eitaa logo
کانال ثقلین
87 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
1.5هزار ویدیو
43 فایل
قال رسول الل(ص) : ((إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی . . .))
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از حسینی
نکاتی از قرآن 83 با زینت های خود به مسجد بروید. زینت ها و رزق حلال برای مومنین در دنیا بوده و بهترش در قیامت. اجل امتی برسد ساعتی پس و پیش نخواهد شد. کافر و مستکبر به بهشت وارد نخواهند شد مگر که شتر از سوراخ سوزن رد شود. تکلیف هرکس به اندازه وسعش است. مومنین در بهشت می گویند خدایا اگر تو ما را هدایت نمی کردی این مقام را نداشتیم. اعراف عده ای هستند که هنوز وارد بهشت نشده و امیدوار به دخول هستند. و جهنم را می بینند و وحشت زده هستند. مستکبرین را در آتش می بینند و سوال می کنند جمع آوری مال به کارتان نیامد ? و آنهایی را که به حساب نمی آوردید مقام بهشت شان را ببینید.
هدایت شده از نظامی ترین
فوری| رئیس بخش کودکان بیمارستان کمال عدوان: وضعیت بیمارستان بسیار وحشتناک است و همه بیماران از جمله بیماران در وسط هوای سرد در حیاط بیمارستان هستند و بیش از 65 مجروح در حیاط هستند. بدون هیچ مراقبت پزشکی ممکن است با یک قتل عام جدید روبرو شویم و نمی دانیم چه اتفاقی خواهد افتاد. 🆔 @nezamitarinn
هدایت شده از آیات الهی
✨ شرح روز واقعه ✨ ( ۱۸ ) پس از خطبهء رسواکنندهء فدکیه، بانو اعتصاب سخن کرد و رویش را از منتخب سقیفه برگرداند. مردم به همین واسطه دچار تردید در خلافت منتخب سقیفه شدند و عملا چیزی تا بیداری مردم نمانده بود. اصحاب سقیفه که خطر را در بیخ گوششان دیدند تصمیم گرفتند، دختر پیامبر را که بزرگترین خطر برای ردای خلافتشان بود از سر راه بردارند. ⚫ منتخب سقیفه در مسجد پیامبر نشست و دیگر اصحاب سقیفه را به ریاست دومی به خانهء امیرالمومنین فرستاد تا او را هرطوری که هست به مسجد ببرند و از او بیعت بگیرند. شیعیان امیرالمومنین و مردان هاشمی در خانهء او تحصن کرده بودند. زنان هاشمی دور بانو را گرفته بودند. جمعیت زیادی بیرون خانه جمع شده بود. همه می دانستند خلیفه در مسجد نشسته و می خواهند علی را به زور برای بیعت ببرند. شهر، بی قرار بود. هیاهو و غوغا کوچه را پر کرده بود. فرستاده های خلیفه با درونی پُر از خشم و کینه و عداوت و حسادت، و سَری پُر از جاه طلبی و دنیاطلبی، با تجهیزات جنگی، خود را به پشت درب خانهء فرزندان پیامبر رساندند. غوغا و هیاهو بیشتر شد. دومی بر در کوفت و فریاد زد یا علی! در را باز کن و برای بیعت به مسجد بیا. و باز زهرای اطهر به دفاع از ولایت، خود را به پشت در رساند. او می دانست اگر امیر پشت در برود، حرمتش را نگه نمی دارند، پس باید او که مهمترین فرد بعد از پیامبر بود به دفاع بر می خاست تا صدایش شنیده شود. فریاد زد چه کار دارید؟ دومی گفت در را باز کن و بگو علی برای بیعت به مسجد بیاید. بانو در را باز نکرد و فریاد زد و مردم را به بیداری دعوت نمود اما مردم مردد، فقط نظاره کردند و منتظر نتیجه شدند. دومی دستور داد هیزم بیاورید و در را آتش بزنید. چنین کردند. در شکست و فرستاده های خلیفه به داخل خانه ریختند و دستهای امیرمان را بستند و می کشیدند. بانو، جان امیر را در خطر دید. لباس او را گرفت و می کشید و فریاد می زد او را رها کنید. آنان امیر را می کشیدند و بانو دست بر لباس امیر روی زمین کشیده میشد. غلام ملعون، با تازیانه و با غلاف شمشیر بر دستان و بازوان دختر پیامبر میزد. فقط خدا می داند که در آن بلوا و هیاهو چه کتکها و چه لگدها که به دختر پیامبر نزده اند! آنچنانکه پهلویش شکست، کودکش سقط شد، و دستانش از لباس امیر رها شد و میان جمعیت و دیوار گرفتار گشت و از هوش رفت. او را به داخل بردند. کمی بعد بهوش آمد. دید امام را برده اند. جان امام در خطر بود و نباید مبارزهء بانو ناتمام می ماند. بهمراه زنان و به سختی به مسجد رفت، توان راه رفتن نداشت، طوریکه مدام چادرش زیر پایش می رفت. به هر سختی که بود فاصلهء کوتاه خانه اش تا مسجد را طی کرد. وارد مسجد شد و نشست (نقطه ای که بانو در آنجا جلوس کرده و خونش بر زمین ریخته، در میان اهل فن مشخص است). فرمود همسرم را رها کنید، امتناع کردند. جان امام در خطر بود. فرمود: بخدا قسم اگر رهایش نکنید، پیراهن پیامبر را سرم انداخته نفرینتان میکنم. اصحاب سقیفه ترسیدند و امام را رها کردند. تپش قلب کودکان زهرا که در خانه بودند، از اینهمه غوغا و هیاهو و مردان افسارگریختهء جنگی، و نگرانی از سلامتی پدر و مادرشان، مرا به یاد تپش قلب کودکی انداخت که در خیمه بود و نگران پدر و برادران و عموهایش که بیرون از خیمه در میان غوغا و هیاهوی مردان جنگی و افسار گریختهء دشمن در حال نبرد بودند. ای خورشید! چگونه در این روزهای تلخ تاریک نشدی؟! ⚫️ /ادامه، فردا إن شاءالله/
هدایت شده از حسینی
نکاتی از قرآن 84 جهنمی ها به بهشتي ها می گویند می شود از آن آب و نعمت ها به ما هم بدهید جواب می شنوند که خدا بر کافران حرام کرده است. کسانی که دین را بازیچه پنداشته و این روز را فراموش کردند ما هم امروز آنها را فراموش می کنیم. خدا آسمان و زمین را در شش روز آفرید. خدا را با تضرع و به آرامی بخوانید. در زمین بعد از اصلاح و نظم، فساد نکنید. مردم بعد قوم نوح گسترش یافتند و با ساختن خانه ها و غارها دعوت خدا را بعضی پذیرفتن و بعضی نه.
7.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدِّيقَةِ فاطِمَةَ الزَّكِيَّةِ، حَبِيبَةِ حَبِيبِكَ وَنَبِيِّكَ، وَأُمِّ أَحِبَّائِكَ وَأَصْفِيائِكَ، الَّتِي انْتَجَبْتَها وَفَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلَىٰ نِساءِ الْعالَمِينَ . اللّٰهُمَّ كُنِ الطَّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّها، وَكُنِ الثَّائِرَ اللّٰهُمَّ بِدَمِ أَوْلادِها . اللّٰهُمَّ وَكَما جَعَلْتَها أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدىٰ، وَحَلِيلَةَ صاحِبِ اللَِّواءِ، وَالْكَرِيمَةَ عِنْدَ الْمَلإِ الْأَعْلىٰ، فَصَلِّ عَلَيْها وَعَلَىٰ أُمِّها صَلاةً تُكْرِمُ بِها وَجْهَ أَبِيها مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَتُقِرُّبِها أَعْيُنَ ذُرِّيَّتِها، وَأَبْلِغْهُمْ عَنِّي فِي هٰذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَالسَّلامِ.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴🏴🏴 امام حسین علیه السلام آن غلام سیاه را هنگام شهادت در آغوش می گیرد. فضه، کنیز بی بی فاطمه سلام الله علیها در اثر عظمت و مقام معنوی، مقرب می شود. قنبر و سلمان، تا کجا پیش رفتند! دستگاه این ها، دستگاه تقوا و پاکی است. تا می توانیم باید از گناه دور باشیم. بعد از دوری از گناه اخلاص لازم است. مخلص باید باشیم تا دین کامل گردد.  از خدا بخواهیم که به ما توفیق بدهد. آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند مرحوم مجلسی رحمةالله در بحارالأنوار نقل می کند: مردی هنگام طواف خانه خدا می بیند که یک خانمی مشغول طواف است؛ ولی مثل آدم های معمولی نیست؛ حال عجیب و معنوی خاصی دارد. وقتی جویا می شود، می بیند این خانم، فضه، کنیز بی بی فاطمه سلام الله علیها است. نسبت به او عرض ادب کرده و وقت ملاقات می خواهد. می گوید: خانم! از فاطمه سلام الله علیها برایم بگو. تا اسم فاطمه سلام الله علیها را می برد، اشک چشمان فضه را فرا می گیرد و می گوید: غصه هایم را تازه کردی و مصیبت ها را به یادم آوردی. چند روز بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه وآله، بی بی می خواست به زیارت مزار پیامبر صلی الله علیه و آله برود. تا چشمان مبارک بی بی به منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله افتاد، اشک هایش جاری شد و گریه و ناله اش شدت گرفت؛ به طوری که از حال رفت. وقتی به هوش آمد، گفت: یَا أَبَتَاهْ رُفِعَتْ قُوَّتِی وَ خَانَنِی جِلْدِی وَ شَمَتَ بِی عَدُوِّی …؛[1]  پدر جان، قوّت بدنم رفت، صبرم به من خیانت کرده و دیگر تحمل و طاقت ندارم. دشمنانم مرا شماتت می کنند.» بی بی، شب ها گریه می کرد، روزها گریه می کرد. مردم از صدای ناله فاطمه سلام الله علیها به علی علیه السلام شکایت بردند که آقا! فاطمه سلام الله علیها یا شب گریه کند یا روز.امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: بی بی جان! مردم این طور می گویند و از صدای گریه های تان ناراحت اند. بی بی فرمود: چه زود ناراحت شدند و داغ رسول خدا صلی الله علیه و آله را فراموش کردند و از دستم به تنگ آمدند! باشد، می روم و در بیابان ها گریه می کنم. با پهلوی شکسته و بازوان ورم کرده، گاهی در بیت الأحزان گریه می کرد و گاهی به احد می رفت و بر سر قبر حمزه اشک می ریخت. فضه می گوید: بی بی که قدری آرام گرفت، گفتم: چرا این طور گریه می کنید؟ رگ های قلبم پاره شد. نگرانم می کنید. فرمود: چرا گریه نکنم؟ بهترین پدر را از دست دادم؛ مگر چاره ای جز گریه هم دارم؟ پی نوشت: [1] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج43، ص175. 🏴🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا