⚪️ این دانشگاه تا ظهور شاگرد میپذیرد
◾️ روزی که منصور، نقشهٔ قتل امام را میکشید فکر میکرد جعفر بن محمد که نباشد، بساط مکتبش هم جمع میشود.
◽️ تصورش را هم نمیکرد کلاس درس حضرت صادق به اندازهٔ تمام تاریخ گسترده شود و شاگردانش تنها به جابر، زراره، صفوان و... خلاصه نشوند.
◾️ آری! این دانشگاه تا روز ظهور، شاگرد میپذیرد؛ شاگردهایی مثل حججیها، سلیمانیها و... مردان و زنانی که مانند پیشوایشان امام صادق، آرزوی خدمت به قائم را دارند و برای دیدارش روزها را میشمارند.
▪️دینِ خدا را عده ای در دام می بردند
تحریفِ خود را در دِلِ اسلام می بردند...
▪️با دیدنِ ریشِ سفیدش دشمنان ای کاش
حداقل او را کمی آرام می بردند...
▪️عمامه ی صدق خدا روی تنش باز است
شاید شهید عشق را احرام می بردند...
▪️وقتی رئیس مذهب شیعه ست یعنی که
پخته ترین را جاهلانی خام می بردند...
▪️داغی که افتاده به قلب شیعیان این ست
تطهیر را با گفتن دشنام می بردند...
▪️وقتی که فکر حاکمان شهر مسموم ست
یعنی که مذهب را سوی اعدام می بردند...
🏴شهادت جانسوز رئیس مذهب شیعه، امام جعفر صادق علیه السلام بر حضرت بقیة الله الاعظم و شیعیانشان تسلیت باد.🕊
#شهیدانه
🔴 کوفیان مدرن
✍زمانهٔ عجیبی است. امام گذشته را عاشقند اما امام حاضر را نه! میدانی چرا؟ امام گذشته را هرگونه بخواهند تفسیر میکنند اما امام زمان را باید اطاعت کنند و فرمان ببرند.
👤 شهید آوینی (کتاب روایت فتح)
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
#همتی
#امام_صادق_علیه_السلام
#انتخابات
سفیران فاطمیه
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۱۳۵ *═✧❁﷽❁✧═* خلاصه کار داشت به جاهای باریک و فحش ها
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۱۳۶
*═✧❁﷽❁✧═*
با خواهر بهرامی به هلال احمر رفتیم.تعدادی از داوطلبان شیرازی آماده ی اعزام به آبادان بودند.همگی با یک اتوبوس 🚎هلال احمر راهی شدیم.در تمام مسیر همصدا با راننده سرودهای انقلابی و شعار ✊وحدت می خواندیم و راننده با سرعت و هیجان رانندگی می کرد.نزدیکی های صبح به ماهشهر رسیدیم.
با رسیدن به حدود خوزستان روی موج رادیوی📻 نفت،صدای سید محمد صدر و غلامرضا رهبر شنیده می شد که اخبار جبهه و جنگ را با شعارهای تند و انرژی😍 بخش اعلام می کردند.
صدای انفجارهای پی در پی و عبور ماشین های 🚙🚕مملو از جمعیت که از شهر خارج می شدند به گوش می رسید.رعب و وحشت ناشی از صدای انفجارها بعضی از داوطلبان داخل اتوبوس را وحشت زده و توان جنگیدن و ایستادگی را از آنها سلب کرده بود👌
اتوبوس هنوز وارد منطقه ی جنگی نشده بود.با آژیرهای ممتد حمله ی هوایی✈️راننده اتوبوس را متوقف می کرد و مسیر نیم ساعته دو ساعت طول کشید.
راننده متوجه شد این راه،راه شعر و شعار نیست بلکه راه خون و شهادت🌷 است،اتوبوس را کنار جاده نگه داشت و با لهجه ی قشنگ شیرازی گفت:کاکو مو دارم بر می گردم شیراز.هر کی می خود با مو برگرده بشینه؛هر کی نمی خود پیاده بشه☹️راه بازه و جاده دراز،این راه شوخی بردار نیست✅
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️