eitaa logo
🇵🇸مکتب مصطفی🇮🇷
1.8هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
8 فایل
سلام رفیق.😍 یادت نره که داداش مصطفی حواسش بهت هست.✌️ کپی؟ حلال🌱 می خوای ناشناس حرف بزنی؟👇 https://daigo.ir/secret/7426630643 جواب ناشناس ها: @nashenas_haye_mm شرایط تبادل و تبلیغ: @sharayete_tabadol_va_tabligh
مشاهده در ایتا
دانلود
رهبر معظم انقلاب: گاهی یک رای هم موثر است! هیچکس نگوید رای من تنها چه تاثیری دارد،گاهی یک رای یا چند رای در سرنوشت یک کشور اثر میگذارد. @sadrzadeh_ir
تولدت مبارک کاپشن صورتی:)💔 @sadrzadeh_ir
✅ تبلیغ واجب است. @sadrzadeh_ir
•|✨|• اگہ عادات ناپسند و سبک زندگےاشتباه و به گناهاے کوچیک عادت ڪنی کم کم تمایلت به نافرمانی و بی تفاوتی درامر دین زیاد میشه❌ پیامبر در زمینی بی گیاه فرود آمد و به اصحابش گفت : قدری هیزم بیاورید .! گفتند :یارسول الله در زمین بی گیاه آمده ایم دراینجا هیزم نیست. حضرت فرمود:هرکس هرچه پیداکرد بیاورد . سپس کم کم هیزم پیدا کردند و روی هم جمع کردند و انباشته شد رسول الله فرمود:گناهان نیز اینگونه جمع مےشوند . @sadrzadeh_ir
آقای جلیلی برعکس پورمحمدی و پزشکیان که فقط غر زدن درباره مساله زن، از عزت و عظمت زن در ایران اسلامی حرف زد. چه قدر دلنشینه نگاه امیدوارانه بر حال و آینده داشتن، امید است که آینده رو می سازد امید بر استعداد ها امید بر ظرفیت‌ها امید بر حق آقاي جلیلی بازم احسن بر شما چه قدر دید ایشون زمین تا آسمون فرق داره با بقیه نامزدها چه قدر نگاه تمدنی دارن... وقتی آقای جلیلی حرف می زنن احساس می کنم دانشگاهم ارزش قائل بودن بر شعور مردم ✍ آمنه حسین آوا @sadrzadeh_ir
هدایت شده از  مَعارِج .
آقای زاکانی شروع کرد: آقای پزشکیان و پور محمدی دوستان شما ۳۲ از این انقلاب دستشان بود، شما امروز نباید طلبکار باشید، باید پاسخگو باشید. @Maarej_255
هدایت شده از جهش ایران
آقای پور محمدی و آقای پزشکیان علیه حجاب صحبت کردند آقای قالیباف تلاش کرد وارد بحث نشود آقای زاکانی و آقای قاضی زاده هاشمی هم تا حدودی از حجاب دفاع کردند اما باز هم پرهیز داشتند صریح صحبت کنند. اما دکتر سعید جلیلی درباره حجاب بحث مبنایی ، حمایت صریح و شفاف ، حمایت تمام قد از هویت زن مسلمان ایرانی را با پرهیز از دو پهلو گویی با هم جمع کردند👌
|🔗💚| •|وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ|• و هركس هم وزن ذره‌اى كار بد كرده باشد آن را ببيند. ❄️سوره زلزال آیه 8 🦋 @sadrzadeh_ir
به نام خالق آسمان ها و زمین🌱 ثواب فعالیت های امروز کانال رو از طرف شهید سید عبدالحسین دستغیب به امام زمان(عج) تقدیم میکنیم🌹 @sadrzadeh_ir
🌸 امام هادی علیه السلام: «اگر در زمان غیبت قائم شما، علمایی که مردم را به سوی او دعوت می کنند، و به سوی او راهنمایی می کنند، نبودند، هیچکس بر روی زمین باقی نمیماند مگر اینکه از دین خدا برمیگشت.» (معجم اَحادیث الامام المهدی؛ ج۶) ولادت امام هادی علیه السلام مبارک باد.🌹 @sadrzadeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه عهد ببندیم هر روز بعد اذان صبح یه آیت الکرسی برای مردم غزه بخونیم شاید نتونیم کمک مالی کنیم ولی کمک معنوی که می تونیم🫀 @sadrzadeh_ir
🇵🇸مکتب مصطفی🇮🇷
#خداحافظ_سالار #شهید_حسین_همدانی #صفحه_سیزده سیم کارت عربی را که حسین بهم داده بود، انداختم توی گوش
از فرصت غفلتشان استفاده کردم و فوری اسلحه و نارنجک را از روی کمد برداشتم و زیر چادرم مخفی کردم، برای لحظه ای به ذهنم خطور کرد که آخر در این معرکه با یک کلت و یک نارنجک چه می شه کرد؟بهتره برگردونم سر جاش. اما زودی نظرم برگشت؛حتما حسین صلاح من و بچه ها را بهتر از من می دانست. از پله ها پایین رفتیم و تقریبا با هم رسیدیم به طبقه همکف؛ دختر ها زودتر و من چند لحظه دیرتر. سرایدار با احتیاط در خانه را نیمه باز کرده بود و هراسان و دزدکی، کشیک اوضاع کوچه را می کشید. گوشه حیاط، چند مجروح که سر و رویشان خون آلود بود، دراز کشیده بودند. نزدیکتر نشدم،نمی دانستم که این ها کدام طرفی اند. معلوم بود که همان سرایدار اخمو در را رویشان باز کرده است. میان آن همه شلوغ پلوغی، تلفن همراهم زنگ خورد. به سرعت صفحه گوشی را نگاه کردم، شماره حسین افتاده بود،با دیدن اسم حسین، کمی آرام شدم.گوشی را برداشتم، بدون مقدمه، حتی بدون اینکه اجازه دهد سلام بدهم، تند تند و با عجله گفت:«اطراف ساختمونتون کاملا محاصره شده،، برید کف اتاق، دور از پنجره ها، پشت مبل ها بشینید، اون دوتا تیکه ای رو هم که گذاشتم زیر مبل، دم دستت باشه.»نتوانیم بگویم که آمده ایم طبقه پایین،فقط آن قدر فرصت شد که بپرسم:«سرایدار با ماست؟» گفت:«آره...» و صدا قطع شد. نگاهم افتاد به دختر ها که گویی منتظر کلامی از جانب من بودند، هیچ دلم نمی خواست بی دلیل حرف چند لحظه قبلم را نقض کنم، به همین خاطر گفتم:«پدرتان بود، می گفت شرایط اصلا خوب نیست و باید توی طبقه بالا بمونیم!» بدون چون و چرا راه آمده را بازگشتند، به طبقه خودمان که رسیدیم، باقی توصیه های پدرشان را هم برایشان گفتم. آن ها هم کاملا منطقی همه چیز را پذیرفتند. کف اتاق، پشت مبلی که نزدیک دیوار و از پنجره ها دور بود شانه به شانه هم نشستیم. فضا پر بود از صدای تیر و انفجار، هر از گاهی فریاد هایی به زبان عربی به گوش می رسید. لحظات پر واهمه ای بود،از طرفی نگران حسین بودم که حالا هیچ نمی دانستم کجاست و چه کار می کند و از طرف دیگر نگران جان دختر ها که باز هم هرچه به آن ها دقت می کردم اثری از ترس در چهره شان نمی دیدم. ادامه دارد... نویسنده:حمید‌حسام. @sadrzadeh_ir
🇵🇸مکتب مصطفی🇮🇷
#خداحافظ_سالار #شهید_حسین_همدانی #صفحه_چهارده از فرصت غفلتشان استفاده کردم و فوری اسلحه و نارنجک را
هر دو، با‌‌ هیجان تمام گوش تیز کرده بودند برای شــنیدن صدای درگیری‌ ها. انگار آن‌ ها در دنيایی و من در دنيایی دیگر بودم اما نقطۀ مشترکی داشتیم و آن هم سکوت بود. حدود ســاعت یازده شــب، تقریبا صدا ها افتاد.در تمام این مدت دلشــوره و اضطراب لحظه‌ای رهایم نکرد. البته چیزی نبود که برایم تازگی داشته باشد، بارهــا و بارهــا در طــول ســال‌ ها زندگــی بــا‌‌ حســین ایــن احســاس را تجربــه کرده بــودم، آن‌ قــدر کــه شــاید بشــود گفــت دیگــر جزئی از وجودم شــده بــود.هیچ شــکایتی هــم نداشــتم، برعکــس، همیشــه آنرا از جملــه هدایــای مخفی خدا برای خودم می‌دانستم چرا که همیشه بعد از هجوم این دلهره‌ ها و اضطراب‌ ها، پنــاه می‌بــردم بــه آغــوش گــرم ذکر خدا تا در برابر همۀ آن ناآرامی ها، آرامم کند. شــاید اگر این لحظات و این فشــار های درونی نبود، هیچ‌ وقت این‌ قدر با‌‌ ذکر خدا انس پیدا نمی‌کردم، من این انس را در اصل مدیون یک‌ چیز بودم و آن هم زندگی با‌‌ حسین بود! زمان زیادی از آرام شدن اوضاع نگذشته بود که حسین سراسیمه و نفس‌زنان رســید. ســر و رویــش غــرق در خــاک بــود. بــا‌‌ همۀ ایــن اوصاف از اینکه ســالم و ســرپا می‌دیدیمش، خوشــحال شــدیم.سلام که داد، دیدم خیلی خســته و پریشان است. هر چند خودم هم‌ دست کمی از او نداشتم اما به‌ رسم همسری و هم‌ سفری همراه جواب سلامش به شوخی و با لبخندی شیطنت‌ آمیز گفتم:«عجب جلسۀ خوب و پرباری داشتیدمثل اینکه پذیرایی جلسه هم خیلی عالی بوده، فقط فکر کنم میوه‌ هاشو نشسته بودن چون که بدجوری گردو خاک،روی سر و صورتت نشسته!» زهرا و ســارا ریز خندیدند اما حســین انگار که اصلا لبخند مرا ندیده و لحن شــوخی‌ ام را نشــنیده باشــد، خیلی جدی پاســخ داد:«اصلا به جلسه نرسیدیم. اوضــاع خیلــی بهــم ریختــه. از اون لحظــه‌ای کــه پا مون رو از این منطقه گذاشــتیم بیرون، مسلحین ریختن این دور و بر،همه‌ جارو محاصره کردن. و...» ادامه دارد... نویسنده:حمید‌حسام. @sadrzadeh_ir
به نظر من انتخابات ۸ تیر، انتخاب میان این دو تصویر است. انتخاب سومی وجود ندارد . @sadrzadeh_ir
هدایت شده از دکتر سعید جلیلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ لحظاتی از ورود دکتر جلیلی و استقبال پرشور مردم در میدان امام ✅ پایگاه اطلاع‌رسانی دکتر سعید جلیلی @saeedjalily
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ذکر یا علی (ع) در تجمعات غرب +از نشانه های حلال زادگی حُبّ علی ست
|🔗💚| •ايَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا|• اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! تقواى الهى پيشه كنيد و سخن (حقّ و) استوار گوييد. ❄️سوره احزاب آیه 70 🦋 @sadrzadeh_ir
بسم رب الشهدا🌱 ثواب فعالیت های امروز کانال رو از طرف شهید علیرضا توسلی به امام زمان(عج) تقدیم میکنیم🌹 @sadrzadeh_ir