eitaa logo
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
1.6هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
5.8هزار ویدیو
172 فایل
🏵️ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭ ﺑﻪ ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺗﻮ ﭼﻪ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻲ ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﻰﺷﻮﺩ، ﭼﻴﺴت؟ النَّجْمُ الثَّاقِبُ🌠 ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺩﺭﺧﺸﺎنیﻛﻪ ﭘﺮﺩﻩ ﻇﻠمت را می شکافد ناشناس: https://gkite.ir/es/nashenas1401 @Sarbaze_Fadaei_Seyed_Ali ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
#دختر_شینا قسمت سی و دوم تا صبح خواب های آشفته و ناجور می دیدم. صبح زود، بعد از نماز، صبحانه نخورد
قسمت سی و سوم دو تا کیسه نایلونی دادند دستم و دستور و ساعت مصرف داروها را گفتند و رفتند. آن ها که رفتند، صمد گفت: «بچه ها را بیاور که دلم برایشان لک زده.» بچه ها را آوردم و نشاندم کنارش. خدیجه و معصومه اولش غریبی کردند؛ اما آن قدر صمد ناز و نوازششان کرد و پی دلشان بالا رفت و برایشان شکلک درآورد که دوباره یادشان افتاد این مرد لاغر و ضعیف و زرد پدرشان است. از فردای آن روز، دوست و آشنا و فامیل برای عیادت صمد راهی خانه ما شدند. صمد از این وضع ناراحت بود. می گفت راضی نیستم این بندگان خدا از دهات بلند شوند و برای احوال پرسی من بیایند اینجا. به همین خاطر چند روز بعد گفت: «جمع کن برویم قایش. می ترسم توی راه برای کسی اتفاقی بیفتد. آن وقت خودم را نمی بخشم.» ساک بچه ها را بستم و آماده رفتن شدم. صمد نه می توانست بچه ها را بغل بگیرد، نه می توانست ساکشان را دست بگیرد. حتی نمی توانست رانندگی کند. معصومه را بغل کردم و به خدیجه گفتم خودش تاتی تاتی راه بیاید. ساک ها را هم انداختم روی دوشم و به چه سختی خودمان را رساندیم به ترمینال و سوار مینی بوس شدیم. به رزن که رسیدیم، مجبور شدیم پیاده شویم و دوباره سوار ماشین دیگری بشویم. تا به مینی بوس های قایش برسیم، صد بار ساک ها را روی دوشم جا به جا کردم. معصومه را زمین گذاشتم و دوباره بغلش کردم، دست خدیجه را گرفتم و التماسش کردم راه بیاید. تمام آرزویم در آن وقت این بود که ماشینی پیدا شود و ما را برساند قایش. توی مینی بوس که نشستیم، نفس راحتی کشیدم. معصومه توی بغلم خوابش برده بود، اما خدیجه بی قراری می کرد. حوصله اش سر رفته بود. هر کاری می کردیم، نمی توانستیم آرامَش کنیم. چند نفر آشنا توی مینی بوس بودند. خدیجه را گرفتند و سرگرمش کردند. آن وقت تازه معصومه از خواب بیدار شده بود و شیر می خواست. همین طور که معصومه را شیر می دادم، از خستگی خوابم برد. فامیل و دوست و آشنا که خبردار شدند به روستا رفته ایم، برای احوال پرسی و عیادت صمد به خانه حاج آقایم می آمدند. اولین باری بود که توی قایش بودم و نگران رفتن صمد نبودم. صمد یک جا خوابیده بود و دیگر این طرف و آن طرف نمی رفت. هر روز پانسمانش را عوض می کردم. داروهایش را سر ساعت می دادم. کار برعکس شده بود. حالا من دوست داشتم به این خانه و آن خانه بروم، به دوست و آشنا سر بزنم؛ اما بهانه می گرفت و می گفت: «قدم! کجایی بیا بنشین پیشم. بیا با من حرف بزن. حوصله ام سر رفت.» بعد از چند سالی که از ازدواجمان می گذشت، این اولین باری بود که بدون دغدغه و هراس از دوری و جدایی می نشستیم و با هم حرف می زدیم. خدیجه با شیرین زبانی؛ خودش را توی دل همه جا کرده بود. حاج آقایم هلاک بچه ها بود. اغلب آن ها را برمی داشت و با خودش می برد این طرف و آن طرف. خدیجه از بغل شیرین جان تکان نمی خورد. نُقل زبانش «شینا، شینا» بود. شینا هم برای خدیجه جان نداشت. همین شینا گفتن خدیجه باعث شد همه فامیل به شیرین جان بگویند شینا. حاج آقا مواظب بچه ها بود. من هم اغلب کنار صمد بودم. یک بار صمد گفت: «خیلی وقت بود دلم می خواست این طور بنشینم کنارت و برایت حرف بزنم. قدم! کاشکی این روزها تمام نشود.» من از خداخواسته ام شد و زود گفتم: «صمد! بیا قید شهر و کار را بزن، دوباره برگردیم قایش.» بدون اینکه فکر کند، گفت: «نه... نه... اصلاً حرفش را هم نزن. من سرباز امامم. قول داده ام سرباز امام بمانم. امروز کشور به من احتیاج دارد. به جای این حرف ها، دعا کن هر چه زودتر حالم خوب بشود و بروم سر کارم. نمی دانی این روزها چقدر زجر می کشم. من نباید توی رختخواب بخوابم. باید بروم به این مملکت خدمت کنم.» دکتر به صمد دو ماه استراحت داده بود. اما سر ده روز برگشتیم همدان. تا به خانه رسیدیم، گفت: «من رفتم
➖ ندانستن تعداد روزه‌های فوت شده ‌ ✍ کسی که چند روز از ماه رمضان را به خاطر عذری روزه نگرفته و تعداد آنها را نمی‌داند، چنانچه شروع عذر را نمی‌داند؛ مثلاً نمی‌داند بیست و پنجم ماه رمضان به سفر رفته تا روزه‌های فوت شده شش روز باشد یا بیست و ششم رفته تا پنج روز باشد، می‌تواند مقدار کمتر را قضا کند، اما در صورتی که زمان شروع عذر را می‌داند، مثلاً می‌داند روز پنجم ماه به سفر رفته ولی نمی‌داند شب دهم برگشته تا پنج روزه فوت شده باشد یا شب یازدهم برگشته تا شش روزه فوت شده باشد، در این صورت احتیاط واجب آن است که مقدار بیشتر را قضا کند. 📚 رساله نماز و روزه، مسأله ۹۱۸ 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
💠قصه من و خدا تا حالا شده تو زندگی با خدا حرف بزنی؟ چجوری باهاش حرف زدی؟ احساس ناآرامی داری میدونی دلیلش چیه؟ از مشکلات و سختی ها ناامید و خسته شدی؟ بیایید با هم این دوره رو بگذرونیم چله عاشقی با خدا 🥰 ادامه دارد.‌.‌‌
از نوکرِ بدت به تو ای بهترین رفیق این‌را قبول‌کن بخدا دوست دارمت شبتون حسینی ✨ التماس دعا
این‌ خبر‌ را‌ برسانید‌ به‌ عُشاقِ‌ نجف ؛ بویِ‌ سجادهِ‌ خونینِ‌ کسی‌ می‌آید...!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🌹🕊 در التهابِ‌ زمین؛در اضطرابِ‌ زمان؛ یادِ شما چتر امان‌ من ‌است زیر باران ‌دردها... السَّلامُ‌عَلَيْڪَ‌يَاوَعْدَاللَّہِ‌الَّذِے‌ضَمِنَہُ... سلام‌ بر مولاے ‌مهربانے ڪہ آمدنش ‌و عده‌ے ‌حتمے خداست ‌و سلام‌ بر منتظـران‌ و دعا گویان‌ آن روزگار نورانے و قریب... ✋سلام بر قطب عالم امکان☀️
زلال اشڪ و دعایے سُـلالــۂ النـجبـایـے سپیده سَرنَزده روبـروے بہ گریہ گفٺ گدایـے 🕊 💗 🌱 🌱 ‌‌‌‌•
رفتم پیش روانپزشک مشکلاتمو گفتم انقدر برام غصه خورد😳😳 و به زمین و زمان بدوبیراه گفت😕😕 گفتم دکتر شما خودتو ناراحت نکن خدا کریمه فقط پول ویزیتو برگردونی کمی آروم میشم😅😂😂 به نام خدای یاریگر مظلومین سلام امیرالمومنین علی علیه السلام مِنْ كَفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ، إِغَاثَةُ الْمَلْهُوفِ وَ التَّنْفِيسُ عَنِ الْمَكْرُوبِ از جمله کفاره هاى گناهان بزرگ، به فرياد بيچاره و مظلوم رسيدن و تسلّى دادن به افراد غمگين است. نهج البلاغه، حکمت 24 روایات ما معمولا انسانها را به نوع دوستی و محبت و مودت دعوت می کنند و به هر بهانه ای مردم را به رسیدگی به دوستان و اطرافیان فرا می خواند. کمک به بیچاره و مظلوم و آرامش دادن به غمگین حد اقل با چند جمله محبت آمیز بسیار ارزشمند است. ✍مشاور 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
بسم الله الرحمن الرحیم «روحیه نقّادی و انتقادگری»(۱) 🔸انسان بايد در هر چيزى كه از ديگران مى‏ شنود نقّاد باشد، يعنى آن را بررسى و تجزيه و تحليل كند. 🔹صرف اينكه يك حرفى در ميان مردم شهرت پيدا مى‏ كند خصوصاً كه با يك بيان زيبا و قشنگ باشد، دليل بر اين نيست كه انسان حتماً بايد آن را بپذيرد و قبول كند. بويژه در امر دين و آنچه كه مربوط به دين است، انسان بايد نقّاد باشد. 🔸اینکه حضرت پيامبر اکرم صلوات الله علیه و آله فرمود: آنچه را از من مى‏ شنويد به قرآن عرضه بداريد، اگر موافق قرآن است بپذيريد و اگر مخالف قرآن است رد کنید، در حقیقت نوعى «توصیه به داشتن روحیه نقّادى» است. 🔹حديثى است كه ائمه ما آن را از حضرت «عيساى مسيح» علیه السلام نقل كرده‏ اند و  تقريباً مضمونش اين است: شما كه علم را فرا مى‏ گيريد، اساس كار اين است كه نقّاد باشيد، يعنى قدرت انتقاد در شما باشد، كوركورانه تسليم نشويد، خواه گوينده صالح باشد و خواه ناصالح. 📚 مجموعه‏ آثاراستادشهيدمطهرى، جلد۲۲ ، صفحه ۵۳۹ با ویرایش جزئی 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺