هدایت شده از دختر باید خانوم باشد
#درمحضرقرآن
بگـــو: خــداست ڪه شـما را از
مصیبتها و از هر انــــدوهی نجات
می دهد اما شما باز به او شرڪ
می ورزید و دیگـــران را مـؤثر در
دفــع مشڪلات تان می پــندارید!
سوره مبارڪه انعام آیه ۶۴
کانال دختـــر بایـد خانـــــوم باشـد
@dokhtarbayadkhanoombashad
✍
میزان اطاعت از پدر و مادر تا چه مقدار لازم است؟ آیا والدین می توانند فرزندان را به رعایت امور اخلاقی امر کنند؟
امام رضا (علیهالسلام) میفرمایند: نیکی به پدر و مادر واجب است، اگرچه مشرک باشند؛ ولی اگر امر به معصیت خداوند کردند، نباید از آنان اطاعت شود.(۱)
اما در غیر این صورت، یعنی در مستحبات، مکروهات و مباحات، اطاعت از آنان لازم است. لذا فقها فرمودهاند:
اگر پدر و مادر فرزندشان را از روزه مستحبی نهی کنند، احتیاط واجب آن است که روزه نگیرد. همچنین اگر روزه مستحبی فرزند موجب اذیت پدر و مادر بشود، باید ترک شود و اگر روزه گرفت باید افطار کند.(۲)
اگر پدر یا مادر به فرزند خود امر کنند که نماز را به جماعت بخواند، چون اطاعت پدر و مادر واجب است، بنا بر احتیاط واجب باید نماز را به جماعت بخواند و قصد استحباب نماید. (۳)
یا مثلا نماز اول وقت مستحب است؛ اما اگر پدر فرزند را به انجام کاری مستحب یا مباح امر کند، اطاعت آنها بر نماز اول وقت مقدم است. (۴) با این بیان والدین می توانند به امر اخلاقی که مستحب است امر نمایند.
مرحوم شهید در قواعد فرموده: شکی نیست که هر آن چیزی که نسبت به بیگانگان واجب یا حرام است، نسبت به پدر و مادر واجب است و پدر و مادر ویژگیهایی نیز دارند که از این قرار است:
اول: مسافرت مباح یا مستحب بدون اذن و رضایت پدر و مادر حرام است؛
دوم: اطاعت پدر و مادر در هرحال واجب است حتی درمورد شبهه؛ زیرا ترک شبهه مستحب و اطاعت آن دو واجب است؛
سوم: اگر پدر و مادر او را صدا زدند و اول وقت نماز است، خواندن نماز را تأخیر اندازد و جواب آن دو را بگوید؛
چهارم: اگر از حضور به جماعت منع کردند، اقرب آن است که لازم نباشد قبول، مگر هرگاه بر والدین شاق باشد، مثل آنکه در تاریکی شب در وقت عشا یا صبح برود؛
پنجم: درصورتیکه جهاد واجب کفایی باشد نه تعیینی، میتوانند او را از رفتن به جهاد منع کنند؛
ششم: اگر مشغول نماز نافله باشد و پدر و مادر او را صدا بزنند باید نمازش را قطع نموده و جواب بدهد؛
هفتم: اگر پدر اجازه ندهد، فرزند نمیتواند روزه مستحبی بگیرد، همه اینها درحد توان و قدرت است.
پی نوشت ها:
۱.مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۷۱، ص۷۲.
۲. موسوی خمینی، روح الله، توضیح المسائل (المحشی للإمام الخمینی)، ج۱، ص۲۲۹، مسئله ۱۷۴۱.
۳. موسوی خمینی، روح الله، توضیح المسائل (المحشی للإمام الخمینی)، ج۱، ص۱۹۰، مسئله ۱۴۰۶.
۴. عاملی، محمد بن مکی، شهید اول، القواعد و الفوائد، ج۲، ص۴۷ ۴۹.
@porseman313
✍
چرا در قرآن و روايات حرفي از دايناسورها زده نشده است؟
قرآن کتاب هدايت است و هر آنچه به اين منظور کمک مي رساند در اين کتاب مقدس آمده است و روش آن در بيان مطالب، اشاره به اصل و کليات آنهاست و کمتر به بيان فروع و جزئيات پرداخته است که شايد دليل آن گستردگي بيش از حد تصور موضوعات و احکام جزئي باشد[1].
در قرآن مجيد اگر چه در باره ي اصل حيات و انواع موجودات، تقسيم موجودات زنده به گياهان[2] و جانوران، تقسيم جانوران خشکي به چهار پايان و پرندگان[3] و تقسيم چهارپايان به خزندگان و حيواناتي که با چهار پا و حيواناتي که با دو پا حرکت مي کنند[4] اشارات زيادي شده است و از بعضي انواع حشرات و ماهي ها و ديگر موجودات نام برده شده و نکات ارزشمندي در باره ي آنها بيان گرديده است ولي در خصوص دايناسور و حيات طبيعي آن، در قرآن سخني به ميان نيامده و اسلام نيز نظر خاصي ابراز نداشته بلکه در اين گونه مسائل، به نظرات دانشمندان و متخصصين هر علم احترام گذاشته و احکام و دستورات خود را بر پايه ي يافته ها و نظرات آنان استوار ساخته است.
منابع:
[1] براي آگاهي بيشتر؛ نک: ولايت و ديانت، جستارهايى در انديشهى سياسى اسلام؛ استاد مهدى هادوى تهرانى، صص 47-57.
[2] وَ هُوَ الَّذي أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ نَباتَ کُلِّ شَيْءٍ ...، انعام، 99.
[3] وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطيرُ بِجَناحَيْه...، انعام، 38.
[4] وَاللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشي عَلى بَطْنِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشي عَلى رِجْلَيْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشي عَلى أَرْبَعٍ، نور، 45.
@porseman313
✍
چرا به امام حسن مجتبی (علیه السلام) کریم اهل بیت می گویند؟
امام حسن(ع) نسبت به دردمندان و تیرهبختان جامعه بسیار دلسوز بودند و با خرابهنشینان دردمند و اقشار مستضعف و کمدرآمد همراه و همنشین میشدند و دردِ دلِ آنها را با جان و دل میشنیدند و به آن ترتیب اثر میدادند، و در این حرکت انسان دوستانه جز خداوند را مدّنظر نداشتند. هیچ فقیر و مسکینی از در خانه حضرت ناامید برنگشت و حتّی خود ایشان به سراغ فقرا میرفتند و آنها را به منزل دعوت میکردند و به آنها غذا و لباس میدادند.(۱)
امام حسن(ع) تمام توان خویش را در راه انجام امور نیک و خداپسندانه به کار میگرفت و اموال فراوانی در راه خدا میبخشید. مورخان و دانشمندان در شرح حال زندگانی پر افتخار ایشان، بخششهای بیسابقه و انفاقهای بسیار بزرگ و بینظیری ثبت کردهاند. آن حضرت در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارایی خود را در راه خدا خرج کردند و سه بار نیز ثروت خود را به دو نیم تقسیم کردند و نصف آن را در راه خدا به فقرا بخشیدند.(۲)
از ابن شهر آشوب روایت شده که روزی امام حسن(ع) بر جمعی از گدایان گذشت که پارهای چند از نان خشکها را بر روی زمین گذاشتهاند و میخورند، چون نظر ایشان به آن حضرت افتاد از امام دعوت کردند و حضرت از اسب پیاده شدند و فرمودند: «خدا متکبّران را دوست نمیدارد» و با ایشان نشستند و از طعام ایشان تناول کردند و سپس از همه گدایان خواستند که برای صرف غذا به خانه حضرت بروند و حضرت با غذاهای خوب از ایشان پذیرایی کرده و به همه آنها لباسهای مناسب هدیه دادند.(۳)
تاریخ از بخشندگیهای امام حسن(ع) داستانهای فراوان به یاد دارد، مثلاً روزی عربی به نزد ایشان آمد و درخواست کمک کرد و امام دستور دادند که آنچه موجود است به او بدهند و قریب ده هزار درهم موجود را به آن اعرابی بخشیدند.(۴)
روایات تاریخی مربوط به بخششهای آن حضرت فراوان است که ذکر تفصیلی آنها مناسب این نوشته نیست، وقتی از خود امام پرسیدند، چرا هرگز سائلی را ناامید بر نمیگردانید؟ فرمودند: «من هم سائل درگاه خداوند هستم و میخواهم که خدا مرا محروم نسازد و شرم دارم که با چنین امیدی سائلان را ناامید کنم، خداوندی که عنایتش را به من ارزانی میدارد، میخواهد که من هم به مردم کمک کنم».(۵)
به خاطر این بخشندگیها و کارهای نیکی که از سوی امام حسن(ع) در مسیر خیر، احسان و کمک به طبقات درمانده و نیازمند انجام میگرفت، آن حضرت را کریم اهل بیت لقب داده اند و با توجه به کرامتها و بخششهای کمنظیر و گاهی بینظیر آن امام بزرگوار لقب «کریم» برازنده آن حضرت است.
*پینوشتها:
۱. زمانی، احمد، حقایق پنهان، نشر دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ اوّل، سال ۱۳۷۵، ص ۲۶۸.
۲. قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، انتشارات هجرت، چاپ هشتم، ۱۳۷۴، قم، ج۱، ص ۴۱۷ ـ پیشوایی، مهدی، سیره ی پیشوایان، نشر مؤسسة تحقیقاتی امام صادق، چاپ دوّم، ۱۳۷۴، ص ۹۰.
۳. مجلسی، محمد باقر، جلاء العیون، نشر انتشارات علمیه اسلامیه، ص ۲۴۱.
۴. قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، پیشین، ص ۴۱۸.
۵. قرشی، باقر شریف، زندگانی امام حسن ـ علیه السّلام ـ ، ترجمه ی فخر الدین حجازی، تهران: نشر بعثت، چاپ اوّل، ۱۳۷۶، ص۱۳۵.
@porseman313
امیرالمؤمنین عليه السلام:
اميدوارترين مردم به اصلاح نفْس كسى است كه هرگاه بر بدى هاى خود آگاه شود، در برطرف ساختن آنها شتاب ورزد
أرجَى النّاسِ صَلاحا مَن إذا وَقَفَ على مَساويهِ سارَعَ إلَى التَّحَوُّلِ عَنها
ميزان الحكمه جلد12 صفحه335
@porseman313
✍
چرا از نسل حضرت یوسف(علیه السلام) کسی به پیامبری نرسید آیا بخاطر دیر پیاده شدن از مرکبش و بی احترامی او به پدرش است ؟
اساساً، آیا این مطلب صحت دارد که حضرت یوسف(ع) در مقابل پدرش از اسب پایین نیامد؟! آنگاه ثابت شود که چنین کاری بیاحترامی محسوب میشود، سپس به پرسش فوق پاسخ داده شود.
در دو روایت آمده است که حضرت یوسف پس از ورود پدر و مادرش به مصر، در برابر آنان از مَرکَب پایین نیامد و بدین جهت، نور نبوّت از نسل او خارج شد، اولاً این دو روایت از نظر سند، قابل اعتماد نیستند؛ زیرا که مرسل و مرفوعاند و در علم درایه و حدیث، ثابت شده است که روایاتی اگر چنین خصوصیاتی داشته باشند، به تنهایی مورد پذیرش نبوده و به آن عمل نمیشود، مگر اینکه مؤیّدی داشته باشد که در اینجا نه تنها مؤیّدی وجود ندارد، بلکه بر خلاف آن است؛ به همین دلیل، مفسّران این روایات را مخالف با آیاتی میدانند که نشان دهنده اطاعت حضرت یوسف(ع)، از فرمان الهی است و ایشان کمال احترام را نسبت به پدر انجام میداد؛ چنانکه قرآن کریم میفرماید: «و هنگامی که بر یوسف وارد شدند، او پدر و مادر خود را در آغوش گرفت و گفت: همگی داخل مصر شوید که ان شاء الله در امن و امان خواهید بود».
بهعلاوه؛ از جملات این آیه شریفه استفاده میشود که حضرت یوسف(ع) در خارج شهر به استقبال پدر و همراهانش رفته بود و در ساختمان و یا چادرهایی منزل گرفته، در انتظار قدوم آنان به سر میبرد و هنگامی که پدر و همراهانش وارد شدند، حضرت یوسف نسبت به آنان اظهار محبّت ویژهای کرد و پس از انجام دادن مراسم استقبال، از پدر و همراهانش خواست تا به مصر وارد شوند و در آن دیار سکنا گزینند؛ در غیر این صورت واژه ورود و دخول جایگاهی نداشت، بلکه کلمه ملاقات و مانند آن مناسب بود.
اگر بپذیریم که دو روایت درست باشد، دیر پیاده شدن در مقابل پدر، کار حرامی نیست تا ارتکاب آن، گناه و خلاف عصمت شمرده شود، بهطوری که موجب پوسیده شدن بدن حضرت یوسف شود، بلکه مرتکب ترک اولی شده و این منافاتی با عصمت او ندارد.
اینکه از نسل حضرت یوسف، کسی پیامبر نشده، دو احتمال وجود دارد؛ اول اینکه حضرت یوسف پسری داشته، امّا خداوند از نسل آنحضرت کسی را پیامبر قرار نداده است؟ دوم اینکه آنحضرت اصلاً فرزند ذکوری نداشتند تا پیامبر شود.
بهعلاوه؛ از نسل بسیاری از پیامبران؛ مانند حضرت عیسی(ع) و احتمالاً حضرت موسی(ع) پیامبری نیامده و این دلیل بر نقص یک پیامبر نیست، اما در طرف مقابل، اینکه بسیاری از پیامبران از نسل یک پیامبر؛ مانند ابراهیم و یعقوب باشند، در راستای ردهبندی پیامبران، امتیازی - و تنها یک امتیاز - برای آنها به شمار میآید، خداوند میفرماید: «برخى از آن پیامبران را بر برخى دیگر برترى بخشیدیم. از آنان کسى بود که خدا با او سخن گفت و درجات بعضى از آنان را بالا برد».
نکته قابل توجه اینکه؛ داشتن یک امتیاز به تنهایی موجب برتری کامل بر دیگر پیامبران نیست و در این صورت، اسحاق به مراتب باید از اسماعیل برتر بود.
به هر حال؛ نبود پیامبر در نسل یوسف موضوع مسلّم و ثابتی نیست، لذا بیاحترامی به پدر از طرف حضرت یوسف(ع)، صحت ندارد.
اگر هم بر فرض از نسل یوسف(ع) پیامبری نیامده باشد؛ برای حکمت و مصلحتی بود که خدا میداند، نه به دلیل بیاحترامی به پدر. به دیگر سخن؛ اگر چه پیامبران باید از نسل انسانهای پاک باشند، ولی این بدان معنا نیست که حتماً باید از نسل فرزندانشان باشند؛ یعنی منصب الهی نبوت، یک منصب موروثی نیست، بلکه خداوند از میان انسانها در هر زمان فرد برجستهای را برای هدایت بشر میفرستد.
@porseman313
امام علی علیه السلام:
در بیان عیب کسی مشتاب، که شاید خداوند گناه او بخشوده باشد، و از گناه کوچکی که خود مرتکب شده ای آسوده خاطر مباش، که شاید به خاطر آن عذاب شوی
@porseman313
✍
حضرت یوسف(ع) چه خصوصیتی داشت تا خدا به او علم حکمت را عطا کرد؟
بر اساس صریح قرآن؛ احسان و نیکوکاری، دلیل مهمی برای این هدیه الهی بوده است: «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنین»؛[1]هنگامى که او به مرحله بلوغ و تکامل جسم و جان رسید و آمادگى براى پذیرش انوار وحى پیدا کرد، ما حکم و علم به او دادیم و این چنین نیکوکاران را پاداش میدهیم.
«اشُد» از ماده «شد» به معناى گره محکم است[2] و در اینجا اشاره به استحکام جسمانى و روحانى میباشد.[3]
منظور از «حکم» و «علم» در این آیه؛ یا مقام وحى و نبوت است،[4] و یا اینکه منظور از «حکم»، عقل و فهم و قدرت بر داورى صحیح که خالى از هواپرستى و اشتباه باشد. و منظور از «علم»، آگاهى و دانشى است که جهلى با آن توام نباشد.[5] یا حکم به معناى این است که انسان به مقام «نفس مطمئنه» برسد و تسلط بر خویشتن پیدا کند آنچنان که بتواند نفس اماره و وسوسهگر را کنترل کند و منظور از علم، انوار قدسیه و اشعه فیض الهى است که از عالم ملکوت بر قلب پاک آدمى پرتوافکن میشود.[6]
به هر حال؛ هر چه باشد این «حکم و علم» دو بهره ممتاز و پُر ارزش الهى بود که خدا به یوسف(ع) بر اثر پاکى و تقوا و صبر و شکیبایى و توکل داد، که همه اینها در کلمه «محسنین» جمع است.[7]
نکته قابل توجه اینکه؛ قرآن در آیات فوق هنگام سخن از اعطای حکمت و علم به یوسف(ع) اضافه میکند: «این چنین نیکوکاران را پاداش میدهیم»؛ یعنى مواهب الهى حتى به پیامبران بیحساب نیست، و هرکس به اندازه نیکوکارى و احسانش از دریاى بیکران فیض الهى بهره میگیرد. همانگونه که حضرت یوسف(ع) در برابر صبر و استقامت در مقابل آن همه مشکلات سهم وافرى نصیبش شد.[8]
[1]. یوسف، 22.
[2]. راغب اصفهانى، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، ص 447، بیروت، دار القلم، چاپ اول، 1412ق.
[3]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 9، ص 360، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[4]. کاشانی، ملا فتح الله، تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین، ج 5، ص 29، تهران، کتابفروشی محمد حسن علمی، 1336ش؛ ابن عطیه اندلسی، عبدالحق بن غالب، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، تحقیق: عبدالشافی محمد، عبدالسلام، ج 3، ص 231، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1422ق.
[5]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 11، ص 118، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق؛ تفسیر نمونه، ج 9، ص 360.
[6]. فخر رازى، محمد بن عمر، تفسیر مفاتیح الغیب، ج 18، ص 437، بیروت، دار احیاء التراث العربى، چاپ سوم، 1420ق.
[7]. المیزان فى تفسیر القرآن، ج 11، ص 118 - 119؛ تفسیر نمونه، ج 9، ص 360.
[8]. تفسیر نمونه، ج 9، ص 360 و 365.
@porseman313