🌸✨امام صادق علیه السلام؛
درآخرالزمان گمراهے چنان زیاد مےشود
ڪہ هیچ انسانے نجات نمےیابد
مگر اینڪہ مداومت ڪند
برگفتن این ذڪر
《یا الله یا رحمن یا رحیم یا
مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک》
#اللهم_عجلـــ_لولیڪ_الفرجـ 🤲🌷
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
#سردار_حاج_قاسم_سلیمانی
دلبسته ۍافلاکموپابسته ی خاڪ
فوارهای بینزمینوآسمانم . . !👌
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#شبتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامامشهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
سفیران رمضان
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۳۹۲ *═✧❁﷽❁✧═* اولش تنها نگرانی ام😔 نان و حلوایی بود
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۳۹۳
*═✧❁﷽❁✧═*
دوچرخه🚲 حمید که همیشه ساعت به ساعت دست به دست می چرخید بی مشتری گوشه ای افتاده بود و چرخ زندگی بی رونق می چرخید😒
صورتم داغ شده بود . شیر آب🚰 را باز کردم که چند مشت آب به صورتم بزنم شاید عقلم سرجایش بیاید ، آب قطع بود و حتی چکه ای در حلق شیر نبود❌
در حیاط نشستم و با تک تک انگشتانم از آخرین روزی که نوشته بودی《 من زنده ام 》تا آن روز را حساب کردم . هر ده انگشت دستم✋ تمام شد .
آن روز بیست و پنجم مهر بود و من ده روز بود که در بی خبری از تو به سر می بردم . نفس در سینه ام حبس شده بود . مثل مرغ هایی 🐧که خودشان را به در و دیوار لانه می کوبند ، تند و تند از این سرحیاط به آن سر حیاط می رفتم . یکباره محمد هم سر رسید و با عجله 🏃♂از اوضاع خرمشهر و تجهیزات و تدارکات و شهادت چند تا از برو بچه ها و اوضاع و احوال خانه و آقا و ... گفت : سراغ تو را که گرفت قضیه را برایش تعریف کردم .
نگرانت😔 بودم . دلم به هزار راه و بی راهه می رفت . محمد آرامم کرد . او در لحظه های اول گم شدن تو با اطمینان و خوش بینی تمام گفت : بی برو برگرد یتیم خونه س ، اونا ازش خبر دارن .
مثل جرقه ای که در تاریکی بدرخشد دلم ❤️آرام شد . تصور می کردم که الان تو در یتیم خانه کنار بچه ها هستی . با خودم گفتم اگر معصومه را ببینم اول یک سیلی محکم زیر گوشش 👂می خوابانم که یاد بگیرد دیگه مارا بی خبر نگذارد . اما بعد با خودم گفتم نه ، جنگه دیگه ، هیچی سر جاش نیست ، حتما نتونسته بیاد خونه🏡
با محمد رفتیم یتیم خانه . آنجا هم خالی و بی سرو صدا و سوت و کور بود . انگار سالها بود کسی آنجا زندگی نمی کرد 😒و دو قفل🔒 بزرگ به در آسایشگاه زده بودند . حتی نگهبان یتیم خانه هم نبود تا از او پرس و جو کنیم .
محمد پشت سرهم می گفت : جل الخالق😱 مگه می شه کسی تو شهری که همه می شناسنش گم بشه؟ پس چرا گاز نمی دی؟ تندتر برو.
- کجا برم؟
- برو فرمانداری ، اونجا حتما خبر دارن.
در اوج ناامیدی باز هم امیدوار بودیم . توی فرمانداری برادر کریم سلحشور را دیدیم👀
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_غافر_آیه_۸۱
#لطف_و_مهربانی_خداوند_بر_
انسانها
او آیاتش را همواره به شما نشان می دهد
( به این امید که به آنها توجه نمایید و تفکر و تعقل کنید و به سوی خالق آنها هدایت شوید)
پس کدامیک از آیات او را انکار می کنید?!
( اینها همه نشانه وجود خداوندی است که با قدرت و علم و حکمت و با رحمت خویش نیازهای بندگان را قبل از تقاضای آنان بر آورده ساخته شاید شکر گزار باشند.)
🏝هر صبح وقتی سلامتان میکنم،
همچون ذرهای در برابر آفتاب،
جان میگیرم...
سر تا پا سرشار از امید میشوم...
در پرتو نگاهتان،
بالهای یخزدهام،
کم کم جان میگیرد و
با اعجاز نام زیبایتان
به پرواز در میآیم...
پر میکشم تا اوج....
من به شما زندهام...🏝
⚘..وَ قَدِ امْتَلَأَتِ الْأَرْضُ مِنَ الْجَوْرِ وَ أُفَوِّضُ أُمُورِي كُلَّهَا إِلَيْكَ
..در صورتى كه هم اكنون زمين پر از جور گرديده است و تمام امورم را به حضرتت تفويض كنم⚘
📚مفاتیح الجنان،دعای عصر غیبت
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#امام_زمان
#امام_حسن_عسکری
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمان
مۍشودروشنۍچِـشمِمنازراهبرسد...؟
انتظآرمنازامروز،بہآخَـربرسد...؟
درڪویر؎ڪهپرازسوزوپرازتشنگۍست؛
مۍشودشبنمۍاَزآیہڪوثربرسدシ..!؟
『اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج