سفیران فاطمیه
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۲۴۷ *═✧❁﷽❁✧═* توانستم جمله ام را کامل کنم.ازشادی بال
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۲۴۸
*═✧❁﷽❁✧═*
فاطمه با لبخند😊گفت:معصومه جون!حواست باشه دیوونگی شاخ ودم نداره😒بلندشو دوباره دور این اتاق بدویم.الآنه که سر و کله شون پیدا می شه وباید برگردیم.جمله ی فاطمه که تمام شد,می خواستم بگم نقطه,که یکباره ناخلف آمد وگفت:لبسن النظارات وبسرعه طلعن.(سریع عینک هایتان 🕶را روی چشم بگذارید وبیایید بیرون)طبق معمول شروع کردم به حرف زدن:
-آقا کش این عینک چقد سفته😞
-اینجا چقد پرنور وبزرگه
-چرا مارو همیشه اینجا می آرید❓
-ماچهارتا دختر 🧕ایرانی هستیم؛شما کی هستید❓
ناخلف کابل رابا شدت به در سلول ها می کوبید ونمی گذاشت صدابه کسی برسد.اگرچه حضورمان در اتاق آفتاب ساعتی بیش نبود 😔اما آنقدر هیجان زده بودیم که متوجه نشدیم راه برگشت از راه رفت طولانی ترشده است.
بله,سلول ما عوض شده بود.اگرچه چیزی نداشتیم اما نقش های تیره وروشن روی کاشی ها,یادگاری های اسیران جنگی وموش های 🐭کوچک وبزرگ بخشی از دارایی ما شده بودند.دور وبرمان را نگاه 👀کردیم.
هیچ نبود,حتی یک پتو.مدام دور خودمان می چرخیدیم تا بالاخره فهمیدیم😇 که دوباره از برادرانمان دور افتاده ایم ومارا به سلول دیگری آورده اند.پتوهای زهوار در رفته ی پراز شپش رابا دوکاسه ی🍵 غذا وچهار لیوان به داخل پرتاب کردند.
دیدن آفتاب🌞 عالم تاب به قیمت ازدست دادن سنجاق کوچکم تمام شد؛سنجاقی📎 که تمام دارایی من ونقطه ی اتصالم به آخرین دقایقی بود که با پدرم گذرانده بودم.عادت چه خصلت بدی است.مابه سلولمان,به دیدن موش ها وصدای گوش👂 خراش نگهبان ها عادت کرده بودیم.
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_نمل_آیه_۶۹
#بی تفاوتی_مشرکان_به_عاقبت_
گذشتگان_وعبرت_گرفتن_از_آنها
#حدیث_روز
#امام_باقر_علیه_السلام
روزگاری برمردم خواهد آمدکه امام ایشان غایب خواهد شد. پس خوشــــا بحال آنان که در آن زمان، بر امر (ولایت) ما #ثابت و #استوار بمانند.
اللهم عجل لولیک الفرج
سفیران فاطمیه
🌹 سهم #روز_پنجاه_وپنجم: از نامه ۶۳ تا نامه ۶۲ #نهج_البلاغه ┄┅═══✼🍃🌸🍃✼═══┅┄ 📜 #نامه63 : نامه به اب
🌹 سهم #روز پنجاه_وششم: از نامه ۶۱ تا نامه ۵۹ #نهج_البلاغه
┄═❁🍃❈🌸🍃🌸❈🍃❁═┄
📜 #نامه۶۱ : نامه به كميل بن زياد نخعی، فرماندار «هیات» و نکوهش او در مقابل با لشکریان مهاجم شام که در سال ٣٨ هجری نوشته شد.
🔹 نكوهش از فرمانده شكست خورده
♦️پس از ياد خدا و درود، سستی انسان در انجام كارهایی كه بر عهده اوست و پافشاری در كاری كه از مسؤوليت او خارج است، نشانه ناتوانی آشكار و انديشه ويرانگر است. اقدام تو به تاراج مردم (قرقيسا) در مقابل رها كردن پاسداری از مرزهایی كه تو را بر آن گمارده بوديم -و كسی در آنجا نيست تا آنجا را حفظ كند، و سپاه دشمن را از آن مرزها دور سازد- انديشه ای باطل است. تو در آنجا پلی شده ای كه دشمنان تو از آن بگذرند و بر دوستانت تهاجم آورند، نه قدرتی داری كه با تو نبرد كنند و نه هيبتی داری که از تو بترسند و بگريزند، نه مرزی را می توانی حفظ كنی و نه شوكت دشمن را می توانی درهم بشكنی، نه نيازهای مردم ديارت را كفايت می كنی و نه امام خود را راضی نگه می داری.
┄═❁✦❈🌺•☀️•🌺❈✦❁═┄
📜 #نامه۶۰ : نامه به فرماندارانی كه لشکر از شهرهای آنان عبور می کند.
🔹جبران خسارتها در مانورهای نظامی
♦️از بنده خدا علی اميرمؤمنان به گردآوران ماليات و فرمانداران شهرهایی كه لشكريان از سرزمين آنان می گذرند. پس از ياد خدا و درود، همانا من سپاهيانی فرستادم كه به خواست خدا بر شما خواهند گذشت و آنچه خدا بر آنان واجب كرده به ايشان سفارش كردم، و بر آزار نرساندن به ديگران و پرهيز از هرگونه شرارتی تأكيد كرده ام و من نزد شما و پيمانی كه با شما دارم از آزار رساندن سپاهيان به مردم بيزارم، مگر آنكه گرسنگی سربازی را ناچار گرداند و برای رفع گرسنگی چاره ای جز آن نداشته باشد، پس كسی را كه دست به ستمكاری زند كيفر كنيد و دست افراد سبك مغز خود را از زيان رساندن به لشكريان و زحمت دادن آنها جز در آنچه استثنا كردم باز داريد. من پشت سر سپاه در حركتم، شكايتهای خود را به من رسانيد و در اموری كه لشكريان بر شما چيره شده اند كه قدرت دفع آن را جز با كمك خدا و من نداريد به من مراجعه كنيد، كه با كمك خداوند آن را برطرف خواهم كرد. ان شاء الله.
┄═❁✦❈🌺•☀️•🌺❈✦❁═┄
📜 #نامه۵۹ : نامه به اسود بن قطبه فرمانده لشکر حلوان درجنوب شهر سرپل ذهاب امروزی
🔹مسؤوليتهای فرماندهی
♦️پس از ياد خدا و درود، اگر رأی و انديشه زمامدار دچار دگرگونی شود او را از اجرای عدالت بسيار باز می دارد، پس كار مردم در آنچه حق است نزد تو يكسان باشد. زيرا در ستمكاری بهایی برای عدالت يافت نمی شود، از آنچه كه همانند آن را بر ديگران نمی پسندی پرهيز كن و نفس خود را در حالیکه امیدوار به پاداش الهی بوده و از کیفر او هراسناکی ، به انجام آنچه خداوند بر تو واجب كرده است وادار ساز و بدان كه دنيا سرای آزمايش است و دنياپرست ساعتی در آن نمی آسايد جز آنكه در روز قيامت از آن افسوس می خورد، و هرگز چيزی تو را از حق بی نياز نمی گرداند. و از جمله حقّی كه بر توست آنکه نفس خويش را نگهبان باشی و به اندازه توان در امور رعيت تلاش كنی، زيرا آنچه در اين راه نصيب تو می شود، برتر از آن نيروی بدنی است که از دست می دهی، با درود.
┄═❁✦❈🌺•☀️•🌺❈✦❁═┄
💔
❣#سلام_امام_زمانم ❣
مهدی جان، امام خوبم!
دلتنگ آمدنت هستم💔
کاش آنگونهباشمکه تو میخواهی😔
امامم مرا از نفس رهایم ده
جز تو که طبیب قلب من باشد
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
❣ #اللّٰھـُــم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجْ ❣
◾️◾️◾️◾️◾️
امام زمان علیه السلام ، از ما راضي باش كه براي احياء دين و دفاع از حسين زمان تمام اعضاء و دل و جانمان را هديه مي دهيم
تا اسلام و قوانين حیات بخش آن در سراسر جهان گسترش يابد👌
▪️اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
▪️ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
▪️ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
▪️وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🏴
🏳🏴
🏴🏳🏴
🏳🏴🏳🏴
🌼 میان این همه هیاهو آن آرامشی باش که یکباره نازل میشود...
🔅 اللهم عجل لولیک الفرج
#جمعه
#امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#چطورجزء۳۱۳نفرباشیم⁉️⁉️
#پیشنهاددانلود
استادرائفی پور🎤
اللهمعجللولیڪالفرج 🌿
ZiyaratAleYasin1399.mp3
10.28M
🤲 قرائت زیارت #آل_یاسین
🎙 بانوای: #حاجمیثممطیعی
﷽
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
#سلام_امام_زمانم 💚💛
✅دعایی که در زمان غیبت باید بسیار خوانده شود
🔅اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ،
🔅فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ،
🔅 اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ،
🔅فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ،
🔅 اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم
🔅تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ
💎 دعای غریق 💎
♡💟دعای تثبیت ایمان دراخرالزمان💟♡
🔅یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ🔅
🔺یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ 🔺
🔅 ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک🔅
《🚩انهم یرونه بعیداونراه قریبا🚩》
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
سفیران فاطمیه
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۲۴۸ *═✧❁﷽❁✧═* فاطمه با لبخند😊گفت:معصومه جون!حواست با
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۲۴۹
*═✧❁﷽❁✧═*
چقدر برای غلبه بر خصلت عادت وفرار از روزمرگی تلاش می کردیم.نمی خواستیم به رنگ دیوارهای سلول درآییم یا صدای فریادهای خشمگین😡 نگهبان ها وحقارت ها ورفت وآمد موش ها🐭 برایمان عادی شود.می دانستیم تسلیم شدن وعادت کردن,یعنی پایمال کردن حقیقت وبله قربان گو شدن😒
وقتی از زیارت آفتاب🌞 برگشتیم آنقدر خسته وگیج وآفتاب زده شده بودیم که تا ساعت سه ی بعدازظهر خوابیدیم😴وقتی بیدارشدم پرسیدم:بچه هاشماهم امروز خورشید را دیدید❓آفتاب وگرما را حس کردید؟
فکر 🤔می کردم آفتاب وقاصدک ها وپیغام رساندن به مادرم و چهره ی زیبای خواهرانم زیر نور آفتاب 🌞را همه درخواب دیده ام.اما نه,همه باهم بودیم ودیدار آفتاب,نقطه ی بیداری دل های💔 مابود که درانتظار آزادی می تپیدند.دوباره مریم خم شد واین بار حلیمه ازکول او بالا رفت ودریچه ای که نور رابه مهمانی ما می آورد وارسی کرد👌
سپس فاطمه خم شد واین بار من هم وارسی کردم؛هیچ چیز نبود❌بر روی کاشی های قهوه ای دیوار یادگاری های ارزشمند اسیران جنگی,خلبان ها وافسران نظامی👮♂ مثل محمدکیانی,ابراهیم باباجانی,عبدالمجید فنودی,حسین مصری,حبیب کلانتری,کرامت شفیعی ،نصرت دهخوار قانی,اکبرفراهانی,حاجی سفیدپی,احمدوزیری,غلامرضا مکری,حیدری,هوشنگ ازهاری,علی بصیرت,یدالله عبدوس,ابوالفضل مهراسبی, جواد پویانفر, حسن لقمانی نژادحک📝شده بود.
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد...
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️