هدایت شده از سفینة المهدی
-قرارشبانه
تلاوت دست جمعی دعای فرج🤍
•• #شبتونشهداییツ
•• #اَللّهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرجツ
•• #التماسدعایفرجوشهادتツ
«@Pollice|پلیس»
هدایت شده از سفینة المهدی
-قرارشبانه
تلاوت دست جمعی دعای فرج🤍
•• #شبتونشهداییツ
•• #اَللّهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرجツ
•• #التماسدعایفرجوشهادتツ
«@Pollice|پلیس»
هدایت شده از سفینة المهدی
-قرارشبانه
تلاوت دست جمعی دعای فرج🤍
•• #شبتونشهداییツ
•• #اَللّهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرجツ
•• #التماسدعایفرجوشهادتツ
«@Pollice|پلیس»
💗 نمره قبولی💗
قسمت42
با هر جون کندنی بود از سر مزار بلند شدم و با آرامشی که از صحبت با بابا بدست آورده بودم راهی خونه شدیم... تو طول مسیر یک کلام هم نگفتم همش تو فکر بودم.....
رسیدیم جلوی در از معصومه و آقا جواد تشکر کردم و مثل هميشه زنگ زدم در باز شد .
خونه خلوت شده بود دیگه صدای بازی بچهها و حرف زدن مهمون ها نمیومد ساکت ساکت ....
در حیاط باز شد و فاطمه دوید سمتم و من رو در آغوش گرفت
_ کجا رفتی یهو انقدر مراسم بد بود ؟
از بغلش جدا شدم . لبخند بی جونی زدم و گفتم
+ این چه حرفیه زن داداش رفتم سر مزار بابا
_ تنهایی ؟!
+ نه آقا جواد و معصومه همبودن
_ پس جمعتون جمع بوده هاااا
حرفی نزدم و به یک لبخند اکتفا کردم بنظرم متوجه شد که حوصله ندارم البته تقصیر خودم نیست این مدت دلم خیلی برای بابا تنگ شده و انگار حواسش بهم نیست.. هیجانش کمتر شد
_ غذا حاضره منتظریم
لبخند میزنم و پشت سرش وارد خونه میشوم...خونه ساکته مثل همیشه البته همیشه اینطوری نبوده از بعد رفتن بابا همچی عوض شد همه چی حتی خونه....
مامان عینک زده و کتاب میخونه
محمد تلویزیون نگاه میکنه که با آمدن من سریع بلند میشه و آغوش گرمش رو برویم باز میکنه ...
چقدر به این آغوش گرم و امن نیاز داشتم از طرف تنها حامیم محمد!
نگران میپرسه
_ کجا بودی شیوا ؟
+ پیش بابا
_ لطفا قبل رفتن یه اطلاعی بده مردیم از نگرانی
+ دور از جون . چشم ببخشید
لبخندی میزند.
به مامان نگاه میکنم که آروم صفحات کتاب رو با لبخند ورق میزنه. نگاهش رو از کتاب میگیره و به من نگاه میکنه. آرامش در نگاهش موج میزنه نزدیک تر میرم نزدیک تر ...
کنارش روی زمین زانو میزنم دقیقا مثل اون روز بابا....از پشت عینک نگاهم میکنه ....
_شیوا ، مادر ، میری روان نویس منو برام بیاری ؟
اشک پشت سد چشمانم جمع میشود با بغض میگویم
+ چشم مامان
بلند میشوم و روان نویس رو از روی اپن برایش میآورم
همان روان نویس ! روان نویس مخصوص بابا ...تاحالا ندیدم جز این با چیز دیگری بنویسد
مامان تاریخ رو ازم میپرسه
_۲۱ آذر مامان ، ۲۱ آذر...
صفحه ی اول کتاب رو امضا میزد....
ولی برعکس بابا با روان نویس تاریخ رو پای امضا یادداشت میکنه .
کتاب رو میبنده و میگذاره روی میز کنار دستش با لبخند بلند میشه و میره سمت اتاقش ....
کتاب رو برمیدارم و به حیاط میروم .
هوا طوفانی است درست مثل آخرین دیدار ....قطرات باران یکی پس از دیگری پخش زمین میشوند
کنار حوض میشینم همونجایی که با شیدا نشستیم و کتاب خوندیم ...
صفحات کتاب رو آرام آرام ورق میزنم .... تصاویر نوشته ها چقدر برایم آشناس!
انگار خاطرات پدر است که همه در این کتاب جا گرفته
مرا یاد بابا جون میندازه ....
به اسم روی جلد دقت میکنم
" نمره ی قبولی "
آهسته زمزمه میکنم
" نمره ی قبولی..."
لبخند میزنم...
" بابا نمره ی قبولیش رو از خدا گرفته "
چشمانم رو میبندم ...
نسیم خنکی صورتم رو نوازش میکنه ...
انگار بابا همینجاست .
درست کنارم نشسته ، با لبخند نگاهم میکند و موهایم رو از روی روسری نوازش میکنه صداش تو گوشم میپیچه که میگه
" دختر باهوش بابا " " شیوا بابا جون "
چشمانم رو باز میکنم .
بله حضورش رو حس میکنم . بابا همینجاست.
درست وسط قلبم.
"پایان"
«@Pollice|پلیس»
💗رمان هایی که توی چنل قرار گرفته💗
رمان شماره 1❤️))
#بنده_نفس_تابنده_شهدا
ـ https://eitaa.com/Pollice/14075
رمان شماره 2❤️))
#نمره_قبولی
ـ https://eitaa.com/Pollice/15165
#فور
سلام🌱
حالتون خوبه الحمدالله؟
همونطور که خودتونم میدونین
امتحانات پایان ترم شروع شده
برا ما بچه های دوازدهم شرایط
خیلی سخت تر هستش؛
امسال خیلی سال مهم و
سرنوشت سازی هستش برامون
چون که 50 درصد قبولی دانشگاه رو
همین امتحان نهایی مشخص میکنه...
بخاطر همین، از امروز 1403/2/27
تا 1403/3/30 در چنل هیچگونه
فعالیتی نداریم...
ممنونم از صبوری و درکتون🙏🏻
بمونید برامون😍
دیدم این مشهد چرا هی بیقراری میکند ؛
جای باران؛ سیل در این شهر جاری میکند
دیر فهمیدم که او اندر فراق خادمش؛
عزم خود را جزم و دارد گریه زاری میکند😭
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
رئیسی
رئیس جمهور عزیز ما ، شهادتت مبارک❤️
•• #رئیسیツ
•• #شهید_جمهورツ
«@Pollice|پلیس»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما دیشب زمانی برای سلامتیات دعا کردیم که تو شهید شده بودی.
آن دعاها توشهی آخرت خودمان شد
تو بعد از شهادتت هم فکر خدمت به ما بودی...
•• #رئیسیツ
•• #شهید_جمهورツ
«@Pollice|پلیس»