eitaa logo
|ثَـقَلَیــن| حدادیان
483 دنبال‌کننده
964 عکس
727 ویدیو
120 فایل
اهـداف کـانـال: 🔸انـتـشار مفـاهـیم و مـتـون دیـنـی 🔹 تحـلیل اخبـار و رویـداد هـا 🔹 انـتـشار اطـلاعـیه های مهـم شهـرستـان 🔸تقویت اتـحاد بیـن نیـروهـای ارزشـی و انـقلابـی [محمـدرضـا حــدادیـان]
مشاهده در ایتا
دانلود
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ شب دوم مراسم عزاداری شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) سخنران:حجت الاسلام مرادپور مداح:کربلایی مجید کردلو زمان: یکشنبه ۴دی بعد از نماز مغرب و عشاء مکان: مسجدجامع_ابهر https://eitaa.com/joinchat/1855717618C3bce6f0e85
دسته عزاداری روز شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) با حضور نماینده محترم زنجان در مجلس خبرگان حجت الاسلام حاج ابوالقاسم دولابی و با مداحی ذاکرین اهل بیت علیهم السلام زمان و مکان حرکت: سه شنبه ۶ دی|ساعت ۹:۳۰ صبح حرکت از مسجد جامع ابهر https://eitaa.com/joinchat/1855717618C3bce6f0e85
01 Mostanade Soti Shonood (1401-03-05).mp3
16.34M
🔈 📣 جلسه اول * گفتگو با راوی کتاب شنود با نام مستعار «صادق» * بیان مطالب کتاب شنود بدون سانسور * درخواست راوی برای بیان حقایق ناگفته * چرا گفتگو تصویری نشد؟ * روشن شدن زوایای وسیعی از عالم شیاطین * تصاویر عجیب شیاطین * اجناس مختلف شیاطین * چه شد که تصمیم به نشر حقایق گرفتم؟ * شروع داستان ... * بیماری که تجربه ام را رقم می زد. * گردابی که از جنس نور بود. * صدای نفسم را نمی شنیدم. * حضور اجدادم را حس می کردم. * پیرمردی که بسیار نورانی و با جذبه بود. * علاقه شدید واشتیاق دو طرفه به فرشته مرگ *چه شد که مشتاق مرگ شدم؟ * اعمالی که به آن تکیه کرده بودم. * جلوه نفس لوامه ⏰ مدت زمان:۴۰:۰۵ 📆1401/03/05 نشر= صدقه جاریه ❤️ @jamekabire
02 Porsesh Va Pasokh Mosianade Soti Shonood (1401-03-26).mp3
15.36M
🔈 📣پرسش وپاسخ،بخش دوم * آینده کشور را روشن دیدم. * انقلاب ایستا نیست؛ دائما در حرکت است. * دائره فعالیت شیطان * چگونه وسوسه شیطان را خنثی کنیم؟ * شیطان به چه کسانی کار ندارد؟ * متوجه عبور شیطان شدم. * شیاطینی که درهم می لولیدند * چرا شیطان اینقدر قوی است؟ * ملائکه ای برای مقابله شیطان‌ * پرستش شیطان * مظهر اسم فتان خداوند * معنای فتان * قبر آقا علی مدرس * آیا شیطانک ها، به کودکان نزدیک می شود؟ * جهنم کودکان * دعای کودکان اثر دارد. ⏰مدت زمان:۳۷:۰۴ 📆1401/03/26 ❗️برای دریافت مجموع جلسات مستند صوتی شنود از طریق لینک زیر اقدام نمایید. نشر= صدقه جاریه ❤️ ╔═❀•✦•❀════🖤═╗ @jamekabire ╚🖤═════❀•✦•❀═╝
03 Mostanade Soti Shonood (1401-03-05)(1).MP3
14.35M
🔈 📣 جلسه سوم * ادامه داستان.... * واقعه دوم * با اشاره حضرت عزرائیل برگشتم. * درد را با تمام وجود حس کردم * جان هایی که قبض می شد را می دیدم *چرا فرشته مرگ را پیر می دیدم. * دیوار ها را نمی دیدم ومسلط به محیط بیمارستان بودم * نحوه متفاوت قبض روح افراد * به حالت خلسه رفتم * به هرچه توجه می کردم، کُنه آن را می دیدم * احساس احاطه به همه چیز را داشتم * معجزه بازگشت روح به تن را در هرشب جدی بگیریم * معنای باز بودن چشم * احساس ترس هنگام بازگشت دوباره به دنیا * تا دلتنگ مادرم شدم ، خود را در خانه ام دیدم * احساس می کردم بالای سرم بی کران است و به پایین تسط دارم * حمدی که راننده برایم می خواند، را برایم ذخیره کردند. * بادعا وقرآن مادرم، آرامش می گرفتم. * ذره ذره مسیر را طی کردم تا به خانه پدرم رسیدم. * در جا به جایی بلوک ها به پدرم کمک کردم. * تصرف در عالم ماده، از مقامات شهدا * دو نوع پرواز روح برای من * بر من ثابت شد که وقایعی که می دیدم ،حتمی است. * باقابلیت های بدن مثالی ام آشنا می شدم. * حالتی شبیه اصحاب کهف را تجربه می کردم. * واقعه سوم... * اینقدر حقایق واقعی بود که هر بار گفتن آن، برایم سخت می شد. * قهقهه ی شیطان را شنیدم * در اتوبان دیدم که تا سقف ماشین زیر منجلاب است. * راننده های ماشین کاملا بی خیال نسبت به کثافات. ⏰ مدت زمان : ۳۵:۱۵ 📆1401/03/07 ❗️ برای دریافت مجموع جلسات مستند صوتی شنود از طریق لینک زیر اقدام نمایید. نشر= صدقه جاریه ❤️ ╔═❀•✦•❀════🖤═╗ @jamekabire ╚🖤═════❀•✦•❀═╝
✳️ ۲۵ سال کارش همین بود ! 🔻 دکتر، سرش را پایین انداخت و گفت : متأسفم. ترکش به نخاع شما خورده و فلج شده‌اید! چند روزی در بیمارستان ماندم. بعد از آن، خانواده‌ام آمدند و مرا بردند. 🔸 اوایل فروردین زنگ خانه را زدند. همسرم رفت و در را باز کرد. صدای آشنایی به گوشم خورد. آمد توی اتاق. درست می‌دیدم؛ قاسم سلیمانی به دیدنم آمده بود. با دست‌های گرمش مرا به آغوش کشید و چندبار بوسید. با آن همه مشغله چند ساعت با هم گپ زدیم. بعد به همسرم گفت: تصمیم گرفته‌ام اول هر سال بیایم و به ناصر خدمت کنم. 🔺 دقیقا ۲۵ سال این کارش بود. اول هر سال به کرمان می‌آمد، سری به پدر و مادرش می‌زد و بعد از دو سه روز می‌آمد و پرستارم می‌شد، غذا درست می‌کرد و حمامم می‌برد. هم خوشحال بودم که فرمانده‌ام کنارم هست؛ هم ناراحت که برایش مزاحمت درست کرده‌ام. خدا خیرش دهد! 📢 راوی : جانباز شهید ناصر توبه‌ای‌ها 📚 برگرفته از کتاب 📖 صفحات ۳۲ و ۳۳ ❤️ #⃣ 🔹سیره صالحین