eitaa logo
سفیران رمضان
1.9هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
2.5هزار ویدیو
83 فایل
حجاب و عفاف گلچین اشعار نوحه و روضه احادیث روشنگری سواد رسانه ای نهج البلاغه قران اخبار مهم و روز تبلیغات پربازده سفیــــر 313 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/573243688C45fe529fd3
مشاهده در ایتا
دانلود
🪐در خلوت هم از گناه بپرهيزيد 📿اتَّقُوا مَعَاصِيَ اللَّهِ فِي الْخَلَوَاتِ فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاكِمُ 🟤از نافرمانى خدا در خلوت ها بپرهيزيد، زيرا همان كه گواه است، داورى كند. ✍بسيارى از مردم به خصوص آنهايى كه به پاكى و تقوا مشهورند يا موقعيت اجتماعى خاصى دارند از انجام معاصى آشكار پرهيز مى كنند؛ ولى در خلوتگاه از آن ابا ندارند. امام عليه السلام به اينگونه افراد هشدار مى دهد كه از عصيان خدا در خلوتگاه نيز به شدت بپرهيزيد، زيرا در آنجا نيز خدا شاهد و ناظر آنهاست؛ همان خدايى كه افزون بر شاهد و ناظر بودن، حاكم و قاضى نسبت به اعمال آنها نيز هست. 📘
16.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 توسل خانمی از اهل سنت به امام رضا علیه السلام و شفای فرزندش (علیه السلام) (علیه السلام) https://eitaa.com/sedaye_balochestan
🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼 ✍امام رضا علیه السلام: کسی که نمی تواند کاری کند که با آن گناهانش زدوده شود پس زیاد بر محمد و خاندانش صلوات بفرستد که آن گناهان را به خوبی از بین می برد. 📗عيون الأخبار ج1 ص294 (علیه السلام) (علیه السلام) https://eitaa.com/girl_313
🌷🌷🌷🌷🌷 🚩شهید سرافراز مهدی عارفی 🚩تاریخ تولد:1373/5/30 🚩تاریخ شهادت:1392/8/3 🚩مکان شهادت:نقطه صفرمرزی ایران پاکستان 🚩بدست اشرار منحوس 🚩مزارشهید:گلزارشهدای روستای کندر 💠از همان ابتدا کار را در کنار تحصیل اغاز کرد تا درتامین معاش خانواده سهمی داشته باشد.پس از اتمام کلاس دوم متوسطه از ادامه تحصیل دست کشید و بصورت حرفه ای شغل گچ کاری را در پیش گرفت. 💠علاوه برکار اوقات فراغتش را در هیئات مذهبی میگذراند و از فعالیت های اجتماعی نیز غافل نبود،تا اینکه با رسیدن به سن قانونی،برای اعزام به خدمت مقدس سربازی ثبت نام کرد و در هجدهم بهمن ماه ۹۱ به مرکز اموزش مرزبانی اعزام شد. 💠پس از طی دوره اموزشی به مرزبانی سیستان و بلوچستان،گردان مرزی سیرکان انتقال یافت.و عملا پای در مسیری نهاد همچو مولایش حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) سرانجامی سرخ و سعادتمندانه داشت. 💠سرباز وظیفه مهدی عارفی در سوم ابان ۹۲ به همراه اکیپ عملیاتی شامل دو دستگاه خودرو سازمانی با تجهیزات و مهمات جنگی جهت اجرای گشت و جلوگیری از ورود اشرار مسلح،به نقطه صفر مرزی ایران و پاکستان به ماموریت اعزام گردیده بودند، درحین تردد در ارتفاعات مرزی با اشرار مسلح و از خدا بی خبر درگیر شده و با سایر همرزمانش در کمین مزدوران استکبار جهانی قرار می گیرند. 💠دراین حادثه جانسوز سرباز مهدی عارفی به همراه سیزده تن دیگر از دوستانش مورد اصابت گلوله اشرار به فیض شهادت نائل می شود ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن 🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شادی روح مطهر امام راحل وشهدا 🌷 صلوات 🕊🌷🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
الحمدالله علی کل حال «يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِکَ»🤲
*═✧❁﷽❁✧═* با شنیدن اسم دایی محمد ... یهو بهم ریختم ... ـ نه به خدا دایی محمد هیچی نگفت ... وقتی هم فهمید بقیه در موردش حرف می زنن دعواشون کرد ... که ماجرای 20 سال پیش رو باز نکنید ... مخصوصا اگر به 👂 خانم آقا محمد مهدی برسه ... خیلی ناراحت میشه ... تا به خودم اومدم و حواسم جمع شد ... دیدم همه چیز رو لو دادم ... اعصابم حسابی خورد شد😖 ... سرم رو انداختم پایین... چند برابر قبل، شرمنده شده بودم ... ـ هیچ وقت ... احدی نتونست از زیر زبونت حرف بکشه ... حالا ... الحق که هنوز بچه ای ... ـ پاشو برو توی اتاقت ... لازم نکرده تو واسه من دل بسوزونی... ترجیح میدم بمیرم ولی از تو یکی، کمک نگیرم ... برگشتم توی اتاقم ... بی حال و خسته😥 ... دیشب رو اصلا نخوابیده بودم ... صبح هم که رفته بودم دعای ندبه ... بعد از دعا ... سه نفره کل مسجد 🕌رو تمییز کرده بودیم ... استکان ها رو شسته بودیم و ... اما این خستگی متفاوت بود ... روحم خسته بود و درد می کرد ... اولین بار بود که چنین حسی به سراغم می اومد ... - اگر من رو اینقدر خوب می شناسی ... اینقدر خوب که تونستی توی یه حرکت ... همه چیز رو از زیر زبونم بکشی... پس چرا این طوری در موردم فکر 😇می کنی و حرف میزنی؟ ... من چه بدی ای کردم؟ ... من که حتی برای حفظ حرمتت ... بی اختیار، اشک از چشمم فرو می ریخت 😭... پتو رو کشیدم روی صورتم ... هر چند سعید توی اتاق نبود ... ـ خدایا ... بازم خودمم و خودت ... دلم گرفته ... خیلی ... تازه خوابم برده بود ... که با سر و صدای سعید از خواب پریدم... از عمد ... چنان زمین و زمان و ... در تخته رو بهم می کوبید ... که از اشیاء بی صدا هم صدا در می اومد ... اذیت کردن من ... کار همیشه اش بود ... سرم رو گیج و خسته از زیر پتو در آوردم ... و نگاهش👀 کردم... ـ چیه؟ ... مشکلی داری؟ ... ساعت 10 صبح که وقت خواب نیست ... می خواستی دیشب بخوابی ... چند لحظه همین طور عادی بهش نگاه کردم ... و دوباره سرم رو کردم زیر پتو ... ـ من همبازی این رفتار زشتت نمیشم ... کاش به جای چیزهای اشتباه بابا ... کارهای خوبش رو یاد می گرفتی ... این رو توی دلم💔 گفتم و دوباره چشمم رو بستم ... - خدایا ... همه این بدی هاشون ... به خوبی و رفاقت مون در... شب ... مامان می خواست میز رو بچینه ... عین همیشه رفتم توی آشپزخونه کمک ... در کابینت رو باز کردم ... بسم الله گفتم و پارچ رو برداشتم .. تا بلند شدم و چرخیدم ... محکم خوردم به الهام ... با ضرب، پرت شد روی زمین ... و محکم خورد به صندلی ... اونقدر آروم حرکت می کرد ... که هیچ وقت صدای پاش رو نمی شنیدم ... حتی با اون گوش های تیزم ... چشم هاش پر از اشک😭 شد ... معلوم بود خیلی دردش گرفته ... سریع خم شدم کنارش ... ـ خوبی؟ ... با چشم های پر اشکش بهم نگاه کرد ... ـ آره چیزیم نشد ... دستش رو گرفتم و بلندش کردم ... ـ خواهر👧 گلم ... تو پاهات صدا نداره ... بقیه نمی فهمن پشت سرشونی ... هر دفعه یه بلایی سرت میاد ... اون دفعه هم مامان ندیدت ... ماهی تابه خورد توی سرت ... چاره ای نیست ... باید خودت مراقب باشی ... از پشت سر به بقیه نزدیک نشو ... همون طور که با بغض بهم نگاه می کرد ... گفت ... ـ می دونم ... اما وقتی بسم الله گفتی ... موندم چرا ... اومدم جلو ببینم توی کابینت دعا می خونی؟ ... ناخودآگاه زدم زیر خنده 😁... ـ آخه توی کابینت که جای دعا خوندن نیست ... به زحمت خنده ام رو کنترل کردم ... و با محبت بهش نگاه کردم ... ـ هر کار خوبی رو که با اسم و یاد خدا و برای خدا شروع کنی... میشه عبادت ... حتی کاری که وظیفه ات باشه ... مثل این می مونه که وسط یه دشت پر جواهر ... ولت کنن بگن اینقدر فرصت داری ... هر چی دلت می خواد جمع کنی ... اشک هاش رو پاک کرد ... و تند تر از من دست به کار شد ... هر چیزی رو که برمی داشت ... بسم الله می گفت ... حتی قاشق ها🍴 رو که می چید ... دیگه نمی تونستم جلوی خنده ام رو بگیرم ... خم شدم پیشونیش رو بوسیدم ... ـ فدای خواهر گلم ... یه بسم الله بگی به نیت انداختن کل سفره ... کفایت می کنه ... ملائک بقیه اش رو خودشون برات می نویسن😍 ... مامان برگشت توی آشپزخونه ... و متحیر🙄 که چه اتفاق خنده داری افتاده ... پشت سرش هم ... چشمم که به پدر افتاد خنده ام کور شد ... و سرم رو انداختم پایین ... ♻️ادامه دارد.... ══ ೋ💠🌀💠ೋ══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 همونطور که می‌بینید، مردم از دین زده شدن این تصاویر هم فتوشاپه👆 "ویدیویی از خیابان امام رضا مشهد در شب تولد امام هشتم" (علیه السلام) (علیه السلام) https://eitaa.com/girl_313
6.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 صلوات عصاره ذکر ها ⭕️ در این کلیپ استاد فرحزاد نکته ای شنیدنی درباره ذکر شریف صلوات بیان می کنند ▫️ استاد فرحزاد ذکر روز 🔸ببینید و برای دوستانتون ارسال کنید 👌 https://eitaa.com/girl_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 《بَقیتَ اللهِ خیرُُ لّکم ان کنتم مومنینَ و ما انا علیکم بِحَفیظِِ》 سرمایه حلالی که خداوند متعال روزیتان کرده برا شما باقی بماند هر چند اندک باشد اگر ایمان به خدا و دستوراتش داشته باشید بهتر است وظیفه من همین بود که ابلاغ کردم و من مسئول اعمال شما نیستم