در بیابانها میگردد و آرام گریه میکند برایت.
میترسد مردم زمانهاش جمع شوند و باز بگویند؛
" بگویید یا روز گریه کند، یا شب ..."
آقای غریبم...
شبتون مهدوی
@safiran_shohadaa
حـسیـن جان
سلام داده ام و یڪ جواب می خواهـم
جواب، از لبِ عالیجناب می خواهـم
سر دوراهـی جنٺ
و دیدن تو حسین
من اختیار، دراین انتخاب می خواهـم
صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين
روزتون معطر بنام ابا عبدالله
@safiran_shohadaa
عدہ اے رفتند #مجروح هاے شب قبل را بیاورند
وقتے برگشتند گریـہ مے ڪردند مے گفتند همـہ #شهید شدہ اند
پرسیدیم تیر خلاص بهشان زدہ بودند؟
گفتند: نه، از تشنگے شهید شدہ بودند
طبق دستور بر مے گشتیم عقب
بعضے از بچـہ هایے را ڪـہ روے زمین افتادہ بودند مے شناختم,
رفتم بالاے سرشان زخمے نبودند,تڪان هم نمے خوردند.
سرم را روے سینـہ شان ڪـہ گذاشتم مے شنیدم ڪـہ قلب شان آرام مے زند.
لب هایشان هم خشڪ خشڪ بود.
در گرماے بالاے 50 درجـہ ڪـہ مے جنگی، تیر و ترڪش لازم نیست.
چند ساعت بـہ تو آب نرسد ڪارت تمام است."
روزگاران؛ڪتاب عطش , صفحـہ 25و45 , انتشارات روایت فتح
🌾🌹🌾
@safiran_shohadaa
صلےالله_علیڪ_یااباعبدالله
بر گل لب تشنہ و پرپر سلام
بر تن صد پاره و بے سر سلام
رو بہ سوے ڪربلا،سمٺِ حسین
دم بہ دم بر زاده ے حیدر سلام
@safiran_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اخرین وداع با برادر😭
خواهر شهید محمدرضا الوانی💔
به مناسبت #سالروز_شهادت🕊
#ارسالی
@safiran_shohadaa
شهید محمد جهانآرا.mp3
1.69M
#محمد_جهانآرا و دیگر جوانان ما در مقابل نیروهای مهاجم عراقی - یک لشکر مجهز زرهی عراقی با یک تیپ نیروی مخصوص و با نود قبضه توپ که شب و روز روی خرمشهر میبارید - سی و پنج روز مقاومت کردند.
#محمد_جهانآرا
#ارسالی
@safiran_shohadaa
دیر اگر رٰاه بیُفتیم
به یوسـُف نرسیم!
سَرِ بازار
کِه او
مُنتظِرِ مٰا نشوَد..
اللهم عجل الولیکـــ الفرج
شبتــون مهـــدوی
@safiran_shohadaa
#ورود_به_ماه_صفر
ورود به ماه صفر المظفّر، ماه عزای اهل البیت (علیهم السلام) رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) تسلیت و تعزیت باد.🏴
#السلام_علیک_یا_رسول_الله_ص
#السلام_علیک_یا_اهل_بیت_نبوه
@safiran_shohadaa
❎ابوریاض یکی از افسرای عراقی میگوید:
🔴توی جبهه جنوب مشغول نبرد با ایران بودیم که دژبانی من رو خواست وخبر کشته شدن پسرم رو بهم داد.
خیلی ناراحت شدم. رفتم سردخانه ، کارت و پلاکش رو تحویل گرفتم.
🔰اونا رو چک کردم ، دیدم درسته. رفتم جسدش رو ببینم. کفن رو کنار زدم ، با تعجب توأم با خوشحالی گفتم: اشتباه شده ، اشتباه شده ، این فرزند من نیست!
🔷افسر ارشدی که مأمور تحویل جسد بود گفت: این چه حرفیه می زنی؟ کارت و پلاک رو قبلا چک کردیم و صحت اونها بررسی شده.
☑️ هر چی گفتم باور نکردند.کم کم نگران شدم با مقاومتم مشکلی برام پیش بیاد.
✳️من رو مجبور کردند که جسد را به بغداد انتقال بدم و دفنش کنم.
به ناچار جسد رو برداشتم و به سمت بغداد حرکت کردم تا توی قبرستان شهرمون به خاک بسپارم.
🔳 اما وقتی به کربلا رسیدم ، تصمیم گرفتم زحمت ادامه ی راه رو به خودم ندهم و اون جوون رو توی کربلا دفن کنم.
🔆 چهره ی آرام و زیبای آن جوان که نمی دانستم کدام خانواده انتظار او را می کشید ، دلم را آتش زد.
🍃خونین و پر از زخم ، اما آرام و با شکوه آرمیده بود. او را در کربلا دفن کردم، فاتحه ای برایش خواندم و رفتم.
✔️... سال ها از آن قضیه گذشت.بعد از جنگ فهمیدم پسرم زنده است!
اسیر شده بود و بعد از مدتی با اسرا آزاد شد. به محض بازگشتش ، ازش پرسیدم: چرا کارت و پلاکت رو به دیگری سپردی؟
❄️پسرم گفت: من رو یه جوون بسیجی ایرانی اسیر کرد. با اصرار ازم خواست که کارت و پلاکم رو بهش بدم. حتی حاضر شد بهم پول هم بده.
وقتی بهش دادم ، اصرار کرد که راضی باشم.
💥 بهش گفتم در صورتی راضی ام که بگی برای چی میخوای.
🌹 اون بسیجی گفت: من دو یا سه ساعت دیگه شهید میشم.
🔵قراره توی کربلا در جوار مولا و اربابم حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام دفن بشم، می خوام با این کار مطمئن بشم که تا روز قیامت توی حریم بزرگترین عشقم خواهم آرمید...
⚫️شهید آرزو میکنه کنار اربابش حسین دفن بشه ، اونوقت جاده ی آرزوهای ما ختم میشه به پول ، ماشین ، خونه ، گناه و ...
🌹خدایا! ما رو ببخش که مثل شهدا بین آرزوهامون،جایی برای تو باز نکردیم...
📗 منبع:کتاب حکایت فرزندان فاطمه 1 صفحه 54
کانال سفیران شهدا
@safiran_shohadaa
برات شهادت
تو آخرین جلسه کاری که "سید مجتبی" حاضر بودن، برای پذیرایی سیب آوردن.
یه "ابوحامد" نامی داشتیم از اون آدمای باصفا و باتجربه،
با دوتا فاصله از سید مجتبی نشسته بود.
سیب رو که گذاشتن با بشقاب و چاقو برد سمت سید مجتبی و اشاره کرد که براش پوست بکنه.
سیدمجتبی هم بی هیچ حرف و اشاره ای شروع کرد به پوست کندن ، مرتب سیب رو قاچ کرد و چید تو بشقاب و به ابوحامد تحویل داد.
دو ماه بعد شهادت حسین آقا، ابوحامد شهید شد، تو همونجایی که ایشون شهید شده بودن.
تا قبل شهادت ایشون به این فکر می کردم که چرا ابوحامد اون کارو کرد و سیدمجتبی هم پذیرفت ،
بعد شهادتش فهمیدم میخواسته تبرکی دست حاج حسین آقارو بخوره و برات شهادتشو از ایشون بگیره.
انگار شهدا تو زمان حیاتشون هم همدیگرو میشناسن.
به نقل از "یاسر" همرزم شهید در آخرین ماموریت
#شهید_حسین_معزغلامی
کانال سفیران شهدا
@safiran_shohadaa
گفتگوی دفتر حفظ و نشر
رهبر انقلاب با سردار قاسم
سلیمانی فرمانده سپاه قدس
1398/07/09
همین که روی صندلی نشست، گفت: بیست سال است که گفتگوی مطبوعاتی انجام نداده؛ با یک محاسبهی سرانگشتی میشود از زمانی که فرماندهی سپاه قدس به او واگذار شده است. این بار اما موضوع گفتگو سبب شد تا حاج قاسم به درخواست ما پاسخ مثبت بدهد؛ جنگ ۳۳روزه...
صحبت از #حاج_رضوان که به میان آمد، آرام آرام رنگ صدایش عوض شد و بغضش ترکید؛ عذرخواهی کرد و گفت: قرار دیگری بگذاریم، دیگر امروز نمیتوانم ادامه دهم....
گفت امروز در کشور ما کلمهی سردار و امیر عرف شده است اما حقیقتاً یک سردار به معنای واقعی، شهید عماد مغنیه بود. اگر چه بیم داشتیم هنوز زمان گفتنِ ناگفتنیها نرسیده باشد اما روایت مشاهدات عینی فرماندهی که تا پایان جنگ ۳۳روزه در لبنان بوده است، این گفتگوی دو ساعته را بسیار جذاب و خواندنی کرده است.....
کانال سفیران شهدا
@safiran_shohadaa
🔸بسم الله الرحمن الرحیم🔹
🌷به رسم هر روز ، صبح را با سلام بر سالار شهيدان شروع می کنیم :
🌷🌷اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ ، وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِك ،َ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ ،
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ ،
وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ،
وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ ،
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ .
🌷یا ربَّ الْحسَيْنِ ، بحقِّ الْحسَين، اِشْفِ صَدْرَالْحُسَين ،ِ بِظهورِالْحَجَّه .
🤲اللّهم عجل لوليك الفرج والعافية والنَّصرِ ، واجعلنا و اولادنا من خیر اعوانه و انصاره.
کانال سفیران شهدا
@safiran_shohadaa
حسین آقا پسر غلامحسین که دیشب سردار سلیمانی از عرفان او گفت کیست؟
شهید #حسین_یوسف_الهی سال 1340 در شهر «کرمان» متولد شد،
پدرش فرهنگی بود و در آموزش و پرورش خدمت می کرد.
محیط خانواده کاملا فرهنگی بود و همه فرزندان از همان کودکی با حضور در مساجد و جلسات مذهبی با اسلام و قرآن آشنا می شدند.
حسین یوسفاللهی را همه بر و بچههای لشکر 41 ثارالله مثل ستارهای میدانستند که درخشانتر از ستارههای کویر کرمان است.
او جوانی است که در روزهای جنگ جانشین فرمانده واحد اطلاعات لشکر خودش بود و به خاطر پاکیاش،به صفای باطنی دست یافته و بعضی از راز و رمزهای پیرامون خود را کشف کرده بود.
از زندگی این جوان عارف، کتابی با عنوان «پوتین های سوخته» منتشر شده است. «حسین یوسفاللهی» در روزهای پایانی بهمن ماه سال 1364 شمسی، بر اثر جراحت های شیمیایی در بیمارستان لبافینژاد تهران برای همیشه، چشمانی را که پشت پردهها و دیوارها را میدید بست و شربت شهادت نوشید.
کانال سفیران شهدا
@safiran_shohadaa
بعضی ها بعضی وقت ها دلتنگِ کربلا می شوند، مثلِ من! یک آن می بینند دلشان پر می کشد برای بین الحرمین! اربعین که برسد اگر در آن سرزمینِ گرامی حاضر نباشند انگار وجودشان با نیستی وعدم تفاوتی ندارد!
اما بعضی دیگر بدونِ یاد وهوای کربلا بلد نیستند نَفَس بکشند! تنشان هر کجا باشد مهم نیست زیرا دلشان در کربلاست! شیدای اباعبداللّه اند ومَحرمِ حجّت بن الحسن! خادمِ حسین اند وملازمِ مهدی!
می پرسی چرا مَحرم وملازم مهدی؟ زیرا او امروز طلایه دارِ سوگوارانِ جدِّ غریبش است! مگر می شود کسی دلش با حسین باشد اما فکر وذهنش دور از مهدیِ فاطمه؟
اربعینِ حسین نزدیک است،
خوشا به حالِ هم قدمانِ مهدی!
#اربعین
#امامعصرعلیهاسلام
کانال سفیران شهدا
@safiran_shohadaa
خیلی زینبی بود و نسبت به عمه ی سادات حساسیت خاصی داشت،🍃
همیشه می گفت : تا زمانی که به من احتیاج داشته باشند ،
تو سوریه می مونم و از ناموس امام حسین (علیه السلام) پاسداری می کنم.✌️
یادم هست که می گفت با چند نفر از دوستانم با هم نشسته بودیم
و در مورد سوریه صحبت می کردیم٬
اگر سوریه سقوط کرد چیکار کنیم
هر کدام از دوستان یه چیزی میگفت.
یکی گفت میرم لبنان یکی عراق ، اون یکی ...🙁
هرکس یه جایی گفت٬ اما وقتی نوبت به مهدی رسید.
لبخند همیشگی خودش زد گفت:«
من ميرم حرم بی بی زینب دم در حرم میمونم
تا آخرین قطره خونم از حرم خانم پاسداری می کنم.😭💔
اونجا بود که رفقاش به اذعان خودشون به تفکر #مهدی حسادت کردند ...😔
#شهید_آقا_مهدی_حسینی
#به_روایت_همرزم_شهید
#سالروز_شهادت🕊🕊
#ارسالی
@safiran_shohadaa