السلام علیڪ یا اباعبدالله الحسیـن
قرائتـــ زیارت عــاشـورا " #روز_چهارم "
بہ نیابتـــ شهیــد « هادی طارمی » هدیه میکنیــم به امام زمــان عج
#چله_زیارت_عاشورا
#سیوهفت_روز_تا_محرم
زیارت.mp3
3.65M
السلام علیڪ یا اباعبدالله الحسیـن
قرائتـــ زیارت عــاشـورا " #روز_چهارم "
بہ نیابتـــ شهیــد « هادی طارمی » هدیه میکنیــم به امام زمــان عج
#چله_زیارت_عاشورا
#سیوهفت_روز_تا_محرم
زمانِ #غیبت_کبری است . اوقات شرعی دلمان به وقت #انتظار است .خسته راهی هستیم که هنوز به پایان ِ مهدی آمد، نرسیده است.پاهایمان تاول زده از گناهانی است که رفتن به سوی #یوسف_زهرا را به تعویق انداخته است .
از خورشید #ظهور امام زمان بی نصیب شده ایم اما دلمان به ماه خوش است . ماهی که در روزهای #ظلمت هم ، راهنمای دلمان است.
سلام بر مهربان ماه آسمان #ولایت .
خدا را شاکریم که از نعمت وجودت بهره مند هستیم .
رهبر روزهای سخت هستی . روزهایی که طوفان حوادث به کشتی امت رسید اما ناخدای باتجربه ای بودی، #بغضت دعای نجاتمان شد و باز هم به ساحل آرامش رسیدیم.
آقا جان، #ضیاء_الدین باش برای ما که در تاریکی این دنیا ، گاهی ، راه درست را گم می کنیم .
امین دلهایمان باش تا باز هم شعرهای دلمان با تخلص زیبایت خریدار داشته باشد.خریداری از جنس حضرت مادر.
پدر ما، دست نوازش بر سرمان بکش ؛ ببخش که معایب ما ، محاسن تو را سفید کرد اما اگر علی زمان شدی و مظلومیتت ، قلب زینب ها و حسین ها را لرزاند ، هستند عمارهایی که تنهایت نگذارند .
طلایه دار زیارت نرفته ها ،قنوت نمازهایمان را با دعای #اللهم_احفظ_قاعدنا_امام_الخامنهای آذین می بندیم ، شما هم برای دل هایی که دوست دارند #علمدار شوند ، مدافع شوند و به کاروان عشاق #ارباب برسند دعا کن.
آقا جان، چندماهی است #داغ حاج قاسم بر دلمان سنگینی می کند، هنوز هم رفتنش را باور نکرده ایم.کاش سردار بود و با همان لبخند همیشگی اش، #تولدت را #تبریک می گفت.
#تولدت_مبارک_حضرت_آقا.
به مناسبت تولد رهبر انقلاب #سید_علی_حسینی_خامنهای .
تاریخ تولد: ۲۹ فروردین ۱۳۱۸
تاریخ تولد شناسنامه ای: ۲۴ تیر ۱۳۱۸
@safiran_shohadaa
مقتل عشق
روایت هایی عاشورایی از شهدای فارس
پنج شش سالش بود. کنارم نشست و گفت ننه چرا امام حسین شهید شد, چرا حضرت زینب را به اسیری بردن؟
شروع کردم از اقا اباعبدالله و جریان کربلا و هفتاد دو شهید و حضرت زینب هر چی بلد بودم براش گفتم.
اشک تو چشماش پیچیده بود و شروع کرد بلند گریه کردن. با هق هق گفت:ننه تو چرا نرفتی کمک امام حسین!
چهارده, پانزده سال گذشت. حالا بهروز سرباز شده بود. مخالف جبهه رفتنش بودیم. گفت:مامان, کشور ما الان توی دهن دشمنه, من باید برم.
رفت جبهه بستان. مدتی بعد امد. حال غریبی داشت, با همه اقوام و اشنایان خداحافظی کرد.(بعد ها فهمیدیم برای یک عملیات شهادت طلبانه داوطلب شده بود و می دانست دیدار اخر است)
روز رفتن, غسل شهادت کرد. از زیر قران ردش کردم. چند قدمی رفت و برگشت.
گفت ننه, یادته یه روز قصه امام حسین و حضرت زینب برام گفتی و من اشک ریختم!
گفتم ها بله.
گفت ننه, امروز من امام حسین هستم, تو حضرت زینب!
دلم ریخت. گفتم این چه حرفیه!
گفت جایی که من می رم یا شهادته, یا جراحته یا اسارت!
گفتم پس نه شهید شو,نه زخمی. خواستی اسیر شو که بدونم یه روز بر میگیردی!
دست گذاشت جلو دهنم. گفت ننه, این چه دعایه, بگو اگه لایق باشی, که هستم, شهید بشی!
گفتم هر چی خدا بخواد.سپردم به حضرت ابوالفضل, فدای حضرت علی اکبر. ان شاالله دشمن رو بیرون می کنی و بر می گردی.
خداحافظی کرد و رفت. چهار روز گذشت. سلام نماز می دادم.چشمم را بستم و باز کردم, دیدم بهروز در خون خودش می غلطد.
دستم را بهم زدم و بلند گفتم بچه ها, بهروز شهید شد.
گفتن این چه حرفیه, گفتم من بچم رو دیدم شهید شد. سریع رفتم مخابرات زنگ زدم منطقه نتیجه ای نگرفتم. زنگ زدم شیراز به خواهرش گفتم بیا که داداشت شهید شد.
یکی دو روز بعد خبر شهادت بهروز را اوردن. به امام حسین گفته بودم, اگه شهید شد, جنازش برگرده که طاقت دوریش ندارم, سه چهار روز نگذشته اوردنش. گفتند بیا ببینش, گفتم من بچم را دادم فدای علی اکبر حسین(ع), نمی خوام ببینمش!
بعد تشییع دیدم چیزی را از من پنهان می کنن. قسمشون دادم چیه. یک پارچه سفید و خونی اوردند که از لباس بهروز بیرون کشیده بودند. بهروز روی ان نوشته بود:مادرم زحماتت را نتوانستم جبران کنم اجرت با حضرت زهرا(س), پدرم با ان دستان پینه بسته ات زیاد زحمت کشیدی و نتوانستم جبران کنم, اجرت با امیرالمؤمنین...
راوی:خانم پیرایش, مادر شهید مبارک پور
هدیه به شهید بهروز مبارک پور صلوات,,شهدای فارس
↘
تولد:۱۳۴۰/۷/۱۴-کازرون
شهادت:۱۳۶۰/۹/۹
@safiran_shohadaa
10.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رجزخوانی خبرنگار شهید صداوسیما شهید محسن خزایی در سوریه در جمع مدافعین حرم علیه حرامیان داعشی ها
@safiran_shohadaa
طلاییه کجاست !!!!!!
بگم؟
جاییه که دست حسین خرازی فرمانده پیروزلشکر14 ازتنش جداشد.
اونجاجاییه که سرنازنینه حاج ابراهیم همت سردار خیبرازتنش جداشد.
اونجاجاییه که حاج مهدی باکری وقتی ردمیشدشب عملیات جنازه برادرش حمیدباکری افتاده ولی رد شدو رفت،
بچه هاهرچی فریادزدندحاجی جنازه حمیدوبرگردونیدعقب ودرآخربه اصرارفرمانده پشت بیسیم گفت ایناکه اینجاافتادن همه حمیدباکرین کدومشونوبرگردونم.
خواهرباکری میگه ماسه تابرادرداشتیم هرسه تاشون شهیدشدندهیچ کدومشون برنگشتند.
یکی علی باکری بودزمان طاغوت ساواک شاه علی مارودستگیرکردندتیکه تیکه کردندوهیچی ازجنازش به مانرسید.
داداش حمیدماروهم که مهدی توخیبرجاگذاشتورفت.
خوده آقامهدیم تووصیت نامش نوشته بودخدایاازتومیخام وقتی کشته میشم جسدم پیدانشه تا من ی وجب ازخاک این دنیارواشغال نکنم
که توعملیات بعدی جنازش افتاد تودجله جنازشوآب برد
هیچکدوم ازسه برادر برنگشتن...
@safiran_shohadaa
نـامـه اے بـه شهــــید
اے شهــ ـــــید!
چقدر پاک و دوست داشتنے اند
لحظه هایے که شانه به شانه تو کوچه هاے داغدارے را ، که آن روزها با چراغ حسرت آذین مے بستیم ، آرام سلام گوییم و ردپایے از شقایق ها بگیریم. چقدر زیباست هم نفس خیال تو بودن ، در پرسه هاے شبانه دلتنگے راه خانه تو را گرفتن و به نفس آسمانے ات متبرک شدن.
شهید عزیز....
اما افسوس کوچه ها دیگر آن کوچه هاے قدیمے نیستند و رنگے از درد و داغ ندارند . کوچه ها دیگر اخلاص تقسیم نمے کنند و طعم شهادت و آسمانے شدن را در دل و دماغ عابران خسته نمے پراکنند . پنجره ها رو به باغ گل محمدے باز نمے شوند. ردپایے از کبوتران سپید بر جاے نمانده است
دیوارها نمایش مردم فریبے است
در شهر ما که سهم ابوذر غریبے است
اے شهید!
راستے مگر سنگ شده ایم و یا طلسممان کرده اند؟ یادت هست هر شب از پشت بام چقدر ستاره مے چیدیم و بدرقه راه سینه سرخان مهاجر مے کردیم؟ یادت هست مهتاب چه صداقت معصومے را به آبے حیاط خانه مان مے پاشید؟ یادت هست تا خدا فقط یه سجده فاصله بود؟ امروز چه بگویم اے برادر؟
اهل کوچه همه رفتند ولے ما ماندیم
حقمان است اگر بے کس و تنها ماندیم
در به روے همه وا بود و نمے دانستیم
شهر لبریز خدا بود و نمے دانستیم
هیچ تقصیر کسے نیست اگر رنجوریم روشنے هست،خدا هست ولے ماکوریم
آرے همسفر
روشنی هست
خدا هست.....
شهید عزیز!
بیا دوباره پا به پاے نسیم در شبے بے ستاره غمگینانه پرسه زنیم و سپیدار پیر کوچه را بپرسیم خانه دوست کجاست ؟ بیا دوباره کوچه های قدیمے شهر را سلام کنیم و به پنجره لبخند بزنیم ، شوریده سران شبگرد شهر را سیب سرخ تعارف کنیم . تصویر لاله هاے پرپر را در قابے از شکوفه بر شانه هاے سنگے دیوار نقش کنیم . گرد از رخسار شمعدانے ها و آیینه هاے غبارگرفته بزداییم . پس بیا با تمام حنجره جار بزنیم تا شقایق هست زندگے باید کرد.
در پایان اے شهید :
در دلم یکسره من شوق شهادت دارم
در سرم ول وله ایست ، حس سعادت دارم
دلم از ماندن اینجا زار است
در دلم یکسره من عشق شهادت دارم
رهبرم خامنه اے (مدظله) دل تنگ است
و من امشب هوس شهد شهادت دارم
راه ما را چو بود خامنه اے راهبرش
دل صیاد همیشه هوس صید شهادت دارد
@safiran_shohadaa
46.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مستند شهیدی که پس از ماهها در کما به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
شهید مدافع وطن ایرج ایلانی
@safiran_shohadaa