•🦋••🦋•
بگوحافظــدلخستہزشیرازبیایدبنویسد
ڪهچرایوسفگمگشتهبہکنعاننرسیداست
چراڪلبهۍاحزانبہگلستاننرسیداست
دلعشقترڪخوردگلزخمنمکخورد
زمینمرد;زمینمردخداگواهاست
دلمچشمبہراهاستودلمدرحسرتیکپلک
نگاهاست
#شبتوندرپناهخدایمتعال
•🦋••🦋•
@safiran_shohadaa
اسمش را هر چه دوست داری بگذار
عشق
دلتنگی
اما من دیوانه تـــوام...😊
#یاصاحب_الزمان
گویند :
ملا مهر علی خویی ، روزی در کوچه دید که دو کودک بر سر یک گردو با هم دعوا میکنند.
به خاطر یک گردو ، یکی زد چشم دیگری را با چوب کور کرد.
یکی از درد چشم و دیگری از ترس مجازات گردو را روی زمین رها کردند و از محل دور شدند.
ملا رفت گردو را برداشت و شکست و دید ، گردو از مغز تهی است. گریه کرد. پرسیدند تو چرا گریه میکنی؟ گفت : از نادانی و حس کودکانه ، سر گردویی دعوا میکردند که پوچ بود و مغزی هم نداشت. دنیا نیز چنین است ، مانند گردویی است بدون مغز ! که بر سر آن میجنگیم، وقتی خسته شدیم و آسیب به خود رساندیم و یا پیر شدیم، چنین رها کرده و برای همیشه میرویم.
@sardarbarzin
« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »
#داستان_واقعی
شاید خیلیا بدونین..
شاید ندونین..
یه روز یه پسر 19ساله ...
که خیلیم پاک ️ بوده ساعت دوازده شب ..
باموتور توی تهران پارس بوده..
داشته راه خودشو میرفته..
که یهو میبینه یه ماشین با چندتا پسر..
دارن دوتا دخترو به زور سوار ماشین میکنن..
تو ذهنش فقط یه ️چیز اومد...
ناموس..
ناموس کشورم ایران..
میاد پایین...
تنهاس..
درگیر میشه..
چند نفر به یه نفر..
توی درگیری دخترا سریع فرار میکنن و دور میشن..
میمونه علی و...هرزه های شهر..
تو اوج درگیری بود که یه چاقو صاف میشینه رو شاهرگ گردنش..
میوفته زمین..
پسرا درمیرن..
خیابان خلوت..شاهرگ..تنها...دوازده شب..
پیرهن سفیدش سرخ سرخه..
مگه انسان چقد خون داره..
ریش قشنگش هم سرخه..
سرخ و خیس..
اما خدا رحیمه..
یکی علی رو میبره بیمارستان...
اما هیچ بیمارستانی قبولش نمیکنه..
تا اینکه بالاخره ..
یکی قبول میکنه و ..
عمل میشه...
زنده میمونه
اما فقط دوسال بعد از اون قضیه..
دوسال با زجر...
بیمارستان...خونه.. بیمارستان..خونه..
میمونه تا تعریف کنه...چه اتفاقی افتاده..
میگن یکی ازآشناهاش میکشتش کنار..
بش میگه علی...اخه به تو چه؟ چرا جلو رفتی؟
میدونی چی گفت؟
گفت حاجی فک کردم دختر شماست...
ازناموس شما دفاع کردم..
جوون پر پر شده مملکتمون....
علی نوزده ساله به هزارتا ارزو رفت..
رفت که تو خواهرم..
اگه اون دنیا انگشتشو به طرفت گرفت...
گفت خداااااا...
من از این گله دارم...
داری جوابشو بدی...؟؟
#شهید_علی_خلیلی
#شهید_غیرت
#شهید_امربه_معروف
@safiran_shohadaa
#عوامل_تاخیر_در_ظهور
⏪مسیر رشد ما اینجاست!
🔴تشکیلاتی مثل «بسیج» یا ادارهکنندگان یک هیئت و اساساً هر نوع تشکّل مؤمنین در کنار همدیگر، همگی بنا بوده ما را در جهت «اجتماع من القلوب» رشد بدهد.
🔴گیر کار ما اینجاست! اینرا باید درست کنیم. گیر ما دشمنان نیستند، گیر ما در ضعف بسیجی بودن ماست.
🔴 ما در خانه و مدرسه باید طوری تربیت شویم که بتوانیم در کار گروهی و تشکیلاتی موفق باشیم.
🔴 اما «کار تشکیلاتی» تقریباً از رویۀ عموم بچهمذهبیها بهدور است. مسیر رشد ما اینجاست.
@safiran_shohadaa
#استاد_پناهیان
🌷وَلاتَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللّهِ امواتا،بَل احیاءُ عِنْدَ رَبِّهمْ یُرْزَقون
🔸گمان مبر آنان که در راه خدا شهید شدند؛مرده اند...
آنها زنده اند و نزد پروردگارشانند و متعنمند به انعام او…
🕊 سلام به تو اي شهيد زنده...
با عرض سلام خدمت خانواده شهيد نويد صفري
گويا روز پنج شنبه مورخ ۹۸/۰۸/۱۶ به مناسبت روز شهادت شهيد نوید، سر مزار شهيد برنامه داشتين.
با عرض پوزش كه نتوانستم در مراسم پر فيض ايشان شركت كنم، چون خيلي به شهيد ارادت دارم و حاجت گرفتم.
⁉️ من شب جمعه بعد مراسم، خوابي ديدم نمي دونم شايد گفتنش براي شما درست نباشه ولي خواستم بدونيد كه شهيد خيلي حاضر و زنده است.
✅ توي خواب ايشون رو ديدم كه سر مزارشون هستن و ميگن تا وقتي كه تو خوندن زيارت عاشوراي سيد الشهدا.ع خنده باشه همينه و گوش كردن به زيارت عاشورا لياقت مي خواد.
😔بعداََ که متوجه شدم موقع قرائت زیارت عاشورا روز مراسم، برق قطع شده، متوجه حرف شهید شدم.
و وظیفه خودم دیدم که خواب رو برای شما تعریف کنم تا اطلاع رسانی کنید و همه بدانند شهدا چقدر حواسشون به مراسم شون هست و چقدر شهید نوید حفظ حرمت زیارت عاشورا براش مهم هست...
التماس دعاي فراوان
با تشكر
#شهید_نوید_صفری
#ارسالی
@safiran_shohadaa
🍃🌸ختم زیارت عاشورا هدیه به #مدافع_حرم #زمینه_ساز_ظهور #شهید_نوید_صفری_طلابری
مهلت ختم تا سالروز خاکسپاری شهید معزز ۹ آذرماه
@Safiran_shohadaa
💠شرط قرائت : در هنگام خواندن این زیارت عاشورا با کسی صحبت نکنید و تمام حواستون به زیارت باشه، شهید حاضر هست.
💠 #زندگی_به_سبڪ_شهدا
💌✨ زندگی با ایشان ، #زندگی راحتی نبود ! سخت بود ، ولی به سختی اش می ارزید ! علی خیلی وقت نمی ڪرد ڪه در خانه ڪنار من و بچه هایش باشد ، ولی همان وقت ڪمی هم که پیش ما بود ، وجودش به ما آرامش می داد ! مهربانی اش ، ایمان اش و قدرشناسی اش !
💌✨ یڪ روز #جمعه صبح دیدم پایین شلوارش را تا ڪرده زده بالا ، آستین هایش را هم ! پرسیدم : حاج آقا چرا این طوری ڪرده ای ؟ رفت طرف آشپزخانه .
💌✨گفت : به خاطر خــدا و برای ڪمڪ به شما ! رفت توی آشپزخانه و وضو گرفت و بعد هم شروع ڪرد به جمع و جور ڪردن !
💌رفتم ڪه نگذارم ، در را رویم بست و گفت : خانم ! بروید بیرون ! مزاحم نشوید ! پشت در التماس می ڪردم :
حاج آقا ! شما رو به خدا بیا بیرون !
💌✨من نارحت می شوم ! خجالت می ڪشم ! شما را به خدا بیا بیرون ! می گفت : چیزی نیست . الان تمام می شود ، می آیم بیرون !
💌✨آشپزخانه را مرتب ڪرد ، ظرف ها را چید سرجایشان ، روی اجاق گاز را مرتب ڪرد ، بعد شلنگ انداخت و کف آشپزخانه را شست ! آشپزخانه مثل دسته ی گل شده بود .
🌷 شهید صیاد شیرازی
@safiran_shohadaa
#یڪ_خط_وصیت🥀
.
.
مےنویسم...
هر آنڪس کہ میخوانـد یا میشنود بدانـد...°°~
شرمنـده ام ازینـکه یک جـٰان بیشتر ندارم تا در راه ولےعصر(عج) و نائب بر حقش امام خامنـہاے(مدظله) فدا کنـم :))♥️...
.
.
بخشے از وصیت نامه ی شهید #شهـید_حمید_سیاهکالی_مرادی
@safiran_shohadaa
⭕️کارگریِ فرمانده!
انباردار جدید لشکر گفت: یه بسیجی اینجاست که عوض ده تا کارگر کار میکنه، میشه این نیرو رو بدی به من؟
بهش گفتم: کو؟ کجاست؟
گفت: همون که داره گونیها رو دو تا دو تا میبره تو انبار.
نگاه کردم ببینم کیه؛ گونیها جلوی صورتش بود و چهرهش دیده نمیشد. رفتم نزدیکتر، نیم رخش رو که دیدم خشکم زد!
فرمانده لشکر عملیاتی بود! تا منو دید، با چشم و ابرو اشاره کرد چیزی نگم!
دل تو دلم نبود؛ اما دستور بالاترین مقام بود.
گونیها که تموم شد، گفتن بریم. رفتیم و کسی نفهمید کارگر خوب همون مهدی باکری، فرمانده لشکر عملیاتی جنوب بود...
#شهید_مهدی_باکری
@safiran_shohadaa
کسی که زیباییِ اندیشه دارد ،
زیباییِ ظاهرِ خود را به نمایش نمی گذارد..
@safiran_shohadaa
#شهید_مطهری
من ازخدا میخواهم
ڪہ درزمانِ حـال
به من شهادت عنایت ڪند
وازخداوند میخواهم
زمانیکه امام زمان ظهورڪرد
دوباره مـارازنده ڪند
وازخـاڪ بلندڪند
تادررڪاب امام زمان (عج)
دوباره بجنگیم وبه شهادت برسیم
تادیگرواقعهی عاشـورااتفاق نیفتد.
جمالی
حسین
🌹شهید
@safiran_shohadaa
مدافعان حرم.mp3
5.57M
#صوت_شهدایی
#سیدرضا #نریمانی
@safiran_shohadaa
آن روز که احتمال بدهیم اسلام در خطر است همه ی ما باید فداکار شویم.
سرلک 🕊
قدیر
🌷 شهید
#کلام_شهدا
@safiran_shohadaa
#امام_زمان🌾
•| خوبڪردے ڪھ رُخازآينه پنهاݧكردے
•| هر پريشاݧ نظرے لايق ديدار تو نيست
#شبتوندرپناهخدا
@safiran_shohadaa
✅ بیانات رهبر انقلاب درباره مسائل پیش آمده پس از اجرای طرح مدیریت مصرف سوخت
بسم الله الرحمن الرحیم
و الحمدللّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین و لعنة اللّه علی اعدائهم اجمعین
قبل از اینکه بحث را شروع بکنیم، من عرض بکنم که در این یکی دو روز خب یک حوادثی به دنبال مصوبهی سران کشور، سران قوا اتفاق افتاد؛ دیروز، دیشب، پریشب، در برخی از شهرهای کشور، و متأسفانه مشکلاتی هم درست شد، تعدادی جان باختند و مراکزی تخریب شد، از این کارها هم شد در این یکی دو روزه.
چند نکته را باید توجه داشت؛ اولاً وقتی یک چیزی مصوبهی سران کشور هست، آدم باید با چشم خوشبینی به او نگاه کند، بنده در این قضیه سررشته ندارم یعنی تخصص این کار را ندارم، گفتم هم به آقایان؛ گفتم من چون نظرات کارشناسها هم در این قضیهی بنزین مختلف است، بعضیها آن را لازم و واجب میدانند بعضیها مضر میدانند، بنابراین من هم که صاحبنظر نیستم در این قضایا؛ گفتم من صاحبنظر نیستم لکن اگر سران سه قوه تصمیم بگیرند من حمایت میکنم. من این را گفتم، حمایت هم میکنم. سران قوایند، نشستند با پشتوانهی کارشناسی یک تصمیمی برای کشور گرفتند، باید عمل بشود به آن تصمیم؛ این یک نکته.
نکتهی دوم اینکه خب بله، یقیناً بعضی از مردم از این تصمیم یا نگران میشوند یا ناراحت میشوند یا به ضررشان است یا خیال میکنند به ضررشان است به هر تقدیر ناراضی میشوند، لکن آتش زدن به فلان بانک این کار مردم نیست، این کار اشرار است؛ کار اشرار است، این را باید توجه داشت. در یک چنین حوادثی معمولاً اشرار، کینهورزان، انسانهای ناباب وارد میدان میشوند، گاهی بعضی از جوانها هم از روی هیجان با اینها همراهی میکنند و اینجور مفاسد را به بار میآوردند.
این مفاسد هیچ مشکلی را درست نمیکند جز اینکه علاوهی بر هر مشکلی که هست، ناامنی را هم اضافه میکند. ناامنی بزرگترین مصیبت برای هر کشوری است، برای هر جامعهای است، اینها قصدشان این است. شما ملاحظه کنید در این دو روز تقریباً یعنی دو شب و یک روزی که از این قضایا گذشته همهی مراکز شرارت دنیا علیه ما این کارها را تشویق کردند، از خانوادهی منحوس خبیث خاندان پهلوی تا مجموعهی خبیث و جنایتکار منافقین، اینها دارند مرتباً در فضای مجازی و در جاهای دیگر دارند تشویق میکنند ترغیب میکنند که این شرارتها انجام بگیرد. من عرضم این است هیچ کس به این اشرار کمک نکند، هیچ انسان عاقل و شایستهای که به کشور خودش علاقه مند است، به زندگی راحت خودش علاقه مند است، به اینها نباید کمک بکند؛ اینها اشرارند، این کارها کار مردم معمولی نیست.
مسئولین هم البته دقّت کنند، مواظبت کنند، هرچه ممکن است از مشکلات این کار کم کنند.
حالا من دیروز دیدم در تلویزیون که بعضی از مسئولین محترم آمدند گفتند که ما مراقبیم که این افزایش قیمت موجب افزایش قیمت اجناس و کالاها نشود؛ خب بله این مهم است، چون الان گرانی هست، بنا باشد باز اضافه بشود گرانی خب این برای مردم خیلی مشکلات درست میکند، باید مراقبت کنند.
این مراقبتها را اینها بکنند، مسئولین حفظ امنیت کشور هم به وظایفشان عمل کنند، مردم عزیز ما هم که خوشبختانه در قضایای گوناگون این کشور بصیرت خودشان را، آگاهی خودشان را نشان دادند بدانند که این حوادث تلخ از ناحیهی کیست و چگونه است، این آتش زدن و خراب کردن و ویران کردن و دعوا کردن و ناامنی ایجاد کردن مال چه کسی است، این را بفهمند توجه کنند که میفهمند هم مردم ملتفتند، و از اینها فاصله بگیرند. این آن توصیهی ما است، مسئولین کشور هم به وظایفشان به طور جدی عمل کنند....
۹۸/۸/۲۶
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@safiran_shohadaa
✅زیارتنامه ی شهدا
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ،
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ،
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ،
بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم
*✅ ابراهیم و مورچه ها!🐜
🌺یکبار داشتیم با ابراهیم به باشگاه می رفتیم. من کمی جلوتر رفتم و برگشتم دیدم ابراهیم کمی عقب تر ایستاده. بعد نشست و به اطرافش نگاه کرد و دوباره بلند شد!
گفتم چی شده داش ابرام؟❓
با تعجب برگشتم به سمتش. ابرام گفت:
📢اینجا پر از مورچه بود.حواسم نبود و پام رو گذاشتم بین مورچه ها، برا همین نشستم ببینم کجا مورچه نیست از اونجا حرکت کنم.
❤️ابراهیم پرید اینطرف کوچه و راه رو ادامه داد. گفتم عجب ادمی هستی! دیر شده وایسادی بخاطر مورچه ها؟
گفت: این ها هم مخلوقات خدا هستند. من اگه وقت داشتم یه مشت گندم براشون می ریختم نه اینکه با پام اون ها رو له کنم!*
اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
@safiran_shohadaa