eitaa logo
سعیدکرمی🇮🇷
184 دنبال‌کننده
8هزار عکس
4.9هزار ویدیو
76 فایل
﷽ 💠محفل مجازی یک روحانی برای: 🔹مشاوره‌دینی 🔹بصیرت‌دینی 🔹 اخلاقی 🔹تربیتی 🔹گاه‌نویس من اینجام👇 @S17140 لحظه‌شمار گپی دوستانه🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷 🖼 ‏این عکس خیلی حرف‌ها داره... ❄️🌹❄️ ❌ گفتن جمهوری اسلامی برف امسالو نمیبینه...☺️
‌‌‌‌ ✿‍✵✰ هـر شــ🌙ــب یـک ✰✵✿‍ داســتــان مـعـنــوی ✧✾════✾✰✾════✾✧ آيت‌الله مهدوی‌كنی ره: در آغاز تحصيل و اوايل طلبگی وقتی خواستم لباسی برای خود بخرم، پيش شخصی به نام شيخ رجبعلی خياط رفتم، در آن هنگام چهارده، پانزده سال داشتم پارچه را برای ايشان بردم، محل كار او در منزلش و در اتاقی نزديك در بود. قدری نشستم، ايشان آمد و گفت: خب، حالا می‌خواهی چه بشی؟ گفتم: طلبه. گفت: می‌خواهی طلبه بشی يا آدم؟ من قدری تعجب كردم، كه چرا يك كلاهی با يك معمم اين گونه حرف می‌زند، سپس گفت: « ناراحت نشو! طلبگی خوب است، ولی هدفت آدم شدن باشد. به شما نصيحتی می‌كنم فراموش نكن، از همين حالا كه جوان هستی و آلوده نشده‌ای، هدف الهی را فراموش نكن، هر كاری می‌كنی برای خدا انجام بده؛ حتی اگر چلوكباب هم خوردی به اين قصد بخور كه نيرو بگيری و در راه خدا عبادت كنی و اين نصيحت را در تمام عمر فراموش نكن.. 🔊 انتشـــــار بـا شمـا °❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
10.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مقایسه جالبی که در شبکه‌های اجتماعی مکزیک پخش شد ⭕️ تفاوت برخورد با دختر بچه فضول که وسط پخش لایو در برنامه زنده می‌آید. کارشناس BBC👈 عدم توجه به دختر بچه ایران (شیخ قمی)👈 بغل کردن بچه در پایان نوشته بودند این همان تفاوت فرهنگی ایران و غرب است در برخورد با دیگران. @saeed814
‌‌‌‌ ✿‍✵✰ هـر شــ🌙ــب یـک ✰✵✿‍ داســتــان مـعـنــوی ✧✾════✾✰✾════✾✧ ‌ لطیفه‌ای جالب و واقعی از زندگیِ شهید مصطفی چمران دو ماه از ازدواج غاده (همسر لبنانی شهید چمران) و مصطفی می‌گذشت که دوستِ غاده مسئله را پیش کشید: «غاده! در ازدواجِ تو یک چیز بالاخره برای من روشن نشد. تو از خواستگارهایت خیلی ایراد می‌گرفتی، این بلند است، این کوتاه است... مثل اینکه می‌خواستی یک نفر باشد که سر و شکلش نقص نداشته باشد. حالا من متعجبم چطور دکتر را که سرش مو ندارد قبول کردی؟» غاده با تعجب دوستش را نگاه کرد، حتی دل‌خور شد و بحث کرد که «مصطفی کچل نیست، تو اشتباه می‌کنی.» دوستش فکر می‌کرد غاده دیوانه شده که تا حالا این را نفهمیده. آن‌روز همین‌که رسید خانه، در را باز کرد و چشمش افتاد به مصطفی؛ شروع کرد به خندیدن. مصطفی پرسید: چرا می‌خندی؟ و غاده که چشم‌هایش از خنده به اشک نشسته بود، گفت: «مصطفی، تو کچلی؟ من نمی‌دانستم!» آن وقت مصطفی هم شروع کرد به خندیدن و حتی قضیه را برای امام موسی صدر هم تعریف کرد. از آن به بعد آقای صدر همیشه به مصطفی می‌گفت: «شما چه‌کار کردید که غاده شما را ندید؟!» 🔊 انتشـــــار بـا شمـا
‌‌‌‌ ✿‍✵✰ هـر شــ🌙ــب یـک ✰✵✿‍ داســتــان مـعـنــوی ✧✾════✾✰✾════✾✧ آقا سید هاشم حداد می‌فرمود: «چندین بار خدمت آقای قاضی عرض کردم که اذیت‌های قولی و روحی، امّ الزوجه(مادر زن) من، به حد نهایت رسیده است و من حقاً دیگر تاب و صبر شکیبایی آن را ندارم و از شما می‌خواهم اجازه دهید زنم را طلاق دهم.» مرحوم قاضی فرمودند:  از این جریانات گذشته، تو زنت را دوست داری؟ عرض کردم: آری. فرمودند: آیا زنت هم تو را دوست دارد؟  عرض کردم: آری. فرمودند: ابداً راه طلاق نداری. برو صبر پیشه کن، تربیت تو به دست مادرزنت می‌باشد، با این طریق که می‌گویی خداوند چنین مقرر فرموده است که ادب تو به دست مادرزنت باشد. باید تحمل کنی و بسازی و شکیبایی پیشه کنی!  من هم از دستورات مرحوم آقای قاضی ابداً تخطی و تجاوز نمی‌کردم و آن‌چه این مادرزن بر مصایب ما می‌افزود تحمل می‌نمودم تا این‌که یک شب تابستانی خسته و گرسنه و تشنه به منزل آمدم، داخل اطاق بودم که مادرزنم تا فهمید من آمده‌ام شروع کرد به ناسزا گفتن و فحش دادن و همین‌طور به این کلمات مرا مخاطب قرار دادن من هم داخل اتاق نرفتم، یکسره رفتم پشت بام تا در آن‌جا بیفتم ولی این زن صدای خود را بلند کرد به طوری‌که نه تنها من بلکه همسایگان هم می‌شنیدند و به من سبّ و شتم و ناسزا گفت، گفت و گفت و همین‌طور می‌گفت تا حوصله‌ام تمام شد ولی بدون این که به او پرخاش کنم و یا یک کلمه جواب بدهم از خانه بیرون رفتم و سر به بیابان نهادم. بدون هدفی و مقصودی همین‌طور داشتم می‌رفتم، در این‌حال ناگهان دیدم من دو تا شدم، یکی سید هاشمی است که مادرزن به او تعدّی می‌کرده و سبّ و شتم می‌گفته و یکی، من هستم که بسیار عالی و مجرد و محیط می‌باشم و ابداً فحش‌های او به من نرسیده، و اصلاً به این سید هاشم، فحش نمی‌داده و مرا سبّ و شتم نمی‌نموده در این‌حال برایم منکشف شد که این حال بسیار خوب و سرورآفرین و شادی‌زا فقط در اثر تحمل آن ناسزاها و فحش‌هایی است که وی به من داده است و اطاعت از فرمان استاد مرحوم قاضی برای من فتح باب نموده است و اگر من اطاعت نکرده، تحمل اذیت‌های مادرزن را نمی‌نمودم تا ابد همان سید هاشم محزون و غمگین و پریشان و ضعیف و محدود بودم. الحمدلله که الان این سید هاشم هستم که در مکانی رفیع و مقامی بس ارجمند و گرامی هستم، که گرد و خاکِ تمام غصه‌های عالم بر من نمی‌نشیند و نمی‌تواند بنشیند. فوراً از آن‌جا به خانه بازگشتم و به دست و پای مادرزنم افتادم و می‌بوسیدم و می‌گفتم: مبادا تو خیال کنی من الان از آن گفتارت ناراحتم از این پس هر چی می‌خواهی به من بگو که آن‌ها برای من فایده دارد.»  🔊 انتشـــــار بـا شمـا °❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀° ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
‌‌‌‌ ✿‍✵✰ هـر شــ🌙ــب یـک ✰✵✿‍ داســتــان مـعـنــوی ✧✾════✾✰✾════✾✧ 🔴 امام زمان از چه کسانی می‌پذیرد؟ ماجرای عجیب امام کاظم علیه‌السلام و شطیطۀ نیشابوری "شطیطه" یک خانم نیشابوری بود. اهالی نیشابور برای موسی‌بن‌جعفر علیه‌السلام وجوهات‌شان که شامل سکه‌های طلا می‌شد را فرستادند. شطیطه چهار سکه درهم سیاه فرستاد با یک کلاف نخ. فردی که به نمایندگی از اهل نیشابور به مدینه رفته بود، وجوهات را تحویل امام داد. حضرت نگاه به سکه‌ها کرد، کیسه، کیسه، کیسه طلا. حضرت فرمود: من قبول نمی‌کنم، ما نیازی نداریم، اینها را به صاحب‌شان برگردانید. حضرت فرمود: دیگر چیزی نیست؟ مرد نیشابوری گفت نه. بار دیگر امام فرمود: خوب فکر کن. مرد نیشابوری گفت بله، یک زنی وقتی من می‌خواستم بیایم یک کلافی داد و چند تا درهم سیاه؛ چون قابل شما را نداشت من رویم نشد بیاورم. امام فرمود: همان را بیاور. حضرت سکه سیاه و کلاف را برداشت. بعد به او فرمود: بلند شو؛ رفتند یک مقداری پارچه آوردند، یک مقدار پول، گفت این را بده به آن خانم؛ بگو این پارچه از پنبه‌ای بود که ملک اجدادی ماست و خواهرم حکیمه به دست خودش این پنبه را رشته و این پارچه را بافته. این را دادم برای کفنت. از وقتی که این پارچه به تو می‌رسد تا وقتی این پول را مصرف کنی در حیات هستی. مقداری می‌ماند برای خرج بقیه مقدمات کفن و دفن. به او سلام برسان و بگو روز رفتنِ تو ما می‌آییم، و من بر تو نماز می‌خوانم. این فرد می‌گوید من برگشتم نیشابور. وقتی برگشتم همین‌هایی که پول طلا داده بودند، از امام موسی‌بن‌جعفر علیه‌السلام برگشته بودند و به عبدالله افطح رجوع کرده بودند. طبیعی بود که احساس می‌کردند پول‌شان هدر رفته اگر حضرت قبول کرده باشد. وقتی پول را به ایشان دادم خوشحال شدند که پول‌شان به ایشان برگشته. رفتم سراغ شطیطه، پارچه و سکه‌ها را به او دادم، سلام آقا را رساندم. [گفتم] درهم‌ها را تحویل گرفتند و آقا دعا کرد. من روزشماری می‌کردم ببینم این زن کی فوت می‌کند. روز نوزدهم شطیطه فوت کرد و من به علما گفتم حضرت مال هیچکس را قبول نکرد الا این زن. تجلیل عجیب و تشییع پرشکوهی از او شد و من می‌خواستم بدانم چه کسی بر او نماز می‌خواند. علما به صف ایستاده بودند، همه به صف ایستاده بودند، یک دفعه دیدم موسی‌بن‌جعفر علیه‌السلام آنجا حاضر شد؛ تکبیر را گفت و نماز را خواند و اینها هم گفتند شاید یکی از علما برای یک شهر دیگر بوده، آمدند جلو به احترام او. هیچکس نفهمید کی بود. حضرت نماز را بر او خواند. وقتی نمازش تمام شد، به من یک نگاهی کرد یعنی یادت آمد من وعده دادم؟ عملی کردم. زبانم بند آمده بود که حرفی بزنم. این دستگاه امام زمان است. سکۀ طلای آنها را نمی‌پذیرد اما کلاف آن زن را می‌پذیرد و شما می‌خواهید پذیرفته شوید. دستگاه پذیرش او دستگاه دقیقی است. ممکن است یک سرباز صفرِ شما را قبول کند، اما یک فرماندۀ بزرگتان را قبول نکند. ممکن است یک بی‌اسم و بی‌شهرت و بی‌عنوان و کفش‌بردار و آب‌بده و جاروکش و فرد بی‌قابلیتی را بپذیرد و خدمات او را قبول کند، اما یک معروفِ مشهورِ پر سابقۀ همه چیز تمام را قبول نکند. 🔊 انتشـــــار بـا شمـا °❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
6.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•🕊🌷◤﷽◢🌷🕊•      🎬 تو جهاد ابن عماد با نوای سید رضا نریمانی 💚به یاد شهید و تمامی شهدای جبهه مقاومت ❤️
‌‌‌‌ ✿‍✵✰ هـر شــ🌙ــب یـک ✰✵✿‍ داســتــان مـعـنــوی ✧✾════✾✰✾════✾✧ شفای عالمی وارسته توسط امام هشتم علیه‌السلام و اعطای کرامت به وی آیةالله وحید خراسانی نقل کرد : مدت بیست سال در مدرسه حاج حسن مشهد تحت سرپرستی مرحوم حاج شیخ حبیب‌الله گلپایگانی - که سال‌ها در مسجد گوهرشاد، امام جماعت بود - بودم. ایشان روزی به من فرمود: « مدتی در تهران مریض و بستری شدم. روزی به جانب حضرت رضا علیه‌السلام رو کرده گفتم: آقا ! من چهل سال تمام پشت در صحن، در سرما و گرما، سجده‌ی عبادت پهن کرده، نماز شب و نوافل می‌خواندم و بعد خدمت شما شرفیاب می‌گشتم حال که بستری شده‌ام، به من عنایتی بفرمایید. ناگاه در همان حال بیداری دیدم در باغ و بستانی خدمت حضرت رضا علیه‌السلام قرار دارم ایشان از داخل باغ، گلی چیده به دست من دادند من آن گل را بوییدم و حالم خوب شد جالب‌تر آن‌که دستی‌که حضرت رضا علیه‌السلام به آن دست، گل داده بودند، چنان با برکت بود که بر سر هر بیماری می‌کشیدم، بی‌درنگ شفا می‌یافت ! البته در همان روزهای نخست با یک مرتبه دست کشیدن، بیماری‌های صعب‌العلاج بهبود می‌یافت، ولی بعد از مدتی که با این دست با مردم مصافحه کردم، آن برکت اولیه از دست رفت و اکنون باید دعاهای دیگری را نیز بر آن بیفزایم تا مریضی شفا یابد. » آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشه‌ی چشمی به ما کنند؟ 🔊 انتشـــــار بـا شمـا °❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀° ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @saeed814
‌‌ 💞 آقایون بخونن! 🌹🥰 تحقیقات ثابت کرده که گفتن کـلمه‌ی ‹‹خانومم›› بـرابـر با 30 تا قـرص آرامبخش واسه خانمـاست !! منـبع این تحقیقات کجـاس؟! نمیدونم🙂 ولی شما بگـید تاثیرشـو می بینید😅 خانم‌ها بخونن...! 🌹🥰 آقایون معمولا جواب دادناشون مثل شما خانوما مفصل و با جزئیات نیست! معمولا کوتاه جواب میدن! ✘اینو به حساب کم محلی نذارید مثلا خانم می‌پرسه غذا چطور بود؟ آقا میگه خوب بود!😐 این خوبه یعنی خیلی خوبه!! ولی آقایون عزیز... جون من یه کم بیشتر توضیح بدین... اونجوری بیشتر به دل خانمتون می‌شینه تا اینکه بگی خوب بود🙂 با ما همراه باشید.. 🤍🤎 ✾ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @saeed814
‌‌‌‌ ✿‍✵✰ هـر شــ🌙ــب یـک ✰✵✿‍ داســتــان مـعـنــوی ✧✾════✾✰✾════✾✧ ‍وﻗﺘﯽ تو جبهه ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩﯾﻢ، ﺩﺭ ﻧﺎﯾﻠﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ و ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻗﻮﻃﯽ خالی ﮐﻤﭙﻮﺗﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ. ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ: «ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺳﻼﻡ، ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ. ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺒﻬﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻔﺮﯼ ﯾﮏ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻢ. ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻘﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺑﺨﺮﻡ. ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻤﭙﻮﺕ‌ﻫﺎ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺍﻣﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ. ﺣﺘﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﮔﻼﺑﯽ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺘﺶ ۲۵ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥ‌ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨﺮﻡ. ﺁﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺳﯿﺮﮐﺮﺩﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ. ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ و ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ آﻥ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﯿﺰ ﺗﻤﯿﺰ ﺷﺪ. ﺣﺎﻻ ﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ‌ﻫﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ.» ﺑﭽﻪ‌ﻫﺎ ﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ.. 📚 نقل از شهید حسین خرازی 🔊 انتشـــــار بـا شمـا
ـ✨🌼✨🌼 ـ🌼✨🌼 ﷽ ـ✨🌼 ـ🌼 💉 نماز بعد از آمپول ❓با توجه به اینکه از محل آمپول خون می‌آد و نجس می‌شه، نمازخوندن بعد از آمپول چه حکمی داره؟ 📚 همه مراجع: درسته که آدم با لباس یا بدن نجس نمی‌تونه نماز بخونه؛ اما این مسئله در مورد خون یه استثنا داره. 👈 اگه خون به‌اندازه کمتر از «یه بند انگشت اشاره» باشه، نماز باهاش اشکال نداره. 👌 در مورد آمپول، یا اصلاً خون نمی‌آد یا اگه بیاد، خیلی کم می‌آد و نماز با اون مقدار هم اشکال نداره. 🔺توضیح‌المسائل مراجع، م809، 810، 849 و851 تا 862؛ آقا، رساله نماز و روزه، م65 تا 77. 🔊 انتشـــــار بـا شمـا 🌼 ✨🌼 🌼✨🌼 ✨🌼✨🌼 ✾ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در جهانی که تمدن‌ها به جانِ یکدیگر افتاده‌اند! ما به برکت ولایت زیر سایه‌ی تمدن نوین اسلامی نفس می‌کشیم! 🖋زهرا ابراهیمی @roznevesht