#داستان_واقعی
#نسل_سوخته
#نویسنده_شهید_سید_طاها_ایمانی
#قسمت_۶۳
*═✧❁﷽❁✧═*
ـ مهران ... کامران بدجور زرد کرده ...
سرم رو آوردم بالا ...
ـ واسه چی؟ ..
ـ هیچی ... اون روز برگشت گفت ... باغ، پارتی مختلط داشتن و ... بساطِ ... الان که دید داشتی وضو می گرفتی... بد رقم بریده ..
دوباره سرم رو انداختم پایین ... چشم روی تسبیح📿 و مهرم ... و سعی می کردم آرامشم رو حفظ کنم ...
ـ خیلی ها قپی خیلی چیزها رو میان ... فکر می کنن خالی بندی ها به ژست و کلاس مردونه شون اضافه می کنه ... ولی بیشترش الکیه ... چون مد شده این چیزها باکلاس باشه میگن ... ولی طبل تو خیالین ... حتی ممکنه یه کاری رو خودشون نکنن ... ولی بقیه رو تحریک کنن که انجام بدن... خیلی چیزها رو باید نشنیده گرفت❌ ...
سعید از در رفت بیرون ... من با چشم های پر اشک، سجده... نمی دونستم کاری که می کنم درسته یا نه ... توی دلم ♨️آتشی به پا بود ... که تمام وجودم رو آتش می زد ...
- خدایا ... به دادم برس ... احدی رو ندارم که دستم رو بگیره... کمکم کن ... بهم بگو کارم درسته ... بگو دارم جاده رو درست میرم ...
رفقاش که داشتن می رفتن ... کامران با ترس اومد سمتم... و در حالی که خنده های الکی می کرد و مثلا خیلی رو خودش مسلط بود ... سر حرف رو باز کرد ...
ـ راستی آقا مهران ... حرف هایی که اون روز می زدم ... همه اش چرت بود ... همین جوری دور هم یه چیزی می گفتیم ...
چند لحظه مکث کردم ...
ـ شما هم عین داداش خودم ... حرفت پیش ما امانته ... چه چرت ... چه راست ...
یکم هاج و واج به من و سعید نگاه🙄 کرد ... خداحافظی کرد و رفت ... سعید رفت تو ... من چند دقیقه روی پله های سرد راه پله نشستم ... شاید وجود آتش گرفته ام کمی آرام تر بشه ...
تمام شب خوابم نبرد ... از فشار افکار روز ... به بی خوابی های مکرر شبانه هم گرفتار شده بودم ... از این پهلو به اون پهلو ...
بیشترین زجر و دردی که اون ایام توی وجودم بود ... فقط یه سوال بود ... سوالی که به مرور، هر چه بیشتر تمام ذهنم رو خودش مشغول می کرد ...
- خدایا ... دارم درست میرم یا غلط؟ ... من به رضای تو راضیم ... تو هم از عمل من راضی هستی؟ ...
بعد از نماز صبح ... برگشتم توی رختخواب ... با یه دنیا شرمندگی😥 از نمازی که با خستگی و خواب آلودگی خونده بودم ... تا اینکه ... بالاخره خوابم برد ...
سید عظیم الشأن و بزرگواری ... مهمان منزل ما بودند ... تکیه داده به پشتی ... رو به روشون رحل قرآن ... رفتم و با ادب ... دو زانو روی زمین، مقابل ایشون نشستم ...
قرآن رو باز کردند و استخاره با قرآن رو بهم یاد دادند ...
سرم رو پایین انداختم ...
ـ من علم قرآن ندارم ... و هیچی نمی دونم ...
ـ علم و هدایت از جانب خداست ...
جمله تمام نشده از خواب پریدم ... همین طور نشسته ... صحنه های خواب جلوی چشمم حرکت می کرد ... دل توی دلم 💔نبود ...
دانشگاه، کلاس داشتم اما ذهن آشفته ام بهم اجازه رفتن نمی داد ... رفتم حرم ... مستقیم دفتر سوالات شرعی ...
ـ حاج آقا ... چطور با قرآن استخاره می کنن؟ ... می خواستم تمام آدابش رو بدونم ...
باورم نمی شد ... داشت ... کلمه به کلمه ... سخنان سید رو تکرار می کرد ...
♻️ادامه دارد...
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چه کار کنیم حجاب در جامعه
گسترش پیدا کنه؟
🎤 #استاد_پناهیان
.
✅ یه معمای قرآنی بهمراه جایزه ✅
❓كدام آيه در قرآن كريم به آيه ولايت معروف است ؟🤔
👈 ازبین پاسخهای صحیح
قرعه کشی میشه و به نفر اول
جایزه تعلق میگیره.☺️حالا جایزه چی هست.خب معلومه باید تابلو فرش باشه .
یه تابلو فرش سایز ۲۰در۲۰ به ارزش ۱۵۰هزار تومان .
💠 جواب معما رو به همراهِ
نام ونام خانوادگی
وبرای چند نفر ارسال کردی؟
به آیدی زیر بفرستید.
@Mr_farsh313
👈 مهلت ارسال پاسخ
نهایتا تا ساعت۱۲ عید #غدیر ⚠️
🔹پیشنهاد میدم این پیام رو به دوستان و آشنایان هم ارسال کنید
تا در پاسخگویی و قرعه کشی شرکت کنن.😊
از #عید_قربان تا #عید_غدیر
🔰 تابلوفرش چهره 👇👇👇👇
@tabloo_farsh313 لینک کانال
Meysam Motiei - Eyde Ghadir 32 (128).mp3
5.71M
🎧 سرود | ویژه ایام غدیریه
🎤 حاج میثم مطیعی
#عید_سعید_غدیر
#عید_غدیر
#غدیر
به کانال آموزشی صفر تا صد مداحی بپیوندید 👇👇👇👇👇
@madahi313
⭕️ خوبی هایمان نیز بدی است
👈 آيت الله احمدى ميانجى مى فرمودند: در دعاى عرفه امام حسين (عليه السلام) جمله لطيفى است:
الهى مَن كانَت مَحاسِنُه مَساويه فَكيف لايَكونُ مَساويهِ مَساويه
خدایا کسی که خوبی های او #بدی است چگونه بدی های او بدی نباشد.
🔰 يكى از كارهاى خوب ما #نماز است، نماز ما با نماز على (عليه السلام) را نمى گويم چقدر فاصله دارد. نماز ما با نماز قيس بن سعد بن عباده چقدر فاصله دارد كه مسعودى در مروج الذهب آنرا بيان كرده:
♻️ #قيس در مسجد نماز مى خواند، در حال سجده یک مار آمد به دور گردن او پيچيد قيس نماز را به هم نزد و ما اگر یک سوسک را ببينيم نماز را به هم مى زنيم.
📚 اکبر دهقان ؛ هزار و یک نکته اخلاقی از دانشمندان ؛ نکته ۸۳۸
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_اسراء_آیه_۶۵
《انَّ عبادی لیسَ لکَ علیهم سلطانُُ وکفی بربک وکیلا》
ای شیطان بدان که بربندگان من نمیتوانی تسلط داشته باشی و
همین مقدار کافی است که پروردگارت سرپرست و نگهبان آنهاست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلام_مولای_من🌸
عرفه آمده از یار خبر نیست چرا؟
چقدر ناله زنم آه ، کجایی آقا..😔
منتظرهات همه منتظر ماه حسین
پس قرار منوتو کیو کجا ایجانا💔
💠تعجیل در فرج آقا 3 صلوات 💠
5 راهکار ویژه برای بی حجاب کردن دختران ! ( برای والدین )
۱. هنگامی که مادران، پس از برگشتن از بیرون به منزل، و وقتی حجاب از سر برمیدارند، می گویند: «آخیش! راحت شدم»، به صورت غیرمستقیم القا می کنند که پوشیدگی آزادی را محدود کرده !
۲. وقتی پدران یا مادران، در هنگامی که فرزندشان خود با علاقه ی خود روسری یا چادر پوشیده، می پرسند: «اذیت نمیشی؟!»، یعنی حجاب = اذیت شدن !
۳. وقتی پدران یا مادران، دختران خود را برای فعالیت هایی که نه منع شرعی دارد و نه منع قانونی و عرفی، باز میدارند و دلیل آن را «دختر بودن» فرزندشان بیان میکنند !
۴. وقتی والدین، تذکر دادن به پسران را خیلی جدّی نمی گیرند و می گویند: «خب، پسره دیگه. همینجوریه!» ، دختران از جنسیت و حجاب خود بیزار میشوند !
۵. وقتی والدین، در مکان های مذهبی، اجازه نمی دهند دخترشان که سن و سال کمی دارد، بدود و «احساس آزادی» را در جمع نمازگزاران چادری تجربه کند، حجاب زده میشود !
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ «بتپرستی نوین»
👤 استاد #رائفی_پور
🔸 کعبه بدون امام به درد نمیخوره...
باید تو حج هم دلت دنبال امام زمانت باشه...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سرود بهانه بود، اصل #حجاب هدف حمله است!
👆فیلم کامل سرودی که در برنامه هماهنگ پخش شد و برخی رسانههای مجازی بهطور تقطیعشده منتشر کردند را ببینید.
<<فرازی از فرمودههای پیامبر(صلواتاللهعلیهوآله) در روز #غدیر >>:
🔸️ای مردم!
نور الهی در وجود من نهاده شده، سپس در وجود علی، سپس در نسل او، سپس در مهدی قیام کننده، همان کسی که حق خدا و تمام حقوق ما اهلبیت را (از ظالمان) خواهد ستاند.
🔹️ مَعَاشِرَ النَّاسِ النُّورُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِيَّ مَسْلُوكٌ ثُمَّ فِي عَلِيٍّ ثُمَّ فِي النَّسْلِ مِنْهُ إِلَى الْقَائِمِ الْمَهْدِيِّ الَّذِي يَأْخُذُ بِحَقِّ اللَّهِ وَ بِكُلِّ حَقٍّ هُوَ لَنَا.
📚 بحار الأنوار، ج۳۷، ص: ۲۱۱.
Mehdi Akbari - Eyde Ghadir 5 (128).mp3
7.56M
🎧 سرود | شیر خدا علی
🎤 حاج مهدی اکبری
#عید_سعید_غدیر
#عید_غدیر
#غدیر
به کانال آموزشی صفر تا صد مداحی بپیوندید 👇👇👇👇👇
@madahi313
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز دویست و سیزدهم
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
📜 #خطبه91 ، خطبه اشباح
8⃣ پاك بودن فرشتگان از رذايل اخلاقی
♦️فرشتگان درباره پروردگار خويش به جهت وسوسه های شيطانی اختلاف نكرده اند و برخوردهای بد با هم نداشته و راه جدايی نگيرند. كينه ها و حسادتها در دلشان راه نداشته و عوامل شك و ترديد و خواهشهای نفسانی آنها را از هم جدا نساخته و افكار گوناگون آنان را به تفرقه نكشانده است. فرشتگان بندگان ايمانند و طوق بندگی به گردن افكنده و هيچ گاه با شك و ترديد و سستی آن را بر زمين نمی گذارند. در تمام آسمانها جای پوستينی خالی نمی توان يافت مگر آن كه فرشته ای به سجده افتاده يا در كار و تلاش است. اطاعت فراوان آنها بر يقين و معرفتشان نسبت به پروردگار می افزايد و عزّت خداوند عظمت او را در قلبشان بيشتر می نمايد.
9⃣ چگونگی آفرينش زمين
♦️زمين را به موج های پرخروش، و درياهای موّاج فرو پوشاند، موج هايی که بالای آن ها به هم می خورد و در تلاطمی سخت، هر يک ديگری را واپس می زد، چونان شترانِ نرِ مست، فريادکنان و کف بر لب، به هر سوی روان بودند. پس، قسمت های سرکش آب از سنگينی زمين فرو نشست و هيجانِ آنها بر اثر تماس با سينه زمين آرام گرفت، زيرا، زمين با پشت بر آن می غلطيد و آن همه سر و صدای امواج ساکن و آرام شده، چون اسب افسار شده رام گرديد. خشکی های زمين را در دل امواج، گسترد، و آب را از کبر و غرور و سرکشی و خروش بازداشت، و از شدّت حرکتش کاسته شد، و بعد از آن همه حرکت های تند ساکت شد، و پس از آن همه خروش و سرکشیِ متکبّرانه، به جای خويش ايستاد. پس هنگامی که هيجان آب در اطراف زمين فرو نشست، و کوه های سخت و مرتفع را بر دوش خود حمل کرد، چشمه های آب از فراز کوه ها بيرون آورد و آب ها را در شکاف بيابان ها و زمين های هموار روان کرد، و حرکتِ زمين را با صخره های عظيم و قلّه کوه های بلند نظم داد، و زمين به جهت نفوذ کوه ها در سطح آن، و فرو رفتن ريشه کوه ها در شکاف های آن و سوار شدن بر پشت دشت ها و صحراها، از لرزش و اضطراب باز ايستاد.
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
✍ #حجت_الاسـلام_پناهیان:
🌸بیایید با خدا زندگی کنیم نه اینکه گاهی به او سـر بزنیم تا با کسی زندگی نڪنی نمیـــتوانی او را بشـناسی و با او انس بگـیری.🍃
🌸اگر مدتی شب و روز با کسی زندگی کنی به او انس خواهی گرفت اگر با خدا انـس پیدا کنی شــدیدا به او علاقــمند میـــشوی.🍃
👌خدا تنها انیسی است که مأنوس
خــود را هرگز تـنها نمیگـذارد.❤️
Mahmood Karimi - Mikham Ke Nokaresh Basham (128).mp3
8.38M
🎧 سرود | منی که از تولدم تو کشوری بزرگ شدم
🎤 حاج محمود کریمی
#عید_سعید_غدیر
#عید_غدیر
#غدیر
به کانال آموزشی صفر تا صد مداحی بپیوندید 👇👇👇👇👇
@madahi313
39.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 سرود "جاری خم"
به مناسبت عید سعید غدیر خم
اجرای 5000 نفری دانش آموزان اصفهان
📣پویش سراسری «درس غدیر»
🎼همخوانی سرود جاری خم
#عید_سعید_غدیر
#عید_غدیر
#غدیر
به کانال آموزشی صفر تا صد مداحی بپیوندید 👇👇👇👇👇
@madahi313
#شهید_عباس_بابای
🌷🌷🌷🌷🌷
🌷شهید خلبان عباس بابایی
🌷تاریخ شهادت : #عید_قربان
با وجودی که قرار بود خود را به سرزمین وحی و مراسم صحرای عرفات کنار همسرش برساند اما صبح #عید_قربان از خواب بودن دوستش،استفاده کرد و به جای او به ماموریت رفت..
همسرش می گوید:
منتظر آمدنش بودم و او را کنار چادرهای عرفات دیدم... اما انگار زمان دیدنم با زمان شهادتش یکی بود او بعد از شهادت به وعده اش عمل کرد....
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن
🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#شبتون_شهدایی
شادی روح مطهر امام راحل وشهدا 🌷 صلوات
🕊🌷🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷
🌷
#داستان_واقعی
#نسل_سوخته
#نویسنده_شهید_سید_طاها_ایمانی
#قسمت_۶۴
*═✧❁﷽❁✧═*
چند روز از اون ماجرا و خواب گذشته بود ... هر بار که می رفتم سر قرآن یاد اون خواب می افتادم ... و ترس😰 وجودم رو پر می کرد ...
ـ به کافران بگو خداست که هر کس را بخواهد در گمراهی می گذارد و هر کس را که (به سوی او) بازگردد به سمت خودش هدایت می کند ...
تمام این آیات و آیات شبیه شون از توی ذهنم😇 رد می شد ...
ـ یُضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَیَهْدِی بِهِ کَثِیرًا وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِینَ ...
و ترس بیشتری وجودم رو پر می کرد ..
ـ مهران ... اونهایی که بدون علم و معرفت ... و فهم حقیقی دین، وارد چنین حیطه و اموری شدن ... کارشون به گمراهی کشید ... اگه خواب صادقه نبوده باشه چی؟ ... تو چی می فهمی؟ ... کجا می خوای بری؟ ... اگه کارت به گمراهی بکشه و با سر سقوط کنی، چی؟ ... امثال شمر و ابوموسی اشعری ... ادعای علم و دیانت شون می شد ... نکنه سرانجامت بشه مثل اونها؟ ...
وحشت عجیبی وجودم رو پر کرده بود ... نمی فهمیدم🤔 این افکار حقیقیه و مال خودمه؟ ... یا شک و خطوات شیطانه ... و شیطان باز داره ... حق و باطل رو با هم قاطی می کنه؟ ...
تنها چیزی که کمی آرومم می کرد یک چیز بود ... من تا قبل از اون خواب ... اصلا استخاره گرفتن رو بلد نبودم ... یعنی ... می تونست یه خواب صادقانه باشه؟ ...
هر چند، این افکار ... چند هفته مانع شد ... حتی دست به قرآن ببرم 😥... صبح به صبح ... تبرکی، دستی روی قرآن می کشیدم ... و از خونه می زدم بیرون ... تمام اون مدت، سهم من از قرآن همین شده بود ...
امتحانات پایان ترم دوم ... و سعید داشت دیپلم می گرفت ...
رابطه مون به افتضاحی قبل نبود ... حالا کمتر با دوست هاش بیرون می رفت ... امتحان نهایی هم مزید بر علت شده بود ...
شب ها 🌃هم که توی خونه سیستم بود ... می شست پشت میز به بازی ... یا فیلم نگاه کردن ... حواسم بهش بود ... اما تا همین جا هم جلو اومدن، خودش خیلی بود ...
قبل از امتحان ... توی حیاط دانشگاه دور هم بودیم ... یکی از بچه ها اعصابش خیلی خورد بود😖 ...
ـ لعنت به امتحانات ... قرار بود کوه⛰، بریم * ... بد رقم دلم می خواست برم ... فقط به خاطر این پیشنیاز مسخره نرفتم ...
و شروع کرد از گروه شون صحبت کردن ... و اینکه افراد توی کوه به هم نزدیک تر میشن و ...
ایده فوق العاده ای به نظر می اومد ... من ... سعید ... کوه⛰ ...
بعد از امتحان حسابی رفتم توی فکر ...
ـ اگه واقعا کوه رفتن آدم ها رو اینقدر بهم نزدیک می کنه و ... با هم قاطی میشن ... ایده خیلی خوبیه که من و سعید هم بریم کوه ... حالا شاید خودمون ماشین نداریم ... و جایی رو هم بلد نیستم ... اما گروه های کوهنوردی ... مثل گروهی هم که سپهر می گفت ... به نظر خوب میاد ...
در هر صورت، ایده خوبی برای شروع بود ... از طرفی یه فکر دیگه هم توی ذهنم 😇حرکت می کرد ...
ـ حالا اگه به جای من ... به بقیه نزدیک تر بشه و رابطه مون همین طوری بمونه چی؟ ... یا اینکه ...
دل دل کنان می رفتم سمت قرآن ... یه دلم می گفت استخاره کن ... اما دوباره ترس وجودم رو پر می کرد ...
بالاخره دلم رو زدم به دریا ... نمی دونم چطور شد اون روز این تصمیم رو گرفتم ... وضو گرفتم و بعد از نماز مغرب و تسبیحات📿 حضرت زهرا ... با هزار سلام و صلوات ... برای اولین بار در تمام عمرم ... استخاره کردم ...
- و قسم به عصر ... که انسان واقعا دستخوش زیان است ... مگر افرادی که ایمان آوردند و عمل شایسته انجام دادند ... و یکدیگر را به حق سفارش کردند و به صبر و شکیبایی توصیه نمودند ... صدق الله العلی العظیم ...
قرآن رو بستم و رفتم سجده ...
- خدایا ... به امید تو ... دستم رو بگیر و رهام نکن ...
امتحانات سعید تموم شد ... و چند وقت بعد، امتحانات من... شب که برگشت بهش گفتم ...
حسابی خوشش اومد ... از حالتش معلوم بود ایده حرف نداشت ... از دیدن واکنشش خوشحال 😌شدم ... و امیدوار تر از قبل ... که بتونم از بین اون رفیق های داغون ... جداش کنم...
خودش رفت سراغ گروه کوهنوردی ای که سپهر پیشنهاد داده بود ... و اسم من و خودش رو ثبت نام کرد ...
- انتخاب اولین جا با تو ... برای بار اول کجا بریم ...
هر چند، انتخاب رو بهش دادم ... اما بازم می خواستم موقع ثبت نام باهاش برم ... اون محیط تعریفی ... و افراد و مسئولینش رو ببینم ... ولی دقیقا همون روز، ساعت کلاسم عوض شد ...
♻️ادامه دارد...
══ ೋ💠🌀💠ೋ══