🌺به نام حق🌺
ماجرای ایمان آوردن یکی از همکاران هوگو چاوز, رئیس جمهور فقید ونزوئلا در #ماه_محرم و شیعه شدن 20 نفر دیگر توسط وی
👇👇👇👇👇👇
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
در ایام ریاست جمهوری هوگو چاوز , به ونزوئلا سفری داشتم. در این سفر برای صحبت در مورد تاسیس یک مدرسه , با خانمی از همکاران #هوگو_چاوز قرار ملاقات گذاشتم. از آنجا که ایام مُحرم بود و صبح ها تا ساعت 8 در یکی از مراکزِ لبنانیِ ونزوئلا سخنرانی داشتم , از او خواستم بعد از ساعت 8 به آن مرکز بیاید تا باهم صحبت کنیم.
از قضا این خانم نیم ساعت زودتر به مرکز آمد و در میان حضار نشست.
موصوع سخنرانی من دختر امام حسین علیه السلام بود. این خانم نیز همچون سایر حاضرین در جلسه متأثر شد و همراه آنان اشک ریخت.
بعد از اتمام سخنرانی و برگزاری جلسه با او , کارت ویزیتم را به او دادم. در این کارت آدرس سایت اینترنتی من هم وجود داشت که مطالب بسیاری در مورد #دین_اسلام و #تشیع در آن بود.
بعدها برایم تعریف کرد که پس از بازگشت به منزل, از خودم پرسیدم که چه چیزی باعث شد این چنین متأثر شوم؟؟!!
او به آدرس اینترنتی موجود در کارت ویزیت مراجعه کرده بود و به گفته خودش, دو روز کامل را به مطالعه این سایت گذرانده بود, به شکلی که در این مدت نه غذایی خورده بود و نه لحظه ای خواب به چشمانش آمده بود.
پس از مطالعه کامل سایت , آنچنان مجذوب مطالب اسلامی شده بود که ساعت 2 نیمه شب به هتل محل استراحت ما که در منطقه ای ناامن وخطرناک در کاراکاس بود, آمد و گفت:
آقای سهیل دیگر طاقت #کفر را ندارم و می خواهم #مسلمان شوم.
همان لحظه او را راهنمایی کردم و ایشان شهادتین را گفت و به دین مبین اسلام , مشرف شد...
جالب است بدانید او هم اکنون یکی ازفعالان جدی تبلیغ اسلام در ونزوئلاست و جالب تر اینکه تا امروز موفق شده موجب #هدایت 20 نفر دیگر هم بشود...
✔️*اسلام زیباست*✔️
🌺🌺🌺🌺🌺
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
#ستاد_هسته_های_فکری_تبلیغی
#سفیران_انقلاب
@safiran_khahar
جشن موسیقی در فرانسه
کتابخانه دانشگاه بخاطر تعطیلات تابستانه تعطیل است، اما چند کتابخانه عمومی در سطح شهر هست که همیشه به شکل رایگان باز است و می توان از محیط و فضای آن برای مطالعه استفاده کرد.
کتابخانه مرکز شهر عالی بود. ساعاتی در آن به مطالعه گذشت. اما صدای ضرب آهنگ بسیار بلند از باندهای داخل شهر تمرکز را بهم می زد. با خبر شدم امروز روز مخصوصی در فرانسه است. سال گذشته یکی از اساتید در شمارش جشن های سالانه شهر، از این جشن هم نام برده بود و تشویق و ترغیب به شرکت در آن کرده بود.
از کتابخانه که بیرون آمدم فضای شهر متفاوت بود. عموم مردم در سطح شهر پراکنده بودند. قدم به قدم افرادی با انواع آلات موسیقی در حال نواختن آهنگ های تند بودند. هر لحظه به جمعیت افزوده می شد. تقریبا دست عموم افراد شیشه های مشروب بود. تازه متوجه شدم چرا صبح که رفتم فروشگاه خرید، حجم زیادی از مشروبات الکلی در بخش تخفیف قرار داده شده بود.
افراد حالت طبیعی نداشتند، خواننده ها تمام تلاششان را برای از خود بیخود کردن بیشتر مردم خرج می کردند، پا می کوبیدند، برخی موارد، دیگر خوانندگی هم نبود، عربده کشی بود، کنسرت های خیابانی، حالت عادی نداشت، همه با ضرب آهنگ های تند اجرا می شد. صدای باندها بسیار بلند بود، گروه گروه افراد هر یک به یک تیم نوازنده متصل شده بودند و با آن می خواندند و خودشان را تکان می دادند و می نوشیدند. یک حس ایجاد خوشی کاذب یا زورکی... به آدم دست می داد.
واقعا فضای (برای من) ترسناکی شده بود. یاد فیلم زامبی ها افتاده بودم، یا کارتن باب اسفنجی اون قسمتی که پلانکتن مغز سایر موجودات را از کار انداخته بود و در کنترل خودش در آورده بود و یا آن قسمت پینوکیو که بچه ها از شدت شیفتگی و غرق شدن در بازی از حالت انسان خارج می شدند و به شکل حیوان در می آمدند... ما خیلی خوب درک نمی کنیم چرا خودشان چنین فیلم ها و کارتن هایی می سازند، این برای خود اینها قابل درک تر است، چون همان تعداد که هوشیار مانده اند، خوب می فهمند خانه ی آخر این سبک زندگی کجاست...
هرچه بخواهم توصیف کنم آنچه را از فضای شهر دیدم، خوب از آب در نخواهد آمد، می شد فیلم یا عکس گرفت اما رغبتی نداشتم.
به منزل که رسیدم یک دفعه مادرم تماس تصویری گرفت. حرم حضرت معصومه سلام الله علیها بود! یک لحظه از چه حالی به چه حالی رفتم...گوشی را سمت گنبد و صحن چرخاند، گفت: تماس گرفتم سلام بدهی...
نگاهی به صحن انداختم، مردم در آرامش و تعادل در حال رفت و آمد بودند، حتی از این فضای مجازی هم حس آرامش و معنویت و انسانیت منتقل می شد. صدای ملکوتی مناجات می آمد... با خودم فکر کردم بهترین های این سرزمین نثار جان کردند تا کشورم افقش چنین وضعی نباشد. اگر هزاران نفر دیگر هم در این مسیر جان خود را تقدیم کنند تا این افق آلوده به این وضع و حال نشود، قطعا ارزش دارد...
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@safiran_khahar
@ninfrance
🌹به نام حق🌹
تاثُّر رهبرمسیحیان✝ شیلی🇨🇿 با شنیدن دعای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
یک بار در راستای گفت و گوی بین ادیان ✝به یک کلیسا⛪️در کشور شیلی دعوت شدم.
وقتی نوبت به سخنرانی📢من رسید, گفتند فقط 3 دقیقه وقت داری.
احساس کردم فرصت 3 دقیقه ای بی معنا و توهین آمیز است, اما تصمیم گرفتم از همین فرصت کوتاه به خوبی استفاده کنم. به جای ایراد سخنرانی, این دعا از امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را خواندم وترجمه کردم
👇👇👇👇👇👇👇
اللهم الرزقنا توفیق الطاعة و بُعدالمعصیة و...
این دعا بسیار زیباست و در پایان به تمامی اقشار و طبقات جامعه می پردازد و همه را یاد می کند.
مثل اینکه به زنان عفت بده, به رزمندگان پیروزی بده, به فقرا غنا بده, به علما وقار بده و...
پس از پایان دعا , از روی سِن پایین آمدم.
کاردینال که رهبر مسیحیت✝و نماینده پاپ در شیلی است, نزدم آمد و گفت :
آقای سهیل, این دعایی که خواندید مال خودتان است؟
گفتم :خیر, این دعا جزء میراث فرهنگی و معنوی امام زمان ماست.
دعای ایشان برای تمامی بشریت است.
کاردینال به قدری متاثر شده بود که گفت : خواهش می کنم یک کپی از این دعا برای من بفرستید, و من همانجا کاغذ دعا را به او دادم.
در جلساتی که بعد ها داشتیم, همیشه آنها از آن دعا حرف می زدند...
💐💐💐💐💐💐
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
💐💐💐💐💐💐
@safiran_khahar
💯کانال دکتر ادگاردو سهیل اسعد
telegram.me/dr_soheil_asaad
#خاطرات_آمریکا
✳️ خاطرات یک دانشجوی محجبه در آمریکا
🔹 قسمت دوم: سختیهای ورود به دانشگاه
🔸سارا بور بور/ دانشجوی دکترای علوم کامپیوتر، شهر ماینز کلورادو
در ایران دوره کارشناسی ارشدم رو در رشته ریاضی تمام کرده بودم و قاعدتاً دوست داشتم که در رشته خودم ادامه تحصیل بدم و برای دکترای ریاضی اپلای کرده بودم. ضمناً سابقهی چند سال تدریس هم داشتم. بعد از اخذ پذیرش در دکترای ریاضی، قرار بود برای جلسهای برم پیش رئیس گروه که با توجه به سوابقم تصمیم بگیره که من برای تدریس کدام درس مقطع لیسانس مناسبتر هستم.
وقتی وارد اتاق رئیس گروه شدم، ظاهراً از حجاب من تعجب کرد. احتمالاً حدس هم میزنید که دست ندادم و البته توضیح دادم که به دلایل مذهبی نمیتونم دست بدم. بعد از کمی صحبت، رئیس گروه رک بهم گفت که آيا با اين قيافه میخوای بری سر كلاس و تدريس كنی؟ اگر در آمریکا زندگی کرده باشید حتماً متوجه شدید که معمولاً کسی بطور مستقیم نشون نمیده که داره تبعیض قائل میشه، ولی رئیس گروه در این موضوع کاملاً رک بود
تصميم گرفتم با رئیس دانشكده صحبت کنم چون آدم خوش برخوردی به نظر میرسید. وقت گرفتم و در اتاق منشی منتظر بودم؛ وGncLAS4rKb بد من ايشون با چند نفر دیگه وارد اتاق شد و دستش رو به سمت من دراز كرد که با من دست بده! من كه حسابی هول كرده بودم، عذرخواهی كردم و توضیح دادم که نمیتونم باهاش دست بدم...
احتمالاً حدس میزنید که عاقبت کار چی شد. اینقدر فضای دانشكده رياضی سنگین شد كه نهایتاً تصميم گرفتم به رشته علوم كامپيوتر تغییر رشته بدم. البته گذشت زمان بهم ثابت کرد که رشتهی علوم کامپیوتر برای من خیلی بهتر بود و آخر این سختیها، خوب شد برام. عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد...
در ترم اول درسی داشتم به نام آمار پيشرفته که توسط یک استاد معروف تدریس میشد. استاد درس، فارغ التحصيل دانشگاه بركلی بود و با توجه به اينكه دانشگاه بركلی دانشجويان خارجی زياد داره، توقعم اين بود كه با حجابم مشكلی نداشته باشه. ولی تصورم كاملاً غلط بود...
کلاس مخصوص دانشجویان دکترا بود و بنابراین تعداد کمی دانشجو در کلاس حاضر بودند. استاد درس برای اینکه مطمئن بشه که همه درس رو متوجه شدند، همهی دانشجوها رو به اسم صدا میکرد. مثلاً جکی متوجه شدی؟ رایان سوالی نداری؟ حتی دانشجویان پسر ایرانی رو به اسم صدا میکرد ولی هيچ بار اسم من در بين اين دانشجوها نبود .
این کلاس تکالیف سختی داشت. با توجه به اينكه معمولاً ما ایرانیها از لحاظ علوم تئوری قویتر هستيم، بيشتر مواقع من تمرينها رو حل میكردم و دانشجويان آمريكایی میومدن پیش من که کمکشون کنم و جوابی شبیه به جواب من در حل مسأله میآوردند. ولی استاد کلاس دقيقاً برعكس، فكر میكرد که من از بقیه کمک گرفتم .
يادمه یک روز كه جكی داشت از روی تمرينهای من كپی میكرد، پرسيد که تو از كدام كشوری كه اينقدر آمار و رياضی رو خوب بلدی؟ جواب دادم: ايران. گفت من كه شنيدم در كشور شما زنان اجازه تحصيل ندارن! بعد از كمی حرف زدن متوجه شدم كشور ما رو با كشور افغانستان اشتباه گرفته و فرق اين دو کشور رو نمیدونه! وقتی براش توضیح دادم كه در ايران، تعداد دختران دانشجو بیشتر از پسران دانشجو هست، خیلی تعجب كرد!
ادامه دارد....
@safiran_khahar
@Allah4all