#شهید_عبدالحمید_حسینی
🌷🌷🌷🌷🌷
پاسدارِ آقا نمے ماند
تا ظهـور را ببینـد ...
شهـید می شود
تا ظهـور نزدیڪ شود....👌
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️
#کلیپ_مهدوی 🎞
📝 یادتون نره آخرالزمانه
امام صادق علیه السلام :
کسی که در آخرالزمان دینش را حفظ کند خدا مقامی به او می دهد که سلمان فارسی غبطه اورا می خورد...
#استاد_دانشمند 🎤
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
❣ #اللّٰھـُــم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجْ ❣
🌹 سهم #روز هشتاد_وپنجم : نامه ۳۰ تا نامه ۲۹ #نهج_البلاغه
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
📜 #نامه ۳۰ : نامه به معاويه
🔹پند و هشدار به معاويه
🔻نسبت به آنچه در اختيار داری از خدا بترس و در حقوق الهی كه بر تو واجب است انديشه كن و به شناخت چيزی همت كن كه در ناآگاهی آن معذور نخواهی بود، همانا اطاعت خدا نشانه های آشكار و راه های روشن و راهی ميانه و هميشه گشوده و پايانی دلپسند دارد كه زيركان به آن راه يابند و فاسدان از آن به انحراف روند، كسی كه از دين سر باز زند از حق رويگردان شده و در وادی حيرت سرگردان خواهد شد، كه خدا نعمت خود را از او گرفته و بلاهايش را بر او نازل می كند، معاويه اينك به خود آی و به خود بپرداز! زيرا خداوند راه و سرانجام امور تو را روشن كرده است. اما تو همچنان به سوی زيانكاری و جايگاه كفر ورزی حركت می كنی، خواسته های دل تو را به بديها كشانده و در پرتگاه گمراهی قرار داده است و تو را در هلاكت انداخته و راه های نجات را بر روی تو بسته است.
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
📜 #نامه ۲۹ : نامه به مردم بصره در سال ٣٨ هجری آنگاه که معاویه قصد توطئه در بصره را داشت
🔹هشدار به مردم بصره
🔻شما از پيمان شكستن و دشمنی آشكارا با من آگاهيد، با اين همه جرم شما را عفو كردم و شمشير از فراريان برداشتم و استقبال كنندگان را پذيرفتم و از گناه شما چشم پوشيدم، اگر هم اكنون كارهای ناروا و انديشه های نابخردانه، شما را به مخالفت و دشمنی با من بكشاند، سپاه من آماده و پا در ركابند و اگر مرا به حركت دوباره مجبور كنيد، حمله ای بر شما روا دارم كه جنگ جمل در برابر آن بسيار كوچك باشد، با اينكه به ارزشهای فرمانبردارانتان آگاهم و حق نصيحت كنندگان شما را می شناسم و هرگز به جای شخص متهمی انسان نيكوكاری را نخواهم گرفت و هرگز پيمان وفاداران را نخواهم شكست.
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
سفیران رمضان
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۳۹۳ *═✧❁﷽❁✧═* دوچرخه🚲 حمید که همیشه ساعت به ساعت دست
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۳۹۴
*═✧❁﷽❁✧═*
وقتی متوجه نگرانی😇 ما شد ، آراممان کرد و گفت :
و دیگر ندیدمش . اونقدر ازش بی خبرم که اگه بچه ها همراهمون نبودن و نمی گفتن با ما بوده شک 🤔می کردم که به شیراز اومده باشه . مطمئن باشید شیراز نیست . صد درصد برگشته آبادان .
- ما از آبادان و خرمشهر می یایم ، آخرین خبری که ازش داریم مربوط به بیستم مهر است که با حکم مأموریت فرمانداری شیراز اومده🚶♀
سید هم بی قرار 😥شده بود . از دست کسی کاری برنمی آمد اما می خواست کنارمان باشد.
- در هر صورت هر کاری که از دست من بربیاد کوتاهی نمی کنم و هرجا بخواهید و هر چی بخواهید من هم با شما همراهم👌
بین بچه ها رفتیم ، از تک تک بچه ها پرس و جو کردیم . همه حرف بچه ها از خاطرات و حرف های داخل اتوبوس🚎 و مسیر بین راه بود ، فقط نسیبه گفت :
- دد صبح زود رفت زیارت🕌 شاهچراغ و گفت تا فردا صبح حرم می مونم.
از آن به بعد حرم شاهچراغ شد قبله گاه ما . از هر رهگذری و زائری که از حرم می گذشت سراغ تو را می گرفتیم . اما مثل مجسمه یخی ای که زیر آفتاب 🌞آب شده و به زمین رفته باشد ، هیچ اثری از تو نبود .
یک 👤نفر گم شده بود اما چندین نفر در راه پیدا کردن او خودشان را گم کرده بودند .
در مسیر بازگشت به آبادان مثل گمشده ها ، هر بی راهه ای را راه اصلی تصور می کردیم ، چندین بار راه را گم کردیم . نه من می توانستم رانندگی کنم ، نه رحمان ☹️هر چند دقیقه جا عوض می کردیم . قیافه مان شبیه یک علامت سؤال ❓شده بود که جرٵت پاسخ دادن به آن را نداشتیم . تمام دور و نزدیک جاده شیراز به آبادان را به دقت نگاه 👀می کردیم . شاید به رد پایی ، جنبنده ای ، آشنایی ، خبری از تو بر بخوریم .
الماسیان تیر خورده است . سریع سوار ماشین 🚕شدم که او را به بیمارستان طالقانی اعزام کنم . با اینکه مجروح بود و خون زیادی ازش می رفت محکم خودش را نگه داشته بود و مقاومت 💪می کرد تا کسی متوجه مجروح شدنش نشه . او برای اینکه همه چیز را عادی جلوه بدهد ، از من سراغ تو را گرفت . گفتم شیراز است . گفت : بچه هایی که رفته بودن شیراز، برگشتن .
یک لحظه جا خوردم اما با خودم گفتم خوب برگشته اند دیگه ، خداراشکر اینکه ناراحتی نداره😒
خواهرها را در بیمارستان طالقانی پیاده کردم .
با رحمان به خانه برگشتیم آقا سنگری را که برایت درست کرده بود روز به روز مجهز تر می کرد . همه سنگرها با گونی قهوه ای پر می شد اما آقا🧔 چند تا از گونی های خالی سفید برنج را پر از شن کرده و دور سنگر چیده بود و با یک تور سفید که حکم پشه بند را داشت برایش سقف درست کرده بود✅ هر روز یک زنگوله به این سنگر اضافه می کرد کسی هم اجازه نداشت از آن استفاده کند .
آقا می گفت : معصومه که از شیراز برگرده ، شب🌃 میاد خونه و تو این سنگر می خوابه😴
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_فصلت_آیه_۱۱
#آفرینش_زمین_و_آسمان_و_
سامان دادن به آنها
سپس خداوند قصد آفرینش آسمان را نمود, در حالی که به صورت دود بودند پس در این هنگام به آسمان و زمین فرمود;
به وجود آیید و شکل گیرید,چه از روی طاعت و چه اکراه.
آنها گفتند ما از روی طاعت و فرمانبرداری می آییم.
✵﷽✵
#السلام_ایها_غریب
#سـلامسـلطانجہـانـم 👑
#مهدی_جان
غایبی از نظر اما شدہایی ساکن دل
بنما رخ به من ای غایب مشهود بیا
نیست خوشتر زشمیمت نفس باغ بهشت
گل خوشبوی من ای جنت موعود بیا
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
#حدیث_روز
#امام_صادق_علیه_السلام
زمانى که رنج و زحمت و گرفتارى به شما رو آورد، به قم روى آورید،
زیرا قم پناهگاه فاطمیها و محل آسایش مؤمنان است.
#حضرت_معصومه
#وفات_حضرت_معصومه