فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نماهنگ
شهید محسن حججی
#ویژه
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#کانالسفیـــرانشهــدا
@safiran_shohadaa
اینست ڪوتاه ترین دعا براے بلنـد ترین آرزو(:↓
#اللهمعجللولیڪالفرج
#شبتونمهدوے
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#کانالسفیـــرانشهــدا
@safiran_shohadaa
اگر ڪسی میخواهد مرا یاد ڪند
سه بار بگوید « یا زهـرا (س) »
#شهـید_جـواد_جهــانی
#یاد_کنیم_شهدا_را_باذکر_یازهرا
#صبحتونشهدایی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#کانالسفیـــرانشهــدا
@safiran_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استاد_رائفی_پور
« وصیت نامه تکان دهنده شهید رضا نادری »
#پیشنهاد_دانلود
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#کانالسفیـــرانشهــدا
@safiran_shohadaa
بـِسـم ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ
پرسیدند: حرفی باشهدا داری؟
گفت :شهدا شرمنده ایم
اما #نگفت...
شهدا شرمنده ایم که به #وصیت شما عمل نمی کنیم .....
شهدا شرمنده ایم که در برابر #بد_حجابی ها بی تفاوت هستیم.....
شهدا شرمنده ایم که بعضی ها #غیرتشان را ازدست داده اند....
شهدا شرمنده ایم که دیگر فرقی میان آقا و خانم نمانده.....
شهدا شرمنده ایم که از شما مینویسیم اما در عمل عاجزیم....
شهدا شرمنده ایم که فقط ادعا داریم....
شهدا شرمنده ایم که به جز شرمندگی خیلی ازکارها ازدستمان بر می آید اما انجام نمی دهیم
شهدا شرمنده ایم که بعد ازشما #فقـــــط شرمنده ایم.....
شهدا واقعا شرمنده ایم
شهدا آنقدر شرمنده ایم که حتی از گفتن این جمله شرمنده میشویم....
شهدا ما شرمنده ایم که #فقــــــــــط شرمنده ایم......
شهداااااااااا
صدایمان را دارید؟ ما #فقـــــط شرمنده ایم #همـــــین
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#کانالسفیـــرانشهــدا
@safiran_shohadaa
رِفیق ...
برایِ شهید شدن ، هُنَر لازم است...
هُنَرِ رد شدن از سیم خاردارِ نَفس..
هُنَرِ بِه خُدا رسیدن...
هُنَرِ تَهذیب...
تا هُنَرمَند نشی، شهید نِمیشی!!
#شهید ابراهیم هآدی
#شبتونشهدایی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#کانالسفیـــرانشهــدا
@safiran_shohadaa
رسمه شب تولد هديه ميبرن !
امّا
ما اومديم هديه بگيريم...
" چرا كه نسل گدا رو بضاعتي نَبُوَد"...
تَصَدَّق عَلينا يا ايُّها الرَئوف...
هردري از صحن زيبايت دو صد باب المراد
هرقدم از خاك زوار تو يك دار السلام
#به_تو_سلام_ميدم_درمون_دردامي
#به_تو_سلام_ميدم_هميشه_باهامي
#به_تو_سلام_ميدم_به_تو_كه_آقامي
تولدتون مبارك ما امام عشق ✨🌿🌸
@safiran_shohadaa
.
اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی...
مُولَعَةً بِذِكْرِكَ وَ دُعَائِكَ
خدایا! قرار ده نَفسِ مرا...
حریص
به
ذکر و دعایت
مثلاً اين ذكر تكرار صفت مهربون ترين
امام دنيا باشه
يا ايَّها الرَئوف...
فرازي از دعاي #امين_الله
@safiran_shohadaa
ولادت هشتمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت آقا امام رضا علیه السلام مبارک باد
#روزتونبخیر
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#کانالسفیـــرانشهــدا
@safiran_shohadaa
"بسیجی یعنی علی (ع) که تمام وجودش، وقفِ اسلام بود" (حضرت ماه)
احمدرضا احدی؛
ابراهیم هادی؛
حسین آزمایش؛
ناهید فاتحی؛
مصطفی کاظمی؛
سیدمرتضی آوینی؛
مصطفی احمدی روشن؛
حسن تهرانی مقدم؛
مصطفی صدرزاده؛
مرتضی عطایی؛
مصطفی خلیلی؛
محسن حججی؛
محمدحسین حدادیان؛
امیرمحمد اژدری؛
و هزاران هزار پابرهنهء عاشقِ دیگری "که خود را بین مبداء و معاد می بینند" و در بزمِ عاشقی، وضو به خونِ خویش میسازند ،
همه و همه در گوشم نجوا میکنند:
پایانِ ماموریت یک بسیجی، شهادت است...
و به گفته ی حاج احمد، پرچمدارِ سپاه محمد رسول الله ص، نصب پرچم اسلام در انتهای افق
ای بسیجی❗️
تا وقتی که پرچم اسلام را
در افق نصب نکردی،
حق نداری استراحت کنی...
«حاج احمد متوسلیان»
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#کانالسفیـــرانشهــدا
@safiran_shohadaa
نوجوان 16 ساله بود از محله های پایین شهر تهران ...
چون بابا نداشت خیلی بد تربیت شده بود
خودش می گفت: گناهی نشد که من انجام ندم
تا اینکه یه نوار روضه حضرت زهرا سلام الله علیها زیر و رویش کرد ...
بلند شد اومد جبهه
یه روز به فرمانده مون گفت: من از بچگی حرم امام رضا علیه السلام نرفتم
می ترسم شهید بشم و حرم آقا رو نبینم
یک 48ساعته به من مرخصی بدین برم حرم امام رضا علیه السلام زیارت کنم و برگردم ...
اجازه گرفت و رفت مشهد...
دو ساعت توی حرم زیارت کرد و برگشت جبهه
توی وصیت نامه اش نوشته بود:
در راه برگشت از حرم امام رضا علیه السلام ، توی ماشین خواب حضرت رو دیدم
آقا بهم فرمود: حمید! اگر همینطور ادامه بدهی خودم میام می برمت...
...یه قبری برای خودش اطراف پادگان کنده بود
نیمه شبا تا سحر می خوابید داخل قبر ...
گریه می کرد و می گفت: یا امام رضا علیه السلام منتظر وعده ام
آقا جان چشم به راهم نذار...
... توی وصیت نامه اش ساعت و روز و مکان شهادتش رو نوشته بود
می گفت امام رضا ع بهم گفته کی و کجا شهید میشم!
حتی مکانی هم که امام رضا ع فرموده بود شهید میشی تا حالا ندیده بود...
... روز موعود خبر رسید ضد انقلاب توی یه منطقه است باید بریم سراغشون
فرمانده گفت: چند تا نیرو بیشتر نمی خوایم
همه ی بچه ها شروع کردند التماس کردن که آقا ما رو ببرید
دیدم حمید یه گوشه نشسته و نگاه می کنه
ازش سوال کردند: مگه تو دوست نداری بری به این عملیات؟
حمید خندید و گفت: شما برا اومدن التماس هاتون رو بکنید ، اونی که باید منو ببره خودش می بره...
خود فرمانده اومد و گفت : حمید تو هم بلند شو بریم ...
... بچه ها میگن وقتی وارد روستایی که ضد انقلاب بودند شدیم
حمید دستاش رو به سمت ما بلند کرد و گفت : خداحافظ
کسی اون لحظه نفهمید حمید چی میگه!
اما وقتی شهید شد و وصیت نامه اش رو باز کردیم دیدیم
دقیقا توی همون روز ، ساعت و مکانی شهیـد شده که تو وصیت نامه اش نوشته بود...
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا عَلیِّ ابنِ مُوسَی الرِّضا(علیه السّلام)
خاطراتے از شهیـد حمید محمودے
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#کانالسفیـــرانشهــدا
@safiran_shohadaa
بسم رب الشهدا
محمد هنوز هم هدایتگر دانش آموزانش هست.
قضیه بر میگرده به نمایشگاه نقاشی
نمایشگاه نقاشی دوسال پیش بدون محمد برگزار شد ومن خیلی بدون آون اذیت شدم، ولی خب یه جورهایی نیرویی بهم میرسید وکمک میکردند.
نمایشگاه نقاشی پرتره شهدا چند روز قبل من واقعا نبود محمد برام احساس میشد، روزقبل از شروع نمایشگاه بابام حالش بد شد وخانواده ام درگیر بابام بودند، منم تک وتنها 😢دوسه تا از خانم ها گفتند میایم کمکت برای نصب قاب ها ولی من چون از قبل تجربه این گالری را داشتم میدونستم که چقدر نصب قاب ها سخته، حتما یه مرد نیاز داشتم بتونه کمکم کنه، شب کلی گریه کردم، وگفتم محمد اگه تو حالا بودی من اینجوری بی کس نبودم😭😭😭چند دقیقه بعد یکی از شاگردهای محمد که تو نمایشگاه قبل هم خیلی زحمت کشیده بود پیام داد این نمایشگاه برای شماست، گفتم بله، گفتم هرکاری داشتید من در خدمتم😢گفتم مزاحمشون نشم صبح رفتم محل نمایشگاه دیدم اصلا کارم پیش نمیره، تماس گرفتم باهاشون، ایشون هم بنده خدا برای بیماری مادرش رفته بودند شیراز گفتند نزدیک دشت ارژن هستند تا یه ساعت دیگه خودمو را میرسونم، خودشون را رسوندد، وهمه کارهای نمایشگاه را در چند نوبت خالصانه خالصانه انجام دادند، جای خالی محمد را یه جورهایی پر کردند.
تا دوشب پیش داشتم برای مادر وپدر در مورد زحمت هایی که ایشون کشیده بودند صحبت میکردم، میگفتم دوست دارم یه جوری زحمتشون را جبران کنم، در ذهنم بود عکس یه شهید را براشون نقاشی کنم ولی کدوم شهید را نمیدونستم، بابام گفت: کارت هدیه بهشون بده، تو دلم گفتم دوست ندارم با پول بخوام قدر دانی کنم، شب ایشون بهم پیام دادند گفتند:یه زحمتی دارم براتون، امکانش هست نقاشی شهید جَریده را برام بکشید!
منم گفتم بله حتما
گفتند: شماره کارت بهم بدید پول بریزم به کارتتون!
من جوابشون را ندادم.
دیشب ازشون خواستم که یه عکس با کیفیت از شهید برام ارسال کنند، باز دوباره گفتند شماره کارت برام بفرست، منم گفتم شهدا پولی نیستند!
صبح ازمن معذرت خواهی کردند وگفتند شرمنده حلال کنید اگه ناراحتتون کردم، قسمم دادند که ناراحت شدم؟ گفتم نه ولی من برای شهدا پول نمیگرم.
ایشون گفتند دیشب یه خوابی دیدم، ساعت 2 شب رفتم گلزار تا صبح از خجالت بالای سر محمد گریه میکردم. گفتم چی بوده...
ایشون یه خاطره ویه خوابی را که دیشب دیده بودند برام تعریف کردند😭
گفتند: اولای اینکه محمد میخواست جذبم کنه، رفته بودم حوزه علمیه واحد شهدا،بعد خیلی ادعای لات بودنم میشد،خیلی خودمو میگرفتم محمد از شاهرخ ضرغام واسم گفت که چطور بوده و من خیلی خوشم آومد،بعد رفت کیک خامه ای گرفت آومد برا بچه ها،گفتم حاج آقا میشه به منم یاد بدین مثل شاهرخ ضرغام بشم ،گفت یاد دادنی نیست باید یاد بگیری ،گفتم خب بهم یاد بده منم یاد بگیرم،گفت باید خودت دوست داشته باشی دنبالش بری ،گفتم: خب پول میدم بهت بهم یاد بده،نگاهی بهم کرد هیچی نگفت. @safiran_shohadaa
یک بار دیگه دوباره این جمله را تکرار کردم! محمد یه کیک خامه ای بهم داد گفت بیا آقا محمد کیک خامه ای بخور اینقدر پول پول نکن. @safiran_shohadaa
بار بعدی که رفتم حوزه پیش محمد بهم گفت: بخاطر این جمله ای که گفتی من ناراحت شدم واینکه خیلی چیزا رو نمیشه با پول بدست آورد. @safiran_shohadaa
دیشب خواب دیدم شما سر قبر شهید جریده نشسته اید، من نشستم زیر درخت ها،محمد آومد کیک خامه ای بهم داد گفت آقا محمداین کیک خامه ای بخور، پول پول نکن.@safiran_shohadaa
ومحمد هدایتگر دانش آموزانش هست هنوزم بعد از شهادتش! @safiran_shohadaa
محمدم میدونی که دیشب بر من چی گذشت میدونی چقدر دلم هوای تو رو کرده بود، میدونی که نبودت داشت منو آب میکرد، همیشه به داد دلم میرسی داداشم دستمو بگیر😭😭😭
@safiran_shohadaa
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨
⚜ اللّهمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجّتکَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَهیدٍ صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُترادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک ⚜
💥اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلی ابْنِ موسَیَ الرِّضَا الْمُرْتَضی عَلَیْهِ السَلام 💥
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#کانالسفیـــرانشهــدا
@safiran_shohadaa
او با سپاهی از شهیدان خواهد آمد
تو می آیی...
شهدا همراه تو...
پای در رکابت و مشتاق جان دادن در سپاهت...
با آن ها به کربلا میروی
و
بین الحرمین پر میشود از طنین "یالثارات الحسین" سپاهیان مهدی(عج)...
پرچم سرخ گنبد جدت، جایش را به پرچم سیاه میدهد..
و عطر شهادت همه جا می پیچد...
چه روزی میشود نماز صبح حرم حسین (ع) به امامت مهدی (عج)
یا منتقم العجل...
العجل...
#شبتونمهدویباد
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#کانالسفیـــرانشهــدا
@safiran_shohadaa
🌸
بســـــــــماللهالرحمــــــــــنالرحیـــــــــم
🌸
🌸
شهیدان آیه ی عشق خدایند
که از قید جهان دائم جدایند
ملائک از سما دسته به دسته
سر قبر شهید خود نشسته
به پاس حرمت خون شهیدان
الهی شیعه را در اوج گردان
مقام رهبری هر لحظه خندان
سراسر این وطن پاینده گردان
🌸
#صبحتانمعطربهخدا
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#کانالسفیـــرانشهــدا
@safiran_shohadaa
نسیم خنکی حال دلم را خوب میکند؛
پاهایم آهسته آهسته در #خاکها فرو میروند...
غرق میشم در رویا!
ناگهان پرندهای میپرد؛
نگاهش میکنم به اوج دارد میرود!
از جلو چشمانم محو میشود!
اینجا کجاست!
کجا ایستاده ام!
ندایی مرا میخواند قدم قدم به جلو میروم یک گوشه دنج مینشینم دنج ترین گوشه دنیاست انگار...
شبیه شش گوشه است انگار...
صدایی در گوشم میپیچد!
صدای #ابراهیم_همت است...
دارد میگوید:
همیشه باید مشغول یک کلمه باشیم؛
و آن "عشـق" است...
اگر #عاشقانه با کار پیش بیایی، به طور قطع بریدن و عمل زدگی و خستگی برایت مفهومی پیدا نمیکند...
زیر لب زمزمه میکنم؛
عشق...
عشق...
عشق...
صدای دیگری می آید؛
#مهدی_باکری میگوید #پاسدار کسی است که شب و روز کار بکند و نخوابد مگر اینکه از فرط #خستگی خود به خود به خواب رود و آخر عمرش ختم به #شهادت باشد...
صدای شهید #مجید_محمدی در گوشم میپیچد و میگوید ما که رفتیم مادری پیر دارم و زنی و ۳ بچه ی قد و نیم قد؛
از دار دنیا چیزی ندارم الا یک پیام!
یقه تان را میگیرم اگر #ولایت_فقیه را تنها بگذارید!
صدای #شهید_آوینی در گوشم میگوید؛
زمان بر #امتحان من و تو می گردد تا ببینند که چون صدای"هل من ناصر" امام #عشق برخیزد چه می کنیم!
ناگهان به خود میآیم؛
چشم هایم باز میشود و دلم بی تاب...
اینطرف و آنطرف را مینگرم...
دنبالشان میگردم...
نگاهم ب دور دست ترین نقطه خیره میماند...
قافله ای از میان آب های اطراف زمین #طلائیه میگذرد...
مهدی باکری با همان لبخند همیشگی اش برمیگردد نگاهی میکند و میگوید...
قافله ما قافله #از_خود_گذشتگان است هر کسی که از خود گذشته نیست با ما نیاید...
فریاد میزنم ک صبر کنید میخواهم بیایم!
قافله دورتر و دورتر میشود، میدوم به سمت آب...
سیم خاردار ها مانع اند...
یاد این سخن ابراهیم همت می افتم؛
در پوست خود نمی گنجم!
گمشده ای دارم و خویشتن را در قفس محبوس می بینم، می خواهم از قفس به در آیم، سیم های خاردار مانع هستند...
فریاد میزنم!
که ای قافله صبر کنید من هم مثل #همت از دنیای ظاهر فریب مادیات و همه آنچه از خدا بازم میدارد متنفرم...
اما دیگر دیر شده #قافله رفته است و جا مانده ام...
صدای بوق اتوبوس ها مرا به خود می آورد...
مردی از دور داد میزند!
جانمانی اتوبوس دارد میرود!!
خوشحال میشوم...
میپرسم به سمت کجا؟
قافله شهدا؟
میخندد و میگوید نه می رود شهر...
و من با خودم فکر میکنم مگر میشود آمد طلائیه و از #طلائیه به شهر برگشت..!
مگر میشود از قافله جاماند و به شهر، به دنیای ظاهر فریب مادیات برگشت!
نه امکان ندارد...
بوق!
بوق!
بوق!
بوق اتوبوس دیوانه ام میکند مجبور میشوم ک سوار بشوم...
و تمام راه را با خودم زمزمه میکنم...
همیشه باید مشغول یک کلمه باشم و آن #عشق است...
باید مثل #شهدا عاشق بشوم تا لایق همراهی با قافله بشوم...
باید که این بار جانمانم باید ک آماده شوم...
ای کاش که بشود...
صدای #شهید_آوینی درون گوشم میپیچد و میگوید؛ برادر، جایی برای ای کاشها و اگرها باقی نمانده است!
#عاشورا هنوز نگذشته است؛
و کاروان کربلا هنوز در راه است!
و اگر تو را هوس کرب و بلاست؛
بسم الله...
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#کانالسفیـــرانشهــدا
@safiran_shohadaa