eitaa logo
سفیران فاطمیه
1.7هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
81 فایل
حجاب و عفاف گلچین اشعار نوحه و روضه احادیث روشنگری سواد رسانه ای نهج البلاغه قران اخبار مهم و روز تبلیغات پربازده سفیــــر 313 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/573243688C45fe529fd3
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 هرکس را گرامی بدارد، شهید از دنیا می‌رود ! ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
بسم الله الرحمن الرحیم امام صادق (علیه السلام) فرمودند : یک درهم به برادران با ایمان و معرفت دادن در روز برابر هزار درهم است . به رسم هر ساله قصد داریم به مناسبت عید سعید غدیر ۵٠٠ پرس غذای گرم بین نیازمندان در استان سیستان و بلوچستان توزیع کنیم دوستانی که اهل خیر هستند بسم الله 👈شماره کارت جهت واریز نقدی :
5047061003279805
به نام : مهدی نصیری لطفا فیش واریزی را به ادمین ارسال نمایید: @Takhribchi313 اجرکم عندالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شناسایی خاطیان عفاف و حجاب توسط حافظان امنیت کشور/ فیلم جدید ⚠️ اینها را در رسانه های جمعی پخش کنید بدانند خبری هست 🔺 همین قدر راحت، با کمی اقتدار در بدترین مکان‌ها قابل کنترل است! @girl_313
🌷🌷🌷🌷🌷 💠 شهیدی که هزینه کتابش را پرداخت! سال ۱۳۹۰ کتاب خاطرات شهید امنیت اسماعیل سریشی که به دست عبدالمالک ریگی به شهادت رسید، آماده چاپ شده بود. سه میلیون به حساب کاغذ فروش واریز شد تا کاغذ را به چاپخانه بفرستد. صبح فردا کاغذفروش زنگ زد و گفت: کاغذ گران شده. یک میلیون باقیمانده را الان واریز کن تا کاغذ را بفرستم. وگرنه پول را برمیگردانم. 💢مانده بودم چه کنم. همان موقع دوست شهید تماس گرفت و بی مقدمه گفت: شماره کارت بانکی تان را سریع بفرستید‼️ چند دقیقه بعد یک میلیون به حسابم واریز شد. بعد هم دوست شهید زنگ زد و گفت: صبح امروز اسماعیل به خوابم آمد. یک میلیون پیش من داشت و گفت این مبلغ را بفرستم برای شما برای چاپ کتاب... 📗برگرفته از کتاب شهیدان زنده اند ┄┅┅❅💠❅┅┅┄ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن 🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شادی روح مطهر امام راحل وشهدا 🌷 صلوات 🕊🌷🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
الحمدالله علی کل حال «يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِکَ»🤲
(ع)💚 ز سوے عرش رحمن ، نوید شادے آمد بشارٺ اے محبان ، آمد ڪجایے یا بن زهرا بده ما را ڪہ روح و ایمان امام هادے آمد (ع)💫🌺 💫🌺
1_1593693703.pdf
1.18M
🖼 40 لوح (پوستر) از فرازهای خطبه گران سنگ پیامبر رحمت در روز غدیر خم @porseman313
*═✧❁﷽❁✧═ گول ظاهرش رو نخور خیلی عمیقه ... آب 💦هر چی زلال تر و شفاف تر باشه ... کمتر میشه عمقش رو حدس زد ... به نظر میاد اوجش یک، یک و نیم باشه ... اما توی این فصل، راحت بالای 3 متره ... ناخودآگاه خنده ام گرفت ... - مثل آدم هاست ... بعضی ها عمق وجودشون مروارید داره... برای رفتن سراغ شون باید غواص ماهری باشی ... چشم دل می خواد ... توی حال و هوای خودم اون جمله رو گفتم ... سرم رو که آوردم بالا ... حالت نگاهش عوض شده بود ... ـ آدم های زلال رو فکر می کنی عادین ... و ساده از کنارشون رد میشی ... اما آّب گل آلود ... نمی فهمی پات رو کجا میزاری ... هر چقدر هم که حرفه ای باشی ... ممکنه اون جایی که داری پات 👣رو میزاری ... زیر پات خالی باشه ... یا یهو زیر پات خالی بشه ... خندید ... ـ مثل فرهاد که موقع رد شدن از رود ... با مغز رفت توی آب... هر چند یادآوری صحنه خنده داری بود ... و همه بهش خندیدن😅 ... اما مسخره کردن آدم ها ... هرگز به نظرم خنده دار نبود ... حرف رو عوض کردم و از دکتر جدا شدم ... رفتم سمت انشعاب رود، وضو گرفتم ... دکتر و بقیه هم آتیش ♨️روشن کردن ... ده دقیقه بعد ... گروه به ما رسید ... هنوز از راه نرسیده ... دختر و پسر پریدن توی آب ... چشم هام گر گرفت ... وقتی داشتم از آب زلال و تشبیهش به آدم ها حرف می زدم ... توی ذهنم شهدا🌷 بودن ... انسان های به ظاهر ساده ای که عمق و عظمت وجودشون تا آسمان می رسید ... و حالا توی اون آب عمیق ... کوله ام🎒 رو برداشتم و از جمع جدا شدم ... به حدی حالم خراب شده بود که به کل سعید رو فراموش کردم ... چند متر پایین تر ... زمین با شیب تندی، همراه با رود پایین می رفت ... منم باهاش رفتم ... اونقدر دور شده بودم که صدای آب ... صدای اونها رو توی خودش محو کرد ... کوله رو گذاشتم زمین ... دیگه پاهام حس نداشت ... همون جا کنار آب🌊 نشستم ... به حدی اون روز سوخته بودم ... که دیگه قدرت کنترل روانم رو نداشتم ... صورتم از اشک، خیس شده بود ... به ساعتم⏱ که نگاه کردم ... قطعا اذان رو داده بودن ... با اون حال خراب ... زیر سایه درخت، ایستادم به نماز ... آیات سوره عصر ... از مقابل چشمانم👀 عبور می کرد .. دو رکعت نماز شکسته عصر هم تموم شد . از جا که بلند شدم ... سینا ... سرپرست دوم گروه ... پشت سرم ایستاده بود ... هاج و واج ... مثل برق گرفته ها ... بدجور کپ کرده بود ... به زحمت خودم رو کنترل می کردم ... صدام بریده بریده در می اومد ... - کاری داشتی آقا سینا؟ ... با شنیدن جمله من، کمی به خودش اومد ... زبونش بند اومده بود ... و هنوز مغرش توی هنگ بود ... حس می کردم گلوش بدجور خشک شده ... و صداش از ته چاه در میاد ... با دست به پشت سرش اشاره کرد ... ـ بالا ... چایی گذاشتیم ... می خواستم بگم ... بیاید ... خوشحال میشیم .. از حالت بهم ریخته و لفظ قلم حرف زدنش ... می شد تا عمق چیزهایی رو که داشت توی ذهنش می گذشت رو دید... به زحمت لبخند زدم ... عضلات صورتم حرکت نمی کرد... - قربانت داداش ... شرمنده به زحمت افتادی اومدی ... نوش جان تون ... من نمی خورم ... برگشت ... اما چه برگشتنی ... ده دقیقه بعد دکتر اومد پایین ... - سر درد 🤕شدم از دست شون ... آدم میاد کوه، آرامش داشته باشه و از طبیعت لذت ببره ... جیغ زدن ها و ... پریدم توی حرفش ... ضایع تر از این نمی تونست سر صحبت رو باز کنه ... و بهانه ای برای اومدن بتراشه ... ـ بفرما بشین ... اینجا هم منظره خوبی داره ... نشست کنارم ... معلوم بود واسه چی اومده ... - جوانن دیگه ... جوانی به همین جوانی کردن هاشه که بهترین سال های عمره .. یهو حواسش جمع شد ... - هر چند شما هم ... هم سن و سال شونی ... نمیگم این کارشون درسته ... ولی خوب ... سرم رو انداختم پایین ... بقیه حرفش رو خورد ... و سکوت 🤐عمیقی بین ما حکم فرما شد ... - زمان پیامبر ... برای حضرت خبر میارن که فلان محل ... یه نفر مجلس عیش راه انداخته و ... پیامبر از بین جمع ... حضرت علی رو می فرسته ... علی جان برو ببین چه خبره؟ ... حضرت میره و برمی گرده ... و خطاب به پیامبر عرض می کنه ... یا رسول الله ... من هیچی ندیدم ... شخصی که خبر آورده بوده عصبانی میشه و میگه ... من خودم دیدم ... و صدای ساز و دهل شون تا فاصله زیادی می اومد ... چطور علی میگه چیزی ندیدم؟ .. پیامبر می فرمایند ... چون زمانی که به اون کوچه رسید ... چشم هاش رو بست و از اونجا عبور کرد ... من بهش گفته بودم، ببین ... و اون چیزی ندید ... مات و مبهوت بهم نگاه🙄 می کرد ... به زحمت، بغض و اشکم رو کنترل کردم ... قلب و روحم از درون درد می کرد .. ـ به اونهایی که شما رو فرستادن بگید ... مهران گفت ... منم چیزی ندیدم ... ♻️ادامه دارد... ══ ೋ💠🌀💠ೋ══
ولادت با سعادت امام هادی علیه السلام رو به شعییان جهان تبریک عرض میکنیم.💐🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم مگر اینکه بگویی اگر خدا بخواهد و هنگامی که یاد خدا رو فراموش کردی که ان شاءالله نگفتی فوراً جبران کن و بگو ان شاءالله وپروردگارت را به خاطر بیاور که این کار گذشته راجبران خواهد کرد و بگو امیدوارم که پروردگارم مرا به راهی که روشنتر از این است هدایت کند
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز دویست و هفدهم ┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄ 📜 (اين خطبه طبق نقل برخی از شارحان در شهر كوفه ايراد شد) 1⃣ وصف روزگاران بعثت پيامبر (صل الله علیه و آله وسلم) ♦️خدا پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) را هنگامی مبعوث فرمود که از زمان بعثت پيامبران پيشين مدّت ها گذشته و ملّت ها در خواب عميقی فرو خفته بودند. فتنه و فساد جهان را فرا گرفته و اعمال زشت رواج يافته بود. آتش جنگ همه جا زبانه می کشيد و دنيا بی نور و پر از مکر و فريب گشته بود. برگهای درخت زندگی به زردی گراييده و از ميوه آن خبری نبود. آب حيات فروخشکيده و نشانه های هدايت کهنه و ويران شده بود. پرچم های هلاکت و گمراهی آشکار و دنيا با قيافه زشتی به مردم می نگريست و با چهره ای عبوس و غم آلود با اهل دنيا روبرو می گشت. ميوه درخت دنيا در جاهليّت فتنه و خوراکش مردار بود، در درونش وحشت و اضطراب و بر بيرون شمشيرهای ستم حکومت داشت. 2⃣ عبرت آموزی از روزگار جاهليّت ♦️ای بندگان خدا! عبرت گيريد و همواره به ياد زندگانی پدران و برادران خود در جاهليّت باشيد که از اين جهان رفتند و در گرو اعمال خود بوده، برابر آن محاسبه می گردند. به جان خودم سوگند! پيمانی برای زندگی و مرگ و نجات از مجازات الهی بين شما و آنها بسته نشده است و هنوز روزگار زيادی نگذشته و از آن روزگارانی که در پشت پدران خود بوديد زياد دور نيست. به خدا سوگند، پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)چيزی به آنها گوشزد نکرد، جز آنکه من همان را به شما می گويم، شنوايی امروز شما از شنوايی آنها کمتر نيست، همان چشم ها و قلب هايی که به پدرانتان دادند به شما نيز بخشيدند. به خدا سوگند، شما پس از آنها مطلبی را نديده ايد که آنها نمی شناختند و شما به چيزی اختصاص داده نشديد که آنها محروم باشند. راستی حوادثی به شما روی آورده مانند شتری که مهار کردنش مشکل است و ميانبندش سُست و سواری بر آن دشوار است. مبادا آنچه که مردم دنيا را فريفت شما را بفريبد، که دنيا [دامی است مانند] سايه ای گسترده و کوتاه [که] تا سرانجامی روشن و معيّن [يعنی مرگ] آدميان را رها نمی کند. ┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄ 📜 : (به نقل برخی از شارحان، اين خطبه در سال ۳۶ هجری پس از قتل عثمان در مدينه ايراد شد) 🔹عوامل هلاكت انسانها ♦️پس از ستايش پروردگار؛ خدا هرگز جبّاران دنيا را در هم نشکسته مگر پس از آنکه مهلت های لازم و نعمت های فراوان بخشيد و هرگز استخوانِ شکسته ملّتی را بازسازی نفرمود مگر پس از آزمايش ها و تحمّل مشکلات. مردم! در سختی هايی که با آن روبرو هستيد و مشکلاتی که پشت سر گذارديد، درس های عبرت فراوان وجود دارد. نه هر صاحب قلبی خردمند است و نه هر دارنده گوشی شنواست و نه هر دارنده چشمی بيناست. در شگفتم، چرا در شگفت نباشم؟! از خطای گروه های پراکنده با دلايل مختلف که هر يک در مذهب خود دارند، نه گام بر جای گام پيامبر(صلی الله علیه و آله)می نهند و نه از رفتار جانشين او پيروی می کنند. نه به غيب ايمان می آورند و نه خود را از عيب بر کنار می دارند. به شُبُهات عمل می کنند و در گرداب شهوات غوطه ورند، نيکی در نظرشان همان است که می پندارند و زشتی ها همان است که آنها منکرند. در حلِّ مشکلات به خود پناه می برند و در مبهمات تنها به رأی خود تکيه می کنند، گويا هر کدام امام و راهبر خويش می باشند که به دستگيره های مطمئن و اسباب محکمی که خود باور دارند چنگ می زنند. ┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
` نحن‌ کهف‌ لمن اِلتجاَ الینا.. ما پناهگاهیم برای هرکس که به ما پناه آورد.. کهف‌الوری‌...پناه بی‌قراری‌های‌ مردم، سـلام🌱 علیه‌السلام💚
♥ سلامی از ژرفای قلب مضطربم از اعماق روح بیقرارم از جان دردمند و تنهایم ... سلامی از من به شما که دوستتان دارم شما که تمام امید و پناهم هستید شما که همه‌ی بود و نبودم شده‌اید … 🌤أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍ گوشه‌ای از عظمت سپاه امام هادی عليه‌السلام در روایت آمده است: متوكل به سپاهيان خود كه تعداد آنها نود هزار سواره بود، دستور داد هر كدام توبره اسب خود را از خاک قرمز پُر كنند و همه بياورند در وسط بيابانى روى هم بریزند. این كار را كردندو یك تپه بلند شد كه نام آن را "تلّ المخالى" ناميد. 🔻متوكل بالاي تپه رفت و حضرت إمام هادى عليه‌السلام را نيز خواست و به آن حضرت گفت: شما را خواستم تا تعداد سپاه مرا مشاهده كنى. دستور داده بود سپاهيان غرق در اسلحه با خود و زره به عالی ترین صورت با‌ كمال هيبت و اهميت از كنار تپه عبور كنند . منظورش ترسانيدن كسانى بود كه احتمال مي‌داد بر او بشورند از همه بيشتر ترس از امام هادى عليه‌السلام داشت كه مبادا یكى از خویشاوندان را امر كند بر او قيام نمایند. 🔻امام ابو الحسن هادى عليه السلام فرمود: ميل دارى من هم سپاه خود را به تو نشان دهم؟ گفت: آرى. امام علیه السلام دعایی زیر لب خواندند و به متوکل فرمودند: به آسمان خیره شو. فَإِذَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ مِنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ مَلَائِکَةٌ مُدَجَّجُونَ فَغُشِیَ عَلَی الْخَلِیفَةِ 🔹ناگهان متوكل دید ميان آسمان و زمين را از مشرق تا مغرب فوج هائى از ملائکه غرق در سلاح گرفته‌اند. سرش گیج رفت و افتاد بر روى زمين و بيهوش شد. وقتى به هوش آمد،امام علیه السلام فرمود: ما در دنيا با تو سر ستيز نداریم ما مشغول به امر آخرت هستيم. از گمانى كه برایت پيدا شده نترس. 📚 الخرائج و الجرائح، ج۱ ص۴۱۴ (علیه السلام) (علیه السلام) (علیه السلام) @girl_313
مسیحی‌ها درست می‌کنند و به بچه هایشان می‌گویند: «او برای تو را آورده؛ مسیح برای تو این هدایا را آورده». بچه از اول ذهنش با عیسی علیه‌السلام انس می‌گیرد، رفاقت می‌کند. قول‌هایی که می‌خواهید به بچه ها بدهید، عید غدیر بدهید. هدایایتان و وعده‌هایتان را بگذارید در این روز تا این‌ها با عید غدیر جوش بخورند. |آیت الله حائری شیرازی| 🌺