eitaa logo
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
1.7هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
5.6هزار ویدیو
169 فایل
🏵️ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭ ﺑﻪ ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺗﻮ ﭼﻪ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻲ ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﻰﺷﻮﺩ، ﭼﻴﺴت؟ النَّجْمُ الثَّاقِبُ🌠 ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺩﺭﺧﺸﺎنیﻛﻪ ﭘﺮﺩﻩ ﻇﻠمت را می شکافد ناشناس: https://gkite.ir/es/nashenas1401 @Sarbaze_Fadaei_Seyed_Ali ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
#دختر_شینا قسمت شانزدهم فتیله اش را کم و زیاد می کنم یا نگاه می کنم ببینم آب جوش آمده یا نه، با صد
قسمت هفدهم لیوان آب را به کبری دادم. او سعی کرد با قاشق آب را توی دهان نوزاد بریزد. اما نوزاد نمی توانست آن را بخورد. دهانش را باز می کرد تا سینه مادر را بگیرد و مک بزند، اما قاشق فلزی به لب هایش می خورد و او را آزار می داد. به همین خاطر با حرص بیشتری گریه می کرد. حال من و کبری بهتر از نوزاد نبود. به همین خاطر وقتی دیدیم نمی توانیم کاری برای نوزاد انجام بدهیم، هر دو با هم زدیم زیر گریه. مادرشوهرم همان شب، در بیمارستان رزن توانست آن یکی فرزندش را به دنیا بیاورد. قل دوم دختر بود. فردا صبح او را به خانه آوردند. هنوز توی رختخوابش درست و حسابی نخوابیده بود که نوزاد پسر را گذاشتیم توی بغلش تا شیر بخورد، بچه با اشتها و حرص و ولع شیر می خورد و قورت قورت می کرد. ما از روی خوشحالی اشک می ریختیم. با تولد دوقلوها زندگی همه ما رنگ و روی تازه ای گرفت. من از این وضعیت خیلی خوشحال بودم. صمد مشغول گذراندن سربازی اش بود و یک هفته در میان به خانه می آمد. به همین خاطر بیشتر وقت ها احساس تنهایی و دلتنگی می کردم. با آمدن دوقلوها، رفت و آمدها به خانه ما بیشتر شد و کارهایم آن قدر زیاد شد که دیگر وقت فکر کردن به صمد را نداشتم. از مهمان ها پذیرایی می کردم، مشغول رُفت و روب بودم، ظرف می شستم، حیاط جارو می کردم، و یا در حال آشپزی بودم. شب ها خسته و بی حال قبل از اینکه بتوانم به چیزی فکر کنم، به خواب عمیقی فرو می رفتم. بعد از چند هفته صمد به خانه آمد. با دیدن من تعجب کرد. می گفت: «قدم! به جان خودم خیلی لاغر شده ای، نکند مریضی.» می خندیدم و می گفتم: «زحمت خواهر و برادر جدیدت است.» اما این را برای شوخی می گفتم. حاضر بودم از این بیشتر کار کنم؛ اما شوهرم پیشم باشد. گاهی که صمد برای کاری بیرون می رفت، مثل مرغ پرکنده از این طرف به آن طرف می رفتم تا برگردد. چشمم به در بود. می گفتم: «نمی شود این دو روز را خانه بمانی و جایی نروی.» می گفت کار دارم. باید به کارهایم برسم. دلم برایش تنگ می شد. می پرسید: «قدم! بگو چرا می خواهی پیشت بمانم.» دوست داشت از زبانم بشنود که دوستش دارم و دلم برایش تنگ می شود. سرم را پایین می انداختم و طفره می رفتم. سعی می کرد بیشتر پیشم بماند. نمی توانست توی کارها کمکم کند. می گفت: «عیب است. خوبیت ندارد پیش پدر و مادرم به زنم کمک کنم. قول می دهم خانه خودمان که رفتیم، همه کاری برایت انجام دهم.» می نشست کنارم و می گفت: «تو کار کن و تعریف کن، من بهت نگاه می کنم.» می گفتم: «تو حرف بزن.» می گفت: «نه تو بگو. من دوست دارم تو حرف بزنی تا وقتی به پایگاه رفتم، به یاد تو و حرف هایت بیفتم و کمتر دلم برایت تنگ شود.» صمد می رفت و می آمد و من به امید تمام شدن سربازی اش و سر و سامان گرفتن زندگی مان، سعی می کردم همه چیز را تحمل کنم. دوقلوها کم کم بزرگ می شدند. هر وقت از خانه بیرون می رفتیم، یکی از دوقلوها سهم من بود. اغلب حمید را بغل می گرفتم. بیشتر به خاطر آن شبی که آن قدر حرصمان داد و تا صبح گریه کرد، احساس و علاقه مادری نسبت به او داشتم. مردمی که ما را می دیدند، با خنده و از سر شوخی می گفتند: «مبارک است. کی بچه دار شدی ما نفهمیدیم؟!» یک ماه بعد، مادرشوهرم دوباره به اوضاع اولش برگشت. صبح زود بلند می شد نان بپزد. وظیفه من این بود قبل از او بیدار بشوم و بروم تنور را روشن کنم تا هنگام نان پختن کمکش باشم. به همین خاطر دیگر سحرخیز شده بودم؛ اما بعضی وقت ها هم خواب می ماندم و مادرشوهرم زودتر از من بیدار می شد و خودش تنور را روشن می کرد و مشغول پختن نان می شد. در این مواقع جرئت رفتن به حیاط را نداشتم. به همین خاطر هر صبح، تا از خواب بیدار می شدم، قبل از هر چیز گوشه پرده اتاقم را کنار می زدم. اگر لوله ای که بعد از روشن شدن تنور روی دودکش تنور می گذاشتیم، پای دیوار بود، خوشحال می شدم و می فهمیدم هنوز مادرشوهرم بیدار نشده، اما اگر دودکش روی تنور بود، عزا می گرفتم. وامصیبتا بود. زمستان هم داشت تمام می شد. روزهای آخر اسفند بود؛ اما هنوز برف ها آب نشده بودند. کوچه های روستا پر از گل و لای و برف هایی بود که با خاک و خاکسترهای آتش منقل های کرسی سیاه شده بود. زن ها در گیر و دار خانه تکانی و شست وشوی ملحفه ها و رخت و لباس ها بودند. روزها شیشه ها را تمیز می کردیم، عصرها آسمان ابری می شد و نیمه شب رعد و برق می شد، باران می آمد و تمام زحمت هایمان را به باد می داد. چند هفته ای بیشتر به عید نمانده بود که سربازی صمد تمام شد. فکر می کردم خوشبخت ترین زن قایش هستم. با عشق و علاقه زیادی از صبح تا عصر خانه را جارو می کردم و از سر تا ته خانه را می شستم. با خودم می گفتم: «عیب ندارد. در عوض این بهترین عیدی است که دارم. شوهرم کنارم است و با هم از این همه تمیزی و سور و سات عید لذت می بریم.» صمد آمده بود و دنبال کار می گشت.
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
نکته ی دیگه ای که بعضیا با امر به معروف اشتباه میگیرن التماس کردنه، خواهش کردنه❌ امر به معروف باید
امر به معروف به معنای قانون شکنی نیست❌ کسی حق نداره بدون مجوز حکومت و بدون مجوز شرع😬 تجمع غیر قانونی و تحصن غیر قانونی ❌ شلوغ کردن و مملکت رو به آشوب بکشه❌ قانون شکنی خودش یکی از منکراته و جُرمه✅⚠️
دست کردن طلا توسط نامحرم سوال: دست کردن النگوی نو و یا بریدن النگوی کهنه توسط طلا فروش مرد برای زن نامحرم چه حکمی دارد؟ جواب👈 اگر مستلزم لمس و نگاه حرام باشد، جایز نیست. ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
، سالهای روایت نشده از حکومت امیر المؤمنین حضرت علی (ع) ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
📢 شما انتخاب کنید... 🔰 رسانه KHAMENEI.IR برای انتخاب مهم‌ترین و به‌یادماندنی‌ترین جمله‌ی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سال ۱۴۰۱ از مخاطبان خود خواست تا جمله مورد نظرشان را ارسال کنند. 🔹️ از میان نظرات رسیده در نخستین مرحله‌ی این نظرسنجی ۱۰ جمله‌ی زیر بیشترین آرا از سوی مخاطبان را کسب کردند. 🔹️ هم‌اکنون شما می‌توانید در مرحله پایانی از این فراخوان به یک جمله از میان موارد زیر رأی دهید و به‌یادماندنی‌ترین جمله‌ی رهبر انقلاب در سال ۱۴۰۱ را انتخاب کنید. 📲 از اینجا انتخاب کنید👇 https://farsi.khamenei.ir/page?id=52228
کاش میشد ضریحت را از عکس ها بیرون کشید و در آغوش کشید...!❤️ حسین جانم... شبتون حسینی 🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا نقش تو هست نقش آيينه ما بوی خوش گل نشسته در سينه ما   در ديده بهار جاودان مي شکفد  با ياد تو ای اميد ديرينه ما
عکس العمل خانه ما پس از شکستن لیوان وقتی مادر میشکنه میگه ای وای چشممون زدن قضا بلا بود😧😳 وقتی پدر میشکنه میگه کی اینو گذاشته اینجا😡😠 وقتی دختر خانه میشکنه مادر میگه دخترم فدای یه تار موت😇😊 وقتی پسر خانه (من) میشکنم مگه کوری حواست کجاس دست و پا چلفتی😠😢 مظلومترین آدم پسر خانواده😢 به نام خداوند مهربان سلام امیر المؤمنین علی علیه السلام یا بُنَيَّ .... لَا تَظْلِمْ كَمَا لَا تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ، وَ أَحْسِنْ كَمَا تُحِبُّ أَنْ يُحْسَنَ إِلَيْكَ فرزند عزیزم ... همان گونه كه دوست نداری به تو ظلم شود؛ به كسی ظلم نکن و همان طور كه مایلی به تو نيكى كنند، به ديگران نيكى كن. نهج البلاغه بخشی از نامه 31 همه از ظلم بیزارند پس به کسی ظلم نکنیم و احسان و نیکی را همه دوست دارند پس آغازگر نیکی به دیگران باشیم تا نیکی و احسان عمومی و فراگیر شود. ✍مشاور ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ اَعْدائُهُمْ اَجْمَعینْ 🔴 وفای به عهد 🔸«الْمُسْلِمُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِم‏» مسلمان که حرف زد ، باید سر حرفش بایستد «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» (مائده/۱) وفای به عهد واجب است ... «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ‏ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ» (توبه/۷۵) بعضی از مردم با خدا عهد و پیمان می‌بندند، به خدا قول می‌دهند که خدایا «لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ» اگر از فضل تو وضعم خوب شد و پولدار شدم «لَنَصَّدَّقَنَّ» صدقه بدهم، زکات بدهم و شکر کنم، قول می‌دهم... 🔸اما خداوند می فرماید اینطور آدمها وفای به عهد ندارند، می‌فرماید اینها نامرد هستند «فَلَمّا آتاهُمْ‏ مِنْ‏ فَضْلِهِ‏ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُون‏» (توبه/۷۶)... «فَلَمّا آتاهُمْ» خدایا وضع مرا خوب کن به فقرا کمک می‌کنم، اما همین که وضعش خوب شد، سه کار می‌کند: «بَخِلُوا» بخل می کند، حالا کاش بخل می‌کرد، بلکه بالاتر از بخل «وَ تَوَلَّوْا» پشت می‌کند، باز هم بدتر «وَ هُمْ مُعْرِضُون‏» اعراض می کند، اهانت می کند... «بَخِلُوا» در عمل، «تَوَّلَوا» در قلب، «مُعرِضون» یعنی همراه با اهانت... 🔸 انسان ناسپاس هنگام برخورداری از نعمات الهی بخل می‌ورزد و سپس به خدا پشت می‌کند و به احکام الهی اهانت می‌کند... 🔸 اینها از ﺻﻔﺎﺕ ﺯﺷﺖ ﻣﻨﺎﻓﻘﺎﻥ است، ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎم ﻓﻘﺮ ﺍﺯ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺩم میﺯﻧﻨﺪ، ﻭلی ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻧﻮﺍئی ﺭﺳﻴﺪﻧﺪ، ﭘﻴﻤﺎﻥ ﻫﺎی ﺧﻮﺩ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ می‌کنند، این یک ﻭﺍﻗﻌﻴﺖ ﺍﺧﻠﺎقی ﻭ ﺍﺟﺘﻤﺎعی ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻫﺮ ﻋﺼﺮی ﻭ ﻫﺮ ﺟﺎﻣﻌﻪ‌ﺍی ﻧﻤﻮﻧﻪﻫﺎئی ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﺍﺭﺩ... وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى ✍️ حبیب‌الله یوسفی ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
• گاهی فقط باید رها کنی، همین! هیچ کار دیگری لازم نیست! رها کنی ساقه‌ای را که بدان چسبیده‌ای، و تصور می‌کنی به وجودش، قوام گرفته‌ای! • گاهی باید رها کنی، تا خودت بشکفی ، تنهایی ... مستقل از هر چه وابستگی! • گاهی تا شکفتن، فقــط بقدر یک رها کردن، فاصله‌ داری و سالها معطلِ خودت مانده‌ای. ※ بهار ، صحنه‌ی رها شدن‌ها و شکفتن‌هاست! ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
※ سالِ تحویلِ ما لحظه‌ی سبز شیدایی ※ هم دعا می‌کنم هم حدس می‌زنم اینجایی
﷽ ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ 🌺 دستورالعمل های علمای معاصر در باب لحظه تحویل سال: ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ߊ‌ 🔰علامه آیت الله حسن زاده آملی(ره): 1⃣ قبل از سال تحویل 🚿🛁 غسل به نیت قرب به انسان کامل عصر انجام دهید. و 2⃣📖سـورهٔ یس 🟪 از مُصحَف(قرآن) شریف را مقابل خود بگشائید. 3⃣🧮⑲‏مـرتبه ┊بِسْمِ ٱݪلّٰهِ ٱݪرَّحْمٰنِ ٱݪرَّحیٖمِ 4⃣🧮 ⑭‏ صلوات و 5⃣🧮 ⑦‏مرتبه سـورهٔ حمـد ╬‌‌ 🧮 ③‏مـرتبه توحید را بخوانید. و تا لحظه تحویل سال 6⃣ دعای تحویل سال 🟦 یا مقلب القلوب.... و 7⃣ بعداز سال تحویل 🟨〘 دعای فرج الهی عظم البلاء➲ 〙 را تلاوت کنید. ━━═━━═━ 🔰مرحوم آیت الله مجتبی تهرانی: ایشان همیشه قبل از تحویل سال مقید بودند که 🧮 ۳۶۵ مرتبه دعای «یا مقلّب القلوب» را به طور کامل بخوانند و برای اینکه این دعاها، تا لحظه تحویل سال تمام شود، از یک ساعت قبل از اعلام عید، شروع می کردند و مشغول خواندن این دعای شریف بودند. و بعد از لحظه تحویل سال هم، مقید بودند که اوّلین چیزی که میل می کردند تربت امام حسین علیه السّلام باشد. یعنـی حضرت استاد در دو روز از سال، مقید بودند که اوّلین چیزی که می خورند تربت امام حسین علیه السّلام باشد؛ 🌀⏎ یکـی عید فطر بود که در ابتدای روز با تربت، افطار می کردند، و 🌀⏎ یکـی هم نوروز که بعد از تحویل سال، کمـی از آن را میل می کردند. ━━═━━═━ 🔰توصیه آیت الله جوادی آملی حفظه الله: ⏳بهترین چیزها در موقع تحویل⌛️ خواندن این دعا با توجه به معنی است: «یا مقلّب القلوب و الابصار یا مدبّر الّیل و النّهار یا محوّل الحول و الاحوال، حوّل حالنا الی احسن الحال» ♥️ای خـدایـی که همه چیز در دست تو است، سال خوشـی به همه ما عنایت فرمـا در لحظه تحویل سال باید به این نکته توجه کنیم که خودمان به دور شمس دین و قرآن و اهل بیت(علیهم السّلام) بچرخیم، نه این که تنها به این اکتفاء کنیم که زمین به دور خورشید بچرخد؛ زیرا این امر به خودی خود بلوغ نیست.  
☘ حدیث صبحگاهی