدا‌ پیروزی‌ ‌ یا ‌ حادثه دیگری‌ ‌از‌ جانب‌ ‌خود‌ [‌برای‌ مسلمین‌] پیش‌ آورد و ‌این‌ دسته‌ ‌از‌ آنچه‌ ‌در‌ دل‌ نهان‌ داشتند پشیمان‌ شوند 53 - و کسانی‌ ‌که‌ ایمان‌ آورده‌اند می‌گویند: آیا ‌این‌ [منافقان‌] بودند ‌که‌ ‌با‌ تأکید ‌به‌ ‌خدا‌ قسم‌ می‌خوردند ‌که‌ واقعا ‌با‌ ‌شما‌ هستند! [آری‌] اعمال‌ ‌آنها‌ تباه‌ شد و زیانکار گردیدند 54 - ای‌ کسانی‌ ‌که‌ ایمان‌ آورده‌اید! ‌هر‌ کس‌ ‌از‌ ‌شما‌ ‌از‌ دینش‌ برگردد، ‌خدا‌ ‌به‌ زودی‌ جمعیتی‌ ‌را‌ ‌به‌ عرصه‌ می‌آورد ‌که‌ دوستشان‌ دارد و دوستش‌ می‌دارند، ‌با‌ مؤمنان‌ افتاده‌ و ‌با‌ کافران‌ سختگیرند، ‌در‌ راه‌ ‌خدا‌ جهاد می‌کنند و ‌از‌ ملامت‌ هیچ‌ ملامتگری‌ نمی‌ترسند ‌این‌ فضل‌ خداست‌ ‌که‌ ‌به‌ ‌هر‌ کس‌ بخواهد می‌دهد، و خداوند وسعت‌ بخش‌ داناست‌ 55 - ولی‌ّ و سرپرست‌ ‌شما‌ تنها ‌خدا‌ و ‌رسول‌ اوست‌ و کسانی‌ ‌که‌ ایمان‌ آورده‌اند همانها ‌که‌ نماز ‌را‌ برپا می‌دارند و ‌در‌ حال‌ رکوع‌ زکات‌ می‌دهند [‌علی‌ ‌علیه‌ السّلام‌] 56 - و ‌هر‌ ‌که‌ ولایت‌ ‌خدا‌ و ‌رسول‌ ‌او‌ و کسانی‌ ‌را‌ ‌که‌ ایمان‌ آورده‌اند بپذیرد [‌از‌ حزب‌ خداست‌]، و بی‌تردید حزب‌ ‌خدا‌ پیروزند 57 - ای‌ کسانی‌ ‌که‌ ایمان‌ آورده‌اید! کسانی‌ ‌را‌ ‌که‌ دین‌ ‌شما‌ ‌را‌ ‌به‌ بازیچه‌ گرفته‌اند‌-‌ چه‌ ‌از‌ کسانی‌ ‌که‌ پیش‌ ‌از‌ ‌شما‌ کتاب‌ داده‌ شده‌اند و چه‌ ‌از‌ کافران‌‌-‌ دوستان‌ ‌خود‌ مگیرید، و ‌از‌ ‌خدا‌ بترسید ‌اگر‌ واقعا مؤمنید https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ *📚نذر کتاب* ♦️به مناسبت سالروزشهادت شهید ابراهیم هادی🕊️🌷 22 بهمن دوستانی که تمایل دارند در نذر کتاب شهید ابراهیم هادی شریک باشند تا بصورت رایگان و وقف در گردش در دسترس مشتاقان شهید قرار بگیرند در حد توان یاری رسان ما باشند👌🏻 *# گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی* *شماره حساب بنام محمدرضا مدادیان⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️* *6104337952363552* ⬆️⬆️⬆️⬆️⬆️ *شماره تماس جهت هماهنگی:09335848771* از طریق واتساپ یا تماس بگیرید دوستان لطفاً رسانه‌ای باشید☝️ مجموعه فرهنگی مجازی شهید ابراهیم هادی هادی دلها 1400/10/27 ⤵️⤵️⤵️⤵️ #حجاب https://www.instagram.com/p/CY00QV3te7j/?utm_medium=share_sheet
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ آخرین بازدید 1دقیقه پیش در اینستا آخرین بازدید 5دقیقه پیش در تلگرام آخرین بازدید 10دقیقه پیش در واتساپ آخرین بازدید از قرآن رمضان سال پیش!'💔 ... ؟! :/ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╝
نکته ای از شهدا☘️🥀 شهید جواد محمدی: "اگر خدا شهادت را نصیبم کرد، بنده از شهدایی هستم که در قیامت حتماً یقه بی حجاب ها و کسانی که ترویج بی حجابی می‌کنند را می‌گیرم." ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
🌹بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹 🌺خاطرات بسیارشیرین،زیبا وجذاب برادر آقای علی عاشوری از رزمندگان دوران دفاع مقدس از استان قم واز همرزمان شهید دکتر چمران تحت عنوان خاکیان افلاکی🌺 هر روز یک قسمت از خاطرات قسمت : ( اول) https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
خاطرات خاکیان افلاکی از جنگ های نامنظم شهید دکتر مصطفی چمران - علی عاشوری بسم الله الرحمن الرحیم قسمت اول: اینجانب علی عاشوری فرزند فتح¬علی متولد یکم دی¬ماه ۱۳۴۳ متولد روستای "شاه باغی" شهرستان ساوه، در یک خانواده تقربیاً پرجمعیت ۱۱نفره و مستضعف و مذهبی به دنیا آمدم. شغل اغلب اهالی روستا کشاورزی و دامداری بود. من هم، از همان سن کودکی در امر کشاورزی و دامداری به خانواده کمک می¬کردم چرا که برای امرار معاش خانواده، مجبور بودیم کار کنیم. با حجم زیاد کارهایی که در روستا باید انجام می¬گرفت، همه بچه ها باید به مکتب¬خانه رفته تا قرآن خواندن هم فرا بگیرند. تدریس قرآن کریم هر هفته به صورت چرخشی، در خانه یکی از اهالی روستا برگزار می¬شد و شخصی که بما قرآن کریم یاد می¬داد "ملا" نام داشت.. ملا فردی بسیار باتجربه، قاطع، خشک و خشن بود و در یاد دادن قرآن هیچ کوتاهی نمی¬کرد. او در حین تدریس، تمام حرکات بچه ها را زیر نظر داشت. بعلت فقر مطلقی که در روستای ما در آن زمان شاهنشاهی وجود داشت، دفتر و کاغذ کم بود یا اصلاً نبود. هر یک از ما بچه¬ها، برای نوشتن حروف الفبا تخته¬ای تهیه کرده بودیم که آقای ملا درس را روی آن می نوشت، بما می¬داد. وقتی حروف را یاد می گرفتیم باید پاک می¬کردیم تا برای مرحله بعد آماده باشد. برای پاک کردن این تخته، باید می رفتیم سرچشمه آنجا تخته را با ماسه می ساییدم تا نوشته¬ها از بین برود. آقای ملا سوره های کوچک قرآن کریم را می نوشت و ما از روی نوشته روی تخته، قرآن را یاد می¬گرفتیم. اوضاع اقتصادی اهالی روستا، اصلا خوب نبود. مردم، رعیت ارباب بودند. روی زمین اربابان کار می کردند و در مقابل، مزد کمی دریافت می کردند. اربابان بر همه امور مردم تسلط داشته و باعث فقر روستائیان بودند. یکروز باخبر شدیم معلمی با عنوان "سپاهی دانش" به روستای ما آمده تا به بچه ها درس یاد بدهد. بعد از چند روز، یک مدرسه دو کلاسه در روستا آماده شد و ما پایمان به مدرسه باز شد. اسم این معلم، آقای گذرانی بود. او رفتاری خشک و نظامی داشت و به شدت از ما نظم و انضباط می¬خواست. اولین باری که آقا معلم روی تخته سیاه نوشت: الف، همه ما زدیم زیر خنده و بخاطر این خنده کلی تنبیه شدیم. وقتی علت خنده را پرسید، گفتیم: آقا ما این حروف را بلد هستیم. ایشان از ما امتحان گرفت، همه ما نمره قبولی دریافت کردیم و برای ما، کارنامه اول دبستان صادر و به کلاس دوم رفتیم. من تا کلاس چهارم در روستا بودم و خانواده ما بعلت فقر مالی و نبود کار، برادرانم به تهران و من در سن نه سالگی تابستان 1355 به همراه خانواده به شهر مقدس قم مهاجرت کردیم و در خیابان تهران سابق که الان خیابان امام خمینی(ره) نام دارد، ساکن شدیم. من برای ادامه تحصیل به مدرسه ابتدایی نهم آبان در خیابان سی متری شهید کیوانفر رفتم و تا کلاس پنجم را در آن مدرسه درس خواندم و کارنامه قبولی دریافت کردم. ویژگی و خصوصیت کتاب¬ها در آن دوره این بود که مطلب تمام کتاب¬ها، شاهنشاهی بود و دروس کتاب¬ها، همه تعریف و تمجید از شاه ملعون بود. بعد از قبولی در کلاس پنجم به مدرسه راهنمایی کریمی، که در همان خیابان بود رفتم. کم کم بوی انقلاب اسلامی ایران به مشام می رسید. من در آن مدرسه در درس انشا، انشایی نوشتم در خصوص نفت ایران، در آن انشا به غارت شدید نفت توسط آمریکا و شاه پرداختم که از ملت ایران ¬دزدیده می¬شد. همین که انشای من تمام شد دو نفر که کت و شلوار شیک به تن داشتند آمدند چشم¬های من را بستند و سوار بر ماشبن به خیابان ایستگاه، اداره امنیت بردند. یکروز تمام من را می¬زدند و می¬گفتند: کی به شما یاد داده این انشا را بنویسی؟ من می گفتم: هیچ¬کس، من خودم نوشتم. هرباری که جواب می¬دادم مجدداً می¬زدند. بعد از چند روز آزادم کردند ولی دیگر توان راه رفتن نداشتم. کم کم مردم قم بر علیه شاه قیام کردند. من هم کنار مردم به مبارزه علیه طاغوت پرداختم. در مدرسه، تغذیه، شیر می دادند، من به نشانه اعتراض آن ¬را به دفتر مدرسه پرت می¬کردم و شعار می¬دادم "پول نفتمونه یکی بده" من در آن¬ زمان، چندین بار دستگیر و راهی زندان شدم. چون ساواک چیزی دستگیرش نمی شد آزادم می¬کردند ولی "حسابی من را کتک زده و از شرمندگی¬ام در می آمدند" وقتی که انقلاب و تظاهرات به اوج خودش رسیده بود، من هم یک جوان انقلابی شده بودم کارم این شده بود که روزها در تظاهرات وسط خیابان¬ها و شب¬ها در پشت بام منازل فریاد مرگ بر شاه سر می¬دادم. اهالی محل از دستم ناراضی بودند. می گفتند: "تو هر شب با شعارهایت امان ما را بردی و آسایش ما را گرفته¬ای!" می¬رفتند گزارش می¬دادند و پلیس من را دستگیر کرده و می¬برد و حسابی شکنجه ام می¬کردند. بالاخره با همت مردم، انقلاب به پیروزی رسید و من به عنوان نیروی انتظامی دسته های تظاهرات، انتخاب شدم و یک بازوبندی که تهیه کرده بودیم
در کنار دیگران برادران مشغول انتظامات از اماکن مهم بودیم. در مساجد، آموزش نظامی توسط سربازان به مردم آغاز شده بود من هم کنار آن¬ها در مسجد رسول اکرم(ص) آموزش نظامی را گذراندم. علاوه بر شرکت در تظاهرات، همزمان در دبیرستان حکیم نظامی مشغول ادامه تحصیل بودم. اول دبیرستان را قبول شدم و انقلاب به پیروزی رسیده بود. من در تمام فعالیت¬های انقلابی و مراسم و نماز جمعه ها شرکت می¬کردم. در مسجد رسول اکرم(ص) پایگاه بسیج ایجاد کردیم. من به عنوان مسؤول پایگاه انتخاب شدم که ۵۰نفر بسیجی عضو پایگاه بودند و شب¬ها نگهبانی محل را بر عهده داشتیم. کنار درس خواندن، تراشکاری هم می-رفتم و در رشته کاراته هم کمربند مشکی گرفته بودم. چند وقت گذشت از طرف بسیج مستضعفان برای یک اردوی دو هفته ای به "باغ رود" نیشابور رفتیم. در آنجا به خاطر آمادگی¬ای که من داشتم، برای آموزش تکاوری انتخاب شدم. آنجا کلاه سبزهای ارتش به ما آموزش نظامی می¬دادند. در پایان آموزش هم به زیارت مشهد مقدس مشرف شدیم. در حال برگشت از مشهد به قم داخل قطار از طریق رادیو اعلام شد در کردستان درگیری شدید بین حزب کومله و دمکرات و منافقین با نیروهای سپاه و ارتش رخ داده است و عراق هم قصد حمله به ایران را دارد. وقتی به قم رسیدیم رادیو اعلام کرد عراق به ایران حمله کرده و امام خمینی(ره) از طریق رادیو پیام دادند جوانان انقلابی به سوی جبهه ها بشتابند. به جهت لبیک به فرمان رهبرم، من آماده شدم که عازم جبهه های حق علیه باطل شوم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌺🍃🌺🍃🌺 گروه یاد یاران :( ۵) ‏ https://chat.whatsapp.com/BpE2rA03oZP6asdHd0oSwg 🌺🍃🌺🍃🌺 ادامه دارد...