eitaa logo
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
1.7هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
5.6هزار ویدیو
169 فایل
🏵️ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭ ﺑﻪ ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺗﻮ ﭼﻪ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻲ ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﻰﺷﻮﺩ، ﭼﻴﺴت؟ النَّجْمُ الثَّاقِبُ🌠 ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺩﺭﺧﺸﺎنیﻛﻪ ﭘﺮﺩﻩ ﻇﻠمت را می شکافد ناشناس: https://gkite.ir/es/nashenas1401 @Sarbaze_Fadaei_Seyed_Ali ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
بچه همسایه انگشت کرده تو دماغش بهش نگاه کردم گفتم:😊 تو مهدکودک چی بت یاد دادن؟؟ برگشته میگه: به تو چه؟! تو دانشگاه بت یاد ندادن تو کار دیگران دخالت نکنی؟؟ ولی خداییش دیدم راس میگه 😶😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ به نام خدای عیب پوش سلام خداوند ستار العیوب در قرآن میفرمایند يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا....لَا تَجَسَّسُوا سوره حجرات بخشی از آیه 12 ای کسانی که ایمان آورده اید....در [کارهای یکدیگر] تجسس نکنید... -یکی از خصلت‌های ناپسندی که گاهی افراد دچار آن می‌شوند، سرک کشیدن در زندگی دیگران و یا تجسس در ویژگی‌های شخصیتی آنهاست. این ویژگی برخاسته از خصلت‌هایی همچون حسادت و چشم هم‌چشمی است. اسلام از آنجا که نگاهی کریمانه به انسان‌ها دارد و حقوق فردی و اجتماعی‌شان را محترم می‌شمارد، به هیچ مسلمانی اجازه نمی‌دهد با ورود بی‌ضابطه در زندگی دیگران سرنوشت کسی را بازیچه دست خود قرار دهد. گسترش نفاق و میراندن الفت‌ها و ظهور تفرقه در جامعه، از دست دادن دوستان، بی اعتمادی مردم از پیامدهای تجسس است. پس با توجه به آیه شریفه، جستجوگرى در کار دیگران و تلاش براى افشاگرى اسرار آنها گناه است. ✍مشاور 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🎙برنامه سخنرانی استاد و استاد
🔶 | اهمیت هدف 💠 انسان بی‌هدف مانند کشتی است که بدون داشتن مقصد، گرفتار امواج دریا و بازیچه آن گردیده است. 📚 حسن مطلبی، گوهر وقت، ص184.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم زیبا از ترجمہ فارسے سورہ مبارڪہ بقرہ ✨ بخش پنجم ☀️آیات ۶۲ تا ۷۷☀️ 🔻اشارہ بهــــــــ👇 🌟بنی اسرائیل 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
انا لله و انا الیه راجعون روح بلند الگوی صبر و ایثار حاج محمد ضیایی پدر معظم چهار شهید به ملکوت اعلی پیوست. ◾️مرحوم حاج محمد ضیایی قهنویه پدر گرامی شهیدان سرافراز مجید ضیایی، اصغر ضیایی، خدابخش ضیایی و محمد ضیایی پس از سال‌ها صبر و بردباری، ندای حق را لبیک گفت و به‌ سوی معبودش شتافت. به روح پاک این عزیز سفر کرده و ارواح تابناک فرزندان شهیدش درود می‌فرستیم. ◾️ضمن عرض تسلیت به خانواده محترم شهیدان ضیایی، از پروردگار متعال علو درجات برای آن عزیز سفر کرده و شکیبایی و صبر جمیل برای بازماندگان را مسألت می‌نماییم. ان شاءالله روح بلند آن مرحوم با سالار و سرور شهیدان اباعبدالله الحسین(ع) محشور و همجوار گردد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💓 جانباز حسین اسماعیلی یکی از بچه های بسیجی لوطی و مشتی گردان میثم، که دیگر پیش ما نیست و ایشون هم ، مدتی قبل آسمونی شد 👇 🌺....در عملیات کربلای هشت قبل از موعد درگیری به وجود آمد. شب توی تاریکی دیدم یکی داره خودشه روی زمین می‌کشه و جلو میاد دیدم حسینه... 😰 💥 حسین اسماعیلی اشتباهی میره روی مین. پاش نصفه و نیمه با یه ذره گوشت وصل بوده. نیگا می‌کنه می بینه نیروها پشتش زمین‌گیر شدن... 😞 عراقی ها اومدن لب خاکریز تا درگیر بشن. کارد و در میاره باقی پا رو می‌بره پرت می‌کنه توی میدون مین که راه رو باز کنه... 😥 راه باز می‌شه و فریادی هم سر نیروها می زنه، که کنده بشن... 💗 نیروها رفتن و خط رو گرفتیم و ماجرا تمام شد... کتاب کشکول دفاع مقدس, ناصرکاوه راوی دکتر زاکانی,نماینده محترم مجلس
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
#دختر_شینا قسمت پنجاه و نهم طوری مواضع و خطوط و سنگرها را به بچه ها معرفی می کرد و درباره عملیات ه
قسمت شصت وقتی اوضاع کمی آرام شد، دوباره به طبقه بالا رفتیم. پشت پنجره ایستادیم و ردّ دودها را گرفتیم تا حدس بزنیم کجای پادگان بمباران شده که یک دفعه یکی از خانم ها فریاد زد: «نگاه کنید آنجا را، یا امام هشتم!» چند هواپیما در ارتفاع پایین در حال پرواز بودند. ما حتی رها شدن بمب هایشان را هم دیدیم. تنها کاری که در آن لحظه از دستمان برمی آمد، این بود که دراز بکشیم روی زمین. دست ها را روی سرمان گذاشته و دهانمان را باز کرده بودیم. فریاد می زدیم: «بچه ها! دست ها را روی سرتان بگذارید. دهانتان را نبندید.» خدیجه و معصومه و مهدی از ترس به من چسبیده بودند و جیک نمی زدند. اما سمیه گریه می کرد. در همان لحظات اول، صدای گرومپ گرومپ انفجارهای پشت سر هم زمین را لرزاند. با خودم فکر می کردم دیگر همه چیز تمام شد. الان همه می میریم. یک ربعی به همان حالت دراز کشیدیم. بعد یکی یکی سرها را از روی زمین بلند کردیم. دود اتاق را برداشته بود. شیشه ها خرد شده بود، اما چسب هایی که روی شیشه ها بود، نگذاشته بود شیشه ها روی زمین یا روی ما بریزد. همان توی پنجره و لا به لای چسب ها خرد شده و مانده بود. خدا را شکر کردیم کسی طوری نشده. صداهای مبهم و جورواجوری از بیرون می آمد.یکی از خانم ها گفت: «بیایید برویم بیرون. اینجا امن نیست.» بلند شدیم و از ساختمان بیرون آمدیم. دود و گرد و غبار به قدری بود که به زور چند قدمیِ مان را می دیدیم. مانده بودیم حالا کجا برویم. یکی از خانم ها گفت: «چند روز پیش که نزدیک پادگان بمباران شد، حاج آقای ما خانه بود، گفت اگر یک موقع اوضاع خراب شد، توی خانه نمانید. بروید توی دره های اطراف.» بعد از خانه های سازمانی سیم خاردارهای پادگان بود. اما در جایی قسمتی از آن کنده بود و هر بار که با صمد یا خانم ها می رفتیم پیاده روی، از آنجا عبور می کردیم؛ اما حالا با این همه بچه و این اضطراب و عجله، گذشتن از لای سیم خاردار و چاله چوله ها سخت بود. بچه ها راه نمی آمدند. نق می زدند و بهانه می گرفتند. نیم ساعتی از آخرین بمباران گذشته بود. ما کاملاً از پادگان دور شده بودیم و به رودخانه خشکی رسیده بودیم که رویش پلی قدیمی بود. کمی روی پل ایستادیم و از آنجا به پادگان و خانه های سازمانی نگاه کردیم که ناگهان چند هواپیما را وسط آسمان دیدیم. هواپیماها آن قدر پایین آمده بودند که ما به راحتی می توانستیم خلبان هایشان را ببینیم. حتم داشتیم خلبان ها هم ما را می دیدند. از ترس ندانستیم چطور از روی پل دویدیم و خودمان را رساندیم زیر پل. کمی بعد دوباره صدای چند انفجار را شنیدیم. یکی از خانم ها ترسیده بود. می گفت: «اگر خلبان ها ما را ببینند، همین جا فرود می آیند و ما را اسیر می کنند.»هر چه برایش توضیح می دادیم که روی این زمین ها هواپیما نمی تواند فرود بیاید، قبول نمی کرد و باز حرف خودش را می زد و بقیه را می ترساند. ما بیشتر نگران خانمی بودیم که حامله بود. سعی می کردیم از خاطراتمان بگوییم یا تعریف هایی بکنیم تا او کمتر بترسد؛ اما هواپیماها ول کن نبودند. تقریباً هر نیم ساعت هفت هشت تایی می آمدند و پادگان را بمباران می کردند. دیگر ظهر شده بود. نه آبی همراه خودمان آورده بودیم، نه چیزی برای خوردن داشتیم. بچه ها گرسنه بودند. بهانه می گرفتند. از طرفی نگران مردها بودیم و اینکه اگر بروند سراغمان، نمی دانند ما کجاییم. یکی از خانم ها، که دعاهای زیادی را از حفظ بود، شروع کرد به خواندن دعای توسل. ما هم با او تکرار می کردیم. بچه ها نق می زدند و گریه می کردند. کلافه شده بودیم. یکی از خانم ها که این وضع را دید، بلند شد و گفت: «این طوری نمی شود. هم بچه ها گرسنه اند و هم خودمان. من می روم چیزی می آورم، بخوریم.» دو سه نفر دیگر هم بلند شدند و گفتند: «ما هم با تو می آییم.» می دانستیم کار خطرناکی است. اولش جلوی رفتنشان را گرفتیم؛ اما وقتی دیدیم کمی اوضاع آرام شده رضایت دادیم و سفارش کردیم زود برگردند. با رفتن خانم ها دلهره عجیبی گرفتیم که البته بی مورد هم نبود. چون کمی بعد دوباره هواپیماها پیدایشان شد. دل توی دلمان نبود. این بار هم هواپیماها پادگان را بمباران کردند.هر لحظه برایمان هزار سال می گذشت؛ تا اینکه دیدیم خانم ها از دور دارند می آیند. می دویدند و زیگزاکی می آمدند. بالاخره رسیدند؛ با کلی خوردنی و آب و نان و میوه. بچه ها که گرسنه بودند، با خوردن خوراکی ها سیر شدند و کمی بعد روی پاهایمان خوابشان برد. هر چه به عصر نزدیک تر می شدیم، نگرانی ما هم بیشتر می شد. نمی دانستیم چه عاقبتی در انتظارمان است. با آبی که خانم ها آورده بودند، وضو گرفتیم و نماز خواندیم. لحظات به کندی می گذشت و بمباران پادگان همچنان ادامه داشت. دیگر غروب شده بود و دلهره و نگرانی ما هم بیشتر. نمی دانستیم باید چه کار کنیم. به خانه برگردیم، یا همان جا بمانیم. چاره ای نداشتیم. به این نتیجه رسیدیم، برگردیم.
❤️خیلی دل میخواد وقتی با ذره ذره وجودت از شوق به وصال و خدمت رسیدن برای دست بوسی آقا، پول جمع کنی و در آخر ببخشی در راه خدا 🔆استاد سلام رساندند و گفتند: زیارت قبول
507.3K
⚠️ زنگ خطـر و هشـدار مهـم استـاد در مـورد نحـوه جلوگیـری از ورود افـراد ڪشف حجـاب در ملاء عـام❗ 👈 ورود اینهـا در همـه جـا ممنوعـه🚫 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
ذلت های پهلوی 🔻قسمت چهل و پنجم 🔸در زمان شاه هم در کشور های دیگر می جنگیدیم سلطان قابوس سلطان عمان است و افسران ما آنجا هستند با دو گردان موتوریزه و کماندو و انصافاً خوب می جنگیم، راه بین صلاله و مسقط را باز کردیم. 📚کتاب یادداشت های علم، ج۴، ص۴۱ 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
ذلت های پهلوی 🔻قسمت چهل و ششم 🔸قحطی بزرگ در زمان شاه متأسفانه در داخل به واسطه ی غفلت متصدیان نه گوشت در دسترس مردم هست، نه شکر، نه مرغ و مردم خیلی ناراضی هستند و این صحیح نیست آخر چرا این پیش‌بینی‌ها را نمی کنند همه چیز هم گران شده. 📚کتاب یادداشت های علم، ج۴، ص۵۹ 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
باعرض،سلام خدمت همه همراهان همیشگی کانال ثاقبین لایو استاد فخرالدین موسوی امشب راس ساعت (۱۰)برگزار میشه خواهشمندیم مارو همراهی،بفرمایید مثل همیشه سوالات. وابهام و شبهه ای دارید حتما سوال بفرمایید با تشکر 🌸
📚 مستثنیات خمس 💠 مئونه معیشت و زندگی ✅ مخارج و هزینه هایی که فرد برای گذران زندگی خود و افراد تحت تکفلش مصرف می کند، متعلق خمس نیست. 🔷 مئونه زندگی، سه دسته است: دستۀ اول، ابزار و وسایلی است که برای رفع حوائج زندگی شخصی مکلف و افراد تحت تکفلش، باید در اختیار او باشد، هر چند (احیانا) زمینۀ استفادۀ از آنها پیش نیاید مانند کالای خواب و ظروف برای احتیاط و میهمان احتمالی. دستۀ دوم، مواد مصرفی است که با مصرف آن در زندگی، عین آن از بین می‌رود و باقی نمی‌ماند، مانند مواد خوراکی، بهداشتی و ... دستۀ سوم، هزینه های جاری زندگی مانند قبوض آب و برق و گاز، هزینه های درمان، تفریح، هدایا، صدقات و ... 📚 منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
ساعت ۲۲لایو زنده با حضور استاد سید فخرالدین موسوی در کانال ثاقبین ‌‌..حتما همراهی بفرمایید
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
اصل بیستم: همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی ، سیاس
🔰اصل بیست و یکم: دولت موظف است حقوق زن را در تمام جهات با رعایت موازین اسلامی تضمین نماید و امور زیر را انجام دهد⤵️ 1⃣ ایجاد زمینه های مساعد برای رشد شخصیت زن و احیای حقوق مادی و معنوی او. 2⃣ حمایت مادران ، بالخصوص در دوران بارداری و حضانت فرزند،و حمایت از کودکان بی سرپرست . 3⃣ ایجاد دادگاه صالح برای حفظ کیان و بقای خانواده . 4⃣ ایجاد بیمه خاص بیوگان و زنان سالخورده و بی سرپرست 5⃣ اعطای قیمومت فرزندان به مادران شایسته در جهت غبطه آنها در صورت نبودن ولی شرعی
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا