🌹سهم #روز صد_وهشتاد_وسوم : خطبه ۲۷ تا ۲۶ #نهج_البلاغه
┄═❁✦❀•◦•◦•🌹•◦•◦•❀✦❁═┄
📜 #خطبه ۲۷ : (وقتی خبر تهاجم سربازان معاویه به شهر انبار در سال ۳۸ هجری و سستی مردم به امام علیه السلام ابلاغ شد، فرمود:)
1⃣ ارزش جهاد در راه خدا
♦️پس از ستايش پروردگار، همانا جهاد در راه خدا دَری از درهای بهشت است که خدا آن را به روی دوستان مخصوص خود گشوده است. جهاد لباس تقوا و زره محکم و سپر مطمئن خداوند است؛ کسی که جهاد را ناخوشايند دانسته و ترک کند، خدا لباس ذلّت و خواری بر او می پوشاند و دچار بلا و مصيبت می شود و کوچک و ذليل می گردد. دل او در پرده گمراهی مانده و حق از او روی می گرداند، به جهت ترک جهاد به خواری محکوم و از عدالت محروم است.
2⃣ دعوت به مبارزه و نكوهش از نافرمانی كوفيان
♦️ آگاه باشيد، من شب و روز، پنهان و آشکار، شما را به مبارزه با شاميان دعوت کردم و گفتم پيش از آنکه آنها با شما بجنگند با آنان نبرد کنيد. به خدا سوگند، هر ملّتی که درون خانه خود مورد هجوم قرار گيرد، ذليل خواهد شد. امّا شما سُستی به خرج داديد و خواری و ذلّت پذيرفتيد، تا آنجا که دشمن پی در پی به شما حمله کرد و سرزمين های شما را تصرّف کرد. و اينک فرمانده معاويه، مرد غامدی با لشکرش وارد شهر انبار شده و فرماندار من، حسّان بن حسّان بکری را کشته و سربازان شما را از مواضع مرزی بيرون رانده است. به من خبر رسيده که مردی از لشکر شام به خانه زنی مسلمان و زنی غير مسلمان که در پناه حکومت اسلام بوده وارد شده، و خلخال و دستبند و گردن بند و گوشواره های آنها را به غارت برده، در حالیکه هيچ وسيله ای برای دفاع، جز گريه و التماس کردن نداشته اند. لشکريان شام با غنيمت فراوان رفتند بدون اينکه حتّی يک نفر آنان زخمی بردارد و يا قطره خونی از او ريخته شود. اگر برای اين حادثه تلخ، مسلمانی از روی تأسّف بميرد ملامت نخواهد شد و از نظر من سزاوار است. شگفتا! شگفتا! به خدا سوگند، اين واقعيّت قلب انسان را می ميراند و دچار غم و اندوه می کند که شاميان در باطل خود وحدت دارند و شما در حقِّ خود متفرّقيد. زشت باد روی شما و از اندوه رهايی نيابيد که آماج تير بلا شديد، به شما حمله می کنند، شما حمله نمی کنيد؟! با شما می جنگند، شما نمی جنگيد؟! اين گونه معصيت خدا می شود و شما رضايت می دهيد؟ وقتی در تابستان فرمان حرکت به سوی دشمن می دهم، می گوييد هوا گرم است، مهلت ده تا سوز گرما بگذرد و آنگاه که در زمستان فرمان جنگ می دهم، می گوييد: هوا خيلی سرد است بگذار سرما برود. همه اين بهانه ها برای فرار از سرما و گرما بود. وقتی شما از گرما و سرما فرار می کنيد، به خدا سوگند که از شمشير بيشتر گريزانيد.
3⃣ مظلوميت امام (علیه السلام) و علل شكست كوفيان
♦️ ای مرد نمايان نامرد! ای کودک صفتان بی خرد که عقل های شما به عروسان پرده نشين شباهت دارد. چقدر دوست داشتم که شما را هرگز نمی ديدم و هرگز نمی شناختم، شناسايی شما - سوگند به خدا - که جز پشيمانی حاصلی نداشت و اندوهی غم بار سرانجام آن شد. خدا شما را بکشد که دل من از دست شما پر خون و سينه ام از خشم شما مالامال است. کاسه های غم و اندوه را جُرعه جُرعه به من نوشانديد و با نافرمانی و ذلّت پذيری رأی و تدبير مرا تباه کرديد، تا آنجا که قريش در حقِّ من گفت: بی ترديد پسر ابی طالب مردی دلير است، ولی دانش نظامی ندارد. خدا پدرشان را مزد دهد، آيا يکی از آنها تجربه های جنگی سخت و دشوار مرا دارد؟ يا در پيکار توانست از من پيشی بگيرد؟ هنوز بيست سال نداشتم، که در ميدان نبرد حاضر بودم، هم اکنون که از شصت سال گذشته ام. امّا دريغ، آن کس که فرمانش را اجرا نکنند رأيی نخواهد داشت.
┄═❁✦❀•◦•◦•🌹•◦•◦•❀✦❁═┄
┄═❁✦❀•◦•◦•🌹•◦•◦•❀✦❁═┄
📜 #خطبه ۲۶ : ( پس از کشته شدن محمدبن ابی بکر در مصر در سال ۳۸ هجری امام علیه السلام این سخنرانی را در کوفه ایراد فرمود که سیّد رضی قسمت هایی از آن را آورده است.)
1⃣ شناخت فرهنگ جاهليت
♦️خداوند، پيامبر اسلام حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را هشداردهنده جهانيان مبعوث فرمود، تا امين و پاسدار وحی الهی باشد. آنگاه که شما ملّت عرب، بدترين دين را داشته و در بدترين خانه زندگی می کرديد؛ ميان غارها، سنگ های خشن و مارهای سمّیِ خطرناک، فاقد شنوايی، به سر می برديد؛ آب های آلوده می نوشيديد و غذاهای ناگوار می خورديد؛ خون يکديگر را به ناحق می ريختيد و پيوند خويشاوندی را می بريديد، بت ها ميان شما پرستش می شد و مفاسد و گناهان شما را فرا گرفته بود.
2⃣ مظلوميت و تنهايی علی (علیه السلام)
♦️"(قسمت ديگری از همين خطبه)
پس از وفات پيامبر(صلی الله علیه و آله) و بی وفايی ياران، به اطراف خود نگاه کرده ياوری جز اهل بيت خود نديدم؛ «که اگر مرا ياری کنند، کشته خواهند شد.» پس به مرگ آنان رضايت ندادم. چشم پر از خار و خاشاک را ناچار فرو بستم و با گلويی که استخوان شکسته در آن گير کرده بود جام تلخ حوادث را نوشيدم و خشم خويش فرو خوردم و بر نوشيدن جام تلخ تر از گياه حَنظَل، شکيبايی نمودم."
3⃣ معرفی عمروعاص و ضرورت آمادگی نظامی
♦️ "(قسمت ديگری از همين خطبه)
عمروعاص با معاويه بيعت نکرد مگر آنکه شرط کرد تا برای بيعت، بهايی (حکومت مصر) دريافت دارد، که در اين معامله شوم، دست فروشنده هرگز به پيروزی نرسد و سرمايه خريدار به رسوايی کشانده شود. ای مردم کوفه! آماده پيکار شويد و سازوبرگ جنگ فراهم آوريد؛ زيرا که آتش جنگ زبانه کشيده و شعله های آن بالا گرفته است، صبر و استقامت را شعار خويش سازيد که پيروزی می آورد."
┄═❁✦❀•◦•◦•🌹•◦•◦•❀✦❁═┄
🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷
حاج قاسم سلیمانی: معتقدم امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) كه ظهور بكنند،
حكومتی که ايجاد ميكنند، قلّهی آن حکومت، آن دورهای خواهد بود که در دفاع مقدس ما در بخشها و حالاتش اتفاق افتاد👌
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
شبتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
سفیران فاطمیه
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۴۷۱ *═✧❁﷽❁✧═* فضا و صحنه ها را آن قدر طبيعي و آرام
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۴۷۲
*═✧❁﷽❁✧═*
سرنشینان ماشین اول تعدادی لباس شخصی ها و نظامی های بعثی بودند اما سرنشینان ماشین بعدی تعدادی خارجی بودند طوری که اول فکر😇 کردیم شاید مجددا هیئتی از صلیب سرخ به اردوگاه آمده است .
با ورود آنها ، تازه متوجه 😇ما شدند و یادشان افتاد که ما را در قفسمان نینداخته اند . آن قدر عجولانه و شتابزده ما را داخل قفس کردند که مریم را که در آن لحظه در سرویس بهداشتی بود جا گذاشتند . به این خیال که کسی هرگز گمان نخواهد کرد در پس این آغل حصیری قفسی باشد که در آن چهار نفر اسیرند ، ما را ترک کردند .
این اولین باری بود که می دیدیم گروهی برای تهیه خبر و گزارش🎤 و فیلم وارد اردوگاه شده اند . دستشویی دقیقا وسط حیاط بود و حالا مریم داخل آن گیرافتاده و از لای سوراخهای بین بلوکهای دیوار دستشویی ، مثل یک دوربین تمام صحنهها را میدید👀
مریم با دیدن یک گروه فیلمبردار📹 و خبرنگار که به همراه سرگرد صبحی و یاسین و شاکر و علی درحال رفتن به سمت قاطع برادران و بسیج و سپاه بودند ، از دستشویی بیرون آمد ولی قبل از آنکه خبرنگاران متوجه او شوند ، نگهبانها متوجه حضورش شدند و سریع او را به قفس انداختند .
هنوز مریم داشت هیجان زده از صحنههای نمایشی که راه انداخته بودند حرف میزد که صدای الله اکبر ✊و صلوات در قاطع برادران سپاه و بسیج پیچید و به دنبال آن صدای بدو بدو و شکستن شیشه شنیدیم و لحظاتی بعد صدای تیراندازی 🔫بلند شد . بعدها از طریق برادران مطلع شدیم که در آن تیراندازی چشم برادر محمدرضا شفیعی مورد اصابت گلوله قرار میگیرد . به دنبال اعتراض به این اقدام منشانه یکی از برادران مجروح که از ناحیه پا قطع عضو بود ، همراه با دونفر دیگر از برادران به سمت ماشين لندكروز🚘 گروه فيلم برداري حمله كرده و شيشه ماشين را با عصا مي شكنند . اسرايي كه در نمايش ساختگي بعثي ها شركت داشتند ، آن قدر محو بازي و سرگرم ايفاي نقش شان بوده اند كه تازه با بلند شدن صداي تير اندازي متوجه اطراف خود مي شوند . همه چيز براي تهيه و تدارك يك گزارش واقعي و مستند مهیا بوده اما گروه خبرنگاران و فيلم برداران وحشت زده و سراسيمه به حياط افسران مي دوند . آنها بعد از مدتي كه بر اوضاع مسلط مي شوند ، فيلم برداري از اسيران اجير شده اي را آغاز مي كنند كه نمايش فوتبال ⚽️و شطرنج و ورق بازي و قدم زدن در يك فضاي آرام را بازي مي كردند . آن روز بعد از شنيدن صداي تيراندازي خيلي نگران برادرانمان شده بوديم . آن روز دلمان❤️ مي خواست تمام سختي ها و مصيبت هايي را كه بر ما و برادرانمان رفته بود به آنها بگوييم اما با وجود آن آغل حصيري هيچ راهي به بيرون نداشتيم❌
بنابراين يك صدا فرياد 🗣مي زديم :
- ما چهار دختر 🧕ايراني هستيم كه امسال چهارمين سال اسارتمان را مي گذرانيم ، با ما مصاحبه كنيد . از قفس ما فيلم برداري كنيد ، قفس ما ديدني است .
- ما پشت اين حصيرها زنداني هستيم
- الله اكبر ، الله اكبر✊
هر بار كه خبرنگاران را صدا مي زديم آنها به سمت صدا بر مي گشتند ، اما وقتي به آغل نگاه مي كردند ، چون چيزي از آن پشت نمايان نبود ، مسير نگاهشان را عوض مي كردند 😞
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_بقره_آیه_۱۷۶
#چرا_خداوند_کتمان_کنندگان_
حق را عذاب سخت خواهد کرد?
آن عذاب دردناک,بخاطر این است که خداوند کتاب آسمانی را به حق نازل کرده,
ولی آنها( با کتمان و تحریف آیات) در کتاب خدا, اختلاف بوجود آوردند و دچار دشمنی عمیق می شوند.
#سلام_مولا_جانم ❣
🍃ای در دل من اصلِ تمنا همه تو
🍂وی درسرمن مایهی سوداهمه تو
🍃هرچند به روزگار درمینگرم
🍂امروز همه توییّ و فردا همه تو
💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚
#صبحتون_مهدوی 🌤
#التماس_دعای_فرج
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
#شهید_محمد_کامران
🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷
#محمد در آخرین #پیامک برایم نوشته بود : هرجا باشم عاشقتم . ایران باشم یا خارج ، هرجا باشم عاشقتم .
میگفت همسر #سادات داشتن هم خوب است و هم سخت . فکر اینکه همسرت دختر #حضرت_زهرا (سلام الله علیها) است، اجازه بدرفتاری را به آدم نمیدهد و از طرفی قدمهایش #برکت زندگی است .
در انجام وظیفه و کارهایش #خلوص عجیبی داشت . یادم هست که میگفت من سر کارم #ساعتی را کنار دستم گذاشتم و مدت زمان چای خوردن و دستشویی رفتنهایم را حساب میکنم و از اضافه کاریهایم کم میکنم که حقی از #بیتالمال به گردنم نماند .
#محمد خیلی #خوش_اخلاق بود . واقعاً اگر بگویم #اخم او را ندیدم ، گزافه نیست . حتی وقتی درمعراج #شهدا برای آخرینبار او را دیدم همان #لبخند زیبا و همیشگی را روی لب داشت .
خدا را شکر میکنم که محمد من هم #شهید شد . چون او #شهادت را دوست داشت . خیلی #شهادت را دوست داشت👌
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#شبتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهرشهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
#سلام_امام_زمانم 💚💛
✅دعایی که در زمان غیبت باید بسیار خوانده شود
🔅اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ،
🔅فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ،
🔅 اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ،
🔅فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ،
🔅 اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم
🔅تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ
💎 دعای غریق 💎
♡💟دعای تثبیت ایمان دراخرالزمان💟♡
🔅یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ🔅
🔺یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ 🔺
🔅 ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک🔅
《🚩انهم یرونه بعیداونراه قریبا🚩》
🥀اللهُمَّ صَلِّ عَلی فاطمهَ و اَبیها و
بَعلِها و بَنیها و السِرِ المُستَودَعِ
فیها بعدَد ما اَحاطَ بهِ عِلمُک🥀
خدای مهربان🙏مارا بر اطاعت از امام زمانمان یاری فرما🤲
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
#رجب
#ماه_رجب
#دهه_ی_فجر
🌹 سهم #روز صد_وهشتاد_وچهارم : خطبه ۲۵ تا ۲۳ #نهج_البلاغه
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
📜 #خطبه ۲۵ : ( این خطبه را در سال ۴۰ هجری زمانی ایراد فرمود که گزارش های پیاپی از شکست یاران امام علیه السلام به کوفه می رسید و عبیدالله بن عباس و سعید بن نمران، فرمانداران امام علیه السلام در یمن از بسربن ابی ارطاه، شکست خورده به کوفه برگشتند. امام علیه السلام برای سرزنش یاران جهت کندی و رکود در جهاد و مخالفت از دستورهای رهبری، این خطبه را ایراد فرمود که آخرین سخنرانی امام است).
1⃣ علل شكست ملتها (علل شكست كوفيان و پيروزی شاميان)
♦️اكنون جز شهر كوفه در دست من باقی نمانده است، كه آن را بگشايم يا ببندم ای كوفه اگر فقط تو برای من باشی، آن هم برابر اين همه مصيبتها و طوفانها چهره ات زشت باد. آنگاه به گفته شاعر مثال آورد: به جان پدرت سوگند ای عمرو كه سهم اندكی از ظرف و پيمانه داشتم.
سپس ادامه داد: به من خبر رسيده كه بسر بن ارطاه بر يمن تسلط يافت، سوگند به خدا می دانستم كه مردم شام به زودی بر شما غلبه خواهند كرد. زيرا آنها در ياری كردن باطل خود وحدت دارند و شما در دفاع از حق متفرّقيد، شما امام خود را در حق نافرمانی كرده و آنهاامام خود را در باطل فرمانبردارند. آنها نسبت به رهبر خود امانتدار و شما خيانتكاريد، آنها در شهرهای خود به اصلاح و آبادانی مشغولند و شما به فساد و خرابی (آنقدر فرومايه ايد) اگر من كاسه چوبی آب را به يكی از شماها امانت دهم می ترسم كه بند آن را بدزديد.
2⃣ نفرين به امت خيانتكار
♦️ خدايا! من اين مردم را با پند و تذكّرهای مداوم خسته كردم و آنها نيز مرا خسته نمودند، آنها از من به ستوه آمده و من از آنان به ستوه آمده دل شكسته ام، به جای آنان افرادی بهتر به من مرحمت فرما و به جای من بدتر از من بر آنها مسلط كن. خدايا! دلهای آنان را آنچنان كه نمك در آب حل می شود آب كن. به خدا سوگند، دوست داشتم به جای شما كوفيان هزار سوار از بنی فراس بن غنم می داشتم كه: (اگر آنان را می خواندی، سوارانی از ايشان نزد تو می آمدند مبارز و تازنده چون ابر تابستانی)
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
📜 #خطبه ۲۴ : ( از خطبه های امام علیه السلام که در شهر کوفه ایراد فرمود)
🔹ضرورت آمادگی برای جهاد
♦️سوگند به جان خودم، در مبارزه با مخالفان حق و آنان كه در گمراهی و فساد غوطه ورند، يك لحظه مدارا و سستی نمی كنم. پس ای بندگان خدا! از خدا بترسيد و از خدا به سوی خدا فرار كنيد و از راهی كه برای شما گشوده برويد و وظائف و مقرراتی كه برای شما تعيين كرده به پا داريد، اگر چنين باشيد علی (علیه السلام) ضامن پيروزی شما در آينده می باشد گرچه هم اكنون به دست نياوريد.
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
📜 #خطبه ۲۳
1⃣ تناسب نعمتها با استعدادهای گوناگون
♦️پس از ستايش پروردگار، بدانيد كه تقديرهای الهی چون قطرات باران از آسمان به سوی انسانها فرود می آيد و بهره هر كسی كم يا زياد به او می رسد، پس اگر يكی از شما برای برادر خود برتری در مال و همسر و نيروی بدنی مشاهده كند، مبادا فريب خورد و حسادت كند، زيرا مسلمان (تا زمانی كه دست به عمل پستی نزده كه از آشكار شدنش شرمنده باشد و مورد سرزنش مردم پست قرار گيرد) به مسابقه دهنده ای می ماند كه دوست دارد در همان آغاز مسابقه پيروز گردد تا سودی به دست آورد و ضرری متوجه او نگردد. همچنين مسلمانی كه از خيانت پاك است انتظار دارد يكی از دو خوبی نصيب او گردد، يا دعوت حق را لبيك گفته عمر او پايان پذيرد. (كه آنچه در نزد خداست برای او بهتر است) و يا خداوند روزی فراوان به او دهد و صاحب همسر و فرزند و ثروت گردد و همچنان دين و شخصيت خود را نگاه دارد. همانا ثروت و فرزندان، محصول دنيا و فانی شدنی و عمل صالح زراعت آخرت است، گرچه گاهی خداوند هر دوی آن را به ملتهايی خواهد بخشيد. از خدا در آنچه اعلام خطر كرده است برحذر باشيد، از خدا آنگونه بترسيد كه نيازی به عذرخواهی نداشته باشيد، عمل نيك انجام دهيد بدون آنكه به ريا و خودنمايی مبتلا شويد، زيرا هر كس كاری برای غير خدا انجام دهد، خدا او را به همان غير واگذارد. از خدا درجات شهيدان و زندگی سعادتمندان و همنشينی با پيامبران را درخواست می كنيم.
2⃣ ضرورت تعاون با خويشاوندان
♦️ ای مردم! انسان هر مقدار كه ثروتمند باشد، باز از خويشاوندان خود بی نياز نيست كه از او با زبان و دست دفاع كنند، خويشاوندان انسان، بزرگترين گروهی هستند كه از او حمايت می كنند و اضطراب و ناراحتی او را می زدايند و در هنگام مصيبتها نسبت به او پرعاطفه ترين مردم می باشند، نام نيكی كه خدا از شخصی در ميان مردم رواج دهد بهتر از ميراثی است كه ديگری بردارد.
(قسمت ديگری از همين خطبه):
آگاه باشيد! مبادا از بستگان تهيدست خود رو برگردانيد و از آنان چيزی را دريغ داريد، كه نگاه داشتن مال دنيا زيادی نياورد و از بين رفتنش كمبودی ايجاد نكند، آن كس كه دست دهنده خود را از بستگانش بازدارد، تنها يك دست را از آنها گرفته اما دستهای فراوانی را از خويش دور كرده است و كسی كه پر و بال محبت را بگستراند، دوستی خويشاوندانش تداوم خواهد داشت.
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
سفیران فاطمیه
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۴۷۲ *═✧❁﷽❁✧═* سرنشینان ماشین اول تعدادی لباس شخصی
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۴۷۳
*═✧❁﷽❁✧═*
مهندس زردباني كه مترجم گروه خبرنگاران🎤 بود علي رغم تأكيد بعثي ها بر اينكه آنها نبايد از وجود دختران اسير خبردار شوند ، بسيار هوشمندانه خبر حضورما و صاحبان
صدا🗣 را در اردوگاه به آنان رسانده بود .
خبرنگاران از عراقي ها مي پرسند : اين صداي چيست ؟ مگر اينجا زن🧕 هم هست؟
- اينها چهار زن زنداني هستند كه چون مدت زيادي است اينجا هستند ديوانه شده اند😒
- ما مي توانيم از وضعيت و موقعيت آنها خبر تهيه كنيم ؟
- نه آنها هر كسي را ببينند به او حمله مي كنند و آسيب مي رسانند😱 و ما مسئول سلامت شما هستيم.
مهندس زردباني مي گفت :
- با هر صدا و شعار خبرنگاران بيشتر به ملاقات و ديدن خانم ها اصرار مي كردند . همه فيلم📹 و خبري كه گرفتند آبكي بود .
بعثي ها مي خواستند هرچه زود تر خبرنگارها بساطشان را جمع كنند و از اردوگاه بيرون بروند . آن روز به هر تقدير خبرنگار ها و فيلم بردار ها با ماشين هايي🚘 كه شيشه هايش بر اثر زد و خورد شكسته بود ، اردوگاه را ترك كردند . بلافاصله بعثي ها داخل اردوگاه ريختند و اين بار خودشان شروع به خبرسازي كردند . ابتدا ،
غذاي قاطع يك را قطع كردند🚫
قاطع دو و قاطع افسران و خلبانان هم به پشتيباني از قاطع يك غذا نگرفتند ❌خبر كه به ما رسيد ما هم غذا نگرفتيم . وقتي بعثي ها وحدت و يكپارچگي اردوگاه را ديدند ، از فردا غذاي همه قاطع ها را قطع كردند🚫
بعد از آن همه خشكسالي و بي آبي ، از نماز صبح قطرات باران💦 مثل همنوازي اركستري كه گاه ريتمش تند و گاه كند مي شود ، به ني ها و حصير ها مي زدند و همه را به تماشا👀 دعوت مي كردند .
فقط منتظر بوديم ساعت آزاد باش شروع شود و زير باران🌨 برويم تا ما را بشويد و اندكي از اندوه مان را با خود ببرد . همين كه در باز شد ديديم مقدار زيادي آب جلوي آغل جمع شده كه در پي پيدا كردن راهي براي جاري شدن است اما ما آن قدر هيجان😍 قدم زدن زير باران را داشتيم كه با باز شدن در ، بي اعتنا به نهر آبي كه جلو قفسمان جمع شده بود هرچهار نفرمان بيرون پريديم .
خالد هم طبق معمول در آشپرخانه پرسه مي زد و سرگرم خوردن😋 لقمه هاي ناتمامش بود .
آن روز مثل اینکه خدا همه بارانی را که می خواست به سرزمین عراق ببارد به آسمان اردوگاه عنبر فرستاده بود . ابرها🌨 لحظه به لحظه پربارتر و باران تند تر و سیل آسا تر می شد . انگار کسی از آسمان ، کاسه کاسه آب روی سرمان می ریخت . ما از شادی می خندیدیم😂 و همچنان زیر باران راه می رفتیم . باران ما را به شادی دعوت می کرد . ما از ته دل می خندیدیم و هر بار که می ❤️خندیدیم یک قُلپ آب گوارا به حلقمان می رفت . هم باد بود و هم باران و هم سرما و ما از همه چیز فقط لذت😍 می بردیم . آن قدر باران شدت گرفت که خالد بالاخره از آشپزخانه بیرون آمد و گفت :
- هوا به هم ریخته ، زودتر داخل قفس بروید . بی اعتنا😏 به درخواست خالد تا آخرین لحظه در حیاط ماندیم و با تنی خیس و باران دیده به سمت قفس رفتیم 🚶♀
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_بقره_آیه۱۸۶
#شرایط_قبول_شدن_دعا_و_
رابطه_صمیمانه_خداوند بابندگانش
ای پیامبر هرگاه بندگانم در باره من از تو سوال می کنند در جواب آنها بگو: من نزدیکم و دعای دعا کننده را قبول میکنم
به شرط آنکه آنان نیز فرمان مرا بپذیرند و از من اطاعت کنند.
و به من ایمان داشته باشند تا اینکه به راه حق هدایت یابند.