eitaa logo
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
1.7هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
5.7هزار ویدیو
170 فایل
🏵️ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭ ﺑﻪ ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺗﻮ ﭼﻪ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻲ ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﻰﺷﻮﺩ، ﭼﻴﺴت؟ النَّجْمُ الثَّاقِبُ🌠 ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺩﺭﺧﺸﺎنیﻛﻪ ﭘﺮﺩﻩ ﻇﻠمت را می شکافد ناشناس: https://gkite.ir/es/nashenas1401 @Sarbaze_Fadaei_Seyed_Ali ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5983245238418803815.mp3
11.09M
🎙 حامد زمانی در واکنش به که بعد از گرفتن جایزه دوزاری از آمریکا گفته بود « ما بردیم » این آهنگ رو به اسم «ما برده‌ایم» بارگذاری کرد. 🔰 آفرین پسر 👏👏👏 ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
| اصطلاح دهه فجر از کجا آمد؟ ‌ 🔸اگه شما هم براتون جالبه تا بدونید چی شد که از ۱۲ تا ۲۲ بهمن دهه فجر نامگذاری شد، خوندن این مطلب رو از دست ندید. ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
💢تأکید امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف به نماز اول وقت!! 🔹از جمله توصیه ها و سفارشات مؤکد حضرت ولی عصر ارواحنافداه همانا اهتمام به خواندن نماز در اول وقت آن است که در دیدارها و تشرفات افراد مختلف به محضر ایشان مورد تأکید قرار گرفته است. از جمله حضرت ارواحنافداه فرمودند: "ملعون است ملعون است کسی که نماز صبحش را تأخیر بیندازد تا زمانی که ستارگان محو شوند و ملعون است ملعون است کسی که نماز مغربش را تأخیر بیندازد تا زمانی که ستارگان آسمان پدیدار شوند. 📚منابع و مأخذ: 1-اصول کافی، شیخ کلینی (ره) 2-بحارالانوار، علامه مجلسی (ره) ج ۵٢و۵۳   ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin  🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴حاتم بخشی شاه برای کشورهای اروپایی. 🔹شما یادتون نمیاد ولی زمان شاه وضعیت اقتصادی ایران به اندازه ای خوب بوده که هویدا نخست وزیر زمان محمدرضاشاه میگه:ماسال52، به میزان 9 میلیارد دلار به صورت وام به کشورهای غربی کمک مالی کردیم. 🔹این حاتم بخشی ها درحالی بوده که اسدالله علم وزیر دربار شاه در مورد وضعیت مردم در اون سالها میگه:روستاهای ما (60 درصد جمعیت ایران روستایی بوده) فقط 4درصدبرق و1درصدآب آشامیدنی مطمئن داشتن. 📚منابع: 1️⃣کتاب تاریخ نوین ایران، نوشته پروفسور میخائیل سرگه یویچ ایوانف، ص263 2️⃣کتاب خاطرات اسدالله علم، ج4، ص66،69 ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
🔸ارزان فروشی نفت توسط پهلوی 🔹بررسی‌های آماری نشان می‌دهد با استعمار اقتصادی ایران در طی دوران ۱۳۲۸-۱۳۳۰ میزان درآمد فروش هر بشکه نفت ایران توسط شرکت‌های انگلیسی ۱۸ سنت و میزان درآمد فروش هر بشکه نفت عراق توسط همان شرکت ۶۰ سنت بوده است. ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
🔸انقلاب اسلامی ایران چگونه پیروز شد؟ ۲۶ دی با افزایش تظاهرات‌های مردمی، شاه مملکت بزدلانه فرار کرد و با اینکه راس حکومت بود همه چیز را گذاشت و رفت . . . ۱۲ بهمن آیت‌الله خمینی به ایران بازگشت، ارتش برخلاف تصور برخی ها از ورود هواپیمای امام جلوگیری نکرد حتی افسران پدافند ارتش به هواپیمای امام خوش آمد گفتند! ۱۵ بهمن امام فرمان تشکیل دولت موقت می دهد، دولت امام پشتیبانی قطعی مردمی دارد اما دولت بختیار حتی پشتوانه شاه مملکت را دیگر ندارد چون که محمدرضا پهلوی ۲۰روزی است کشور را رها کرده . .‌ . ۱۹ بهمن همافران و برخی دیگر از کارکنان نیروی هوایی با امام بیعت می کنند. ۲۱ بهمن سرهنگ نامجو به همراه برخی افسران، درجه داران و دانشجویان دانشگاه افسری از نیروی زمینی با امام بیعت می کنند! ۲۲ بهمن ۲۷ فرمانده ارشد ارتش با توجه به وجود ۲ دولت در کشور و خیانت شاه [نسبت به ارتش و مردم] و برای جلوگیری از هرج و مرج و خون‌ریزی بیشتر، بیانیه بی طرفی ارتش را منتشر می کند در نتیجه در روز ۲۲ بهمن با حمایت ارتش، انقلاب پیروز می شود. ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزی که محمدرضا پهلوی ورزشگاه آزادی را ساخت، قطر توپ فوتبال نداشت!! اما امسال میزبان جام جهانی هست... 🔴وظیفه‌ی جهادگران تبیین در این عصر چیست؟ ⁉️ کتاب تا چه حد پاسخگوی شبهات است؟ ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
🔻هدیه‌ تحقیرآمیز کِندی فرح دیبا (همسر شاه)می‌گوید: 🔸موقع مسافرت ما به آمریکا محمد رضا دستور داد جواهرات متعلق به همسر ریچارد شیردل را که یک میلیون دلار ارزش داشت از یک حراجی عتیقه معروف در لندن خریداری کنند تا ما به ژاکلین کندی هدیه بدهیم! 🔶ژاکلین وقتی چشمش به هدیه سخاوتمندانه محمدرضا افتاد که علاوه بر میلیونها دلار جواهر، میلیونها دلار ارزش تاریخی داشت، از فرط خوشحالی محمد رضا را بوسید! 🔸اما کندی در برابر این هدیه گران بها، یک قطعه کروات پوسیده و رنگ و رو رفته به محمدرضا داد و مدعی شد که این کروات متعلق به جورج واشنگتن اولین رئیس جمهور آمریکا بوده است! 🔸سال‌ها بعد وقتی یک شب در نوشهر به اتفاق ملک حسین پادشاه اردن نشسته بودیم و از هر دری صحبت می‌کردیم، این داستان را برای ملک حسین گفتم، و او با تعجب گفت: یک کروات هم به او داده و مدعی شده‌اند متعلق به جورج واشنگتن بوده است. 🔸محمد رضا با شنیدن این مطلب فحش رکیکی داد و گفت: این پدر سوخته‌ها هر چه کروات و جوراب دسته دوم و کار کرده دارند را به پادشاهان و رؤسای کشورهای جهان سوم می‌دهند و می‌گویند عتیقه است و متعلق به جورج واشنگتن و آبراهام لینکلن بوده است! 📚منبع :اسرار دربار پهلوی 📚منبع :هزار و یک روز من، خاطرات فرح پهلوی 📚منبع :در کنار شاه، خاطرات فرح پهلوی ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
تراژدی به‌نام «بی‌سوادی مطلق» در دو حکومت قاجار و پهلوی! ▪️ننگ محسوب شدن باسوادی برای زنان! 🔹در دوران قاجار باور این بود که زنان نمی‌توانند باسواد شوند و باسوادی زنان ننگ محسوب می‌شد! 🔹بعد از ۱۸۰ سال حکمرانی ذلت‌بار قاجاریان و پهلوی‌ها، در سال ۱۳۵۵ و در انتهای دوران رژیم طاغوت طبق آمار ۶۴.۵ درصد از بانوان ایرانی بی‌سواد مطلق بودند! 🔹در زمانی که درصد قابل توجهی از جمعیت کشور بی‌سواد بود، بخش قابل توجهی از بودجه آموزشی صرف شبکه‌های آموزشی پرهزینه شد. 🔹تا سال ۱۳۵۷ شمسی و به‌رغم وجود سپاه دانش، ۶۵ درصد از کل جمعیت و ۸۰ درصد از جمعیت روستایی بالای ۶ سال، هنوز بی‌سواد بودند. ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
16.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥ماجرای لباس عروس 47 میلیارد تومانی! 🔹محمدرضا پهلوی و فرح در شب یلدای سال 1338 ازدواج کردند. 🔹آن زمان پهلوی پس از خواستگاری در مورد مراسم عروسی به فرح گفته بود: عروسی باید در حد پادشاه یک مملکت باستانی باشد. 🔹آخرین پادشاه پهلوی در حالی سومین مراسم عروسی خود را جشن گرفت که درست در همان سال‌ها اینگه موراس عکاس و نقاش معروف اتریشی به ایران آمده و تصاویری از زندگی مردم ایران ثبت کرده بود. 🔹تصاویر ثبت شده از سوی اینگه موراس خبر از کیفیت بسیار پایین زندگی مردم ایران می‌دهد. 🔹در حالی که قصر شاه از به روزترین امکانات دنیا بهره می برد، فرح آرایشگرها، طراحان مجلس عروسی و مشاوران جشن را از فرانسه به ایران آورد. 🔹برای دوخت لباس عروس فرح آن زمان مبلغ یک میلیون فرانک به قیمت امروز بیش از 47 میلیارد تومان به موسسه کریستین دیور پاریس پرداخت شد. 🔹این سوای هزینه بسیار گزافی بود که برای برپایی جشن از جیب ملت ایران پرداخت شد. این لباس در حال حاضر در موزه پوشاک سلطنتی مجموعه فرهنگی تاریخی سعدآباد نگهداری می‌شود. ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرح دیبا تومَن .😳😯 ( همسر سوم ) . 👈این رقم فقط و فقط برای لباس عروسی فرح بوده .لباس دوماد و خرج و مخارج مهمانان و ... بماند !!! 👈این در حالی بود که مردم اون زمان ایران در و به سر می‌بردند!! (محمد رضا شاه روحت شاد یا توف تو روحت) !؟ ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
وضو با دود: چیزی به اذان ظهر نمانده بود، دوستان کم کم برای وضو به سمت تانکر آبی که توی حیاط مدرسه بود رفتند. تعدادی وضو گرفتند ، هنوز بعضی از جمله خود من وضو نگرفته بودیم ، که صدای نزدیک شدن هواپیما ما را به داخل ساختمان کشاند ، راکت‌ها این بار نزدیک تر به ساختمان به زمین نشست همه جا دود بود و چشم چشم را نمی‌دید، بچه‌ها همدیگر را صدا می‌زدند و از سلامتی هم خبر می‌گرفتند، گرد و غبار که نشست صدای خنده بعضی رفقا بلند شد، علت خنده را که جویا شدم ، با اشاره تعدادی از بچه ها را نشانم دادند که تمام صورت و دستهایشان تا آرنج دوده سیاه گرفته بود. اینها همان های بودند که وضو گرفته بودند ، موج انفجار دوده لوله بخاری ها را توی هوا پخش کرده بود و نشسته بود روي دست و صورت خيس شان انگار با دوده وضو گرفته بودند. ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
یادی از سردار شهید مرتضی جاویدی خيلي مجروح مي شد،‌ اما كمتر مي شد كه به من خبر بدهد. آن دفعه خودش زنگ زد و گفت در بيمارستان بستري هستم. وقتي به ديدنش رفتم، پشتم لرزيد آنقدر زخم داشت كه نمي توانست تمام قد بايستد و درست راه برود. به من گفته بود فقط دستم كمي زخمي شده. تمام راه تا فسا ‌از درد درون خود مي پيچيد اما نمي خواست من متوجه شوم.‌ در بين راه شهيد ستوده‌گفت: بهتر است لباس بيمارستان را عوض كنيد تا خانواده ناراحت نشوند. كت و شلوار دامادي مرتضي همراهم بود، ‌آنها را پوشيد و دستش را از بند باز كرد.‌ شب ها از درد خواب نداشت. يك روز گفت آب گرم بيار دستم را بشورم،‌ تا آب آوردم لباسش را در آورده بود. تا بدنش را ديدم جيغ كشيدم،‌ جاي سالم نداشت. ‌همه زخم بود و چرك و خون. از آن روز در آفتاب مي نشست، با سوزن تركش ها را به زير پوست مي كشيد، ‌بعد آنقدر فشار مي داد تا چرك هايش بيرون بيايد. چه صبري داشت مرتضي. ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
مجموعه کتاب ترکش های ولگرد نویسنده :داوود امیریان انتشارات نشر شاهد این خاطره: گودزیلای عراقی شب عملیات بود قرار بود که من و چند نفر از دوستانم که تخریب چی بودیم ،جلوتر از رزمندگان وارد میدان مین شویم و به سرعت مین ها را خنثی کنیم تا خدای ناکرده اتفاقی برای دیگران نیفتد.منطقه غرق در سکوت بود فقط هرچند دقیقه یکبار از سوی دشمن یک رگبار بی هدف به سوی خط خودی شلیک می شد عرق ریزان و چسبیده به زمین به کمک کارد سنگری تند تند مین ها را در می آوردم و چاشنی ها را باز میکردم یا سیم تله ای که بین دومین جهنده بود می بریدم به انتهای میدان رسیدم نفس کشیدم می دانستم که تالحظاتی دیگر پیش قراولان لشکر مان از راه می‌رسند با آن وقت دشمن را غافلگیر می کنند و حقشان را کف دستشان می گذاریم صدایی از نزدیک من بلند شد چسبیدم به زمین چشم تنگ کردم و به جایی که صدا آمده بود نگاه کردم در آن تاریکی، فقط سیاهی یک آدم را توانستم تشخیص بدهم یک عراقی در سنگر کمین نگهبانی می داد اول خواستم همانجا بمانم و بگذارم رزمندگان حساب او را برسند. اما نمی‌دانم چطور شد زد به سرم آرتیست بازی در بیاورم تصمیم گرفتم که بلند شوم و مثل فیلم های سینمایی گربه وار بروم و از پشت بپرم روی او و نا کارش کنم بی سر و صدا خزیدم و به پشت سنگر کمین رسیدم در فیلم ها دیده بودم چطور قهرمان می پرد و با یک ضربه به پس گردن دشمن او را از پای در می آورد و بی‌هوش می کند آب دهانم را قورت دادم مشتم را گره کردم و دعایی در دل خواندم بعد مثل بختک ازپشت سر روی دشمن پریدم و یک ضربه مشت جانانه به پس گردنش زدم. انگار با مشت به صخره سنگی کوبیده بودم طرف فقط "هقی" کرد و برگشت به طرف من یا جده سادات عراقی نگو گودزیلا یک غولی بود دو متر قد و یک مترعرض . سیبیل از بناگوش در رفته و قوی و عضلانی خواستم مشت دوم را بزنم که مشتم تو پنجه اش اسیر شد. نامرد چند کلمه عربی بلغور کرد و افتاد به جانم به عمر کوتاهم چنین کتکی نخورده بودم چنان میزد که انگار قاتل پدرش را می‌زند مشت و مشت و لگد بودکه چپ و راست به پک و پهلویم فرود می آمد خجالت و ترس از رو لو رفتن عملیات را گذاشتم کنار و عربده دردناکی از حنجره بیرون دادم خدایی بود که در همان لحظه عملیات شروع شد و چند تا از دوستانم سر رسیدندحالا ما هم هشت نفر بودیم و او یکی اما مگر زورمان می‌رسید مثل شیرهای گرسنه که به یک گاو میش حمله می کنند از سر و کله اش آویزان شدیم من من که دل پر خونی از او داشتم فقط گوشش را گاز می گرفتم بعد تند و تند به دماغ خوطوم مانند ش چنگ می‌زدم اما او با یک حرکت ما را تاراند دست انداخت و نوک سلاحش را گرفت و قنداقش افتاد به جان ما انگار ناظم بی رحمی بود که به جان چند نفر دانش آموز درس نخوان و شلوغ افتاده . حالا ما پیچ وتاب میخوردیم و گریه کنان خدا را صدا می‌زدیم او می زد داشت دخلمان را می آورد که یک تیر از غیب رسید و درست خورد پس کله اش و او با آن هیکل سنگین تلپی افتاد روی من بدبخت داشتم له می‌شدم که بچه ها آه ناله کنان بلند شدند زور زدند و انگار بخواهند یک جرثقیل را از جوی آب در بیاورند او را از روی من انداختند کنار. حالا صدای شلیک انفجار زمین و زمان را می لرزاند و ما هشت نفر آه و ناله کنان داشتیم پک و پهلو هایمان را می ماندیم لامروت جای سالم در تن و بدن مان نگذاشته بود با هزار مکافات خودمان را به یک ماشین رساندیم به اورژانس صحرایی درد و ناله یک طرف سال و پرسش امداد در امدادگر ها از طرف دیگرشما چرا به این حال و روز افتاده اید نگاه کنید انگار زیر تانک رفته اند یک جای سالم تو بدنشان نیست برادر شما مجروح شدید یا تصادف کردید؟ یکی از بچه‌ها حال و روزش بهتر از بقیه بود با مکافات ماجرا را تعریف کرد اما ای کاش تعریف نمی کرد چون تا دمیدن روشنایی روز بعد که از اورژانس زدیم بیرون از متلک و خنده حوالی اورژانس جان به سر شدیم
نگاه به حجاب زنان قبل از انقلاب و بعد از انقلاب💥 ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
🔸 جدیدترین طرح دیوارنگاره میدان انقلاب؛ به هرچه غیرجمهوری اسلامی ایران گفته‌ایم نه! 🔹 در آستانه ۲۲ بهمن جدید ترین طرح دیوارنگاره میدان‌انقلاب با شعار "به جمهوری اسلامی ایران گفته‌ایم: آری/به هرچه غیر جمهوری اسلامی ایران: نه" اکران شد. 🔹 طرح جدید این دیوارنگاره با نمایش تمبرهایی از تاریخ انقلاب اسلامی و حادثه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ تا پیروزی انقلاب و همچنین اشاره به دستاوردهای انقلاب از جمله برگزاری انتخابات‌ها، پیشرفت‌های علمی، استقلال و شکت آمریکا، نفوذ منطقه‌ای و همچنین آرمان آزادی قدس اکران شده است. ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
برای آرمانی که فدای آرمان‌های انقلاب شد..
dcc2_62cce8e02fe2ad2b93debc44915bd4c0.mp3
17.02M
🌸 قرائت 🌸 بانوای : محـبان مهــــــــــــدي(عج) او خواهد آمد او خواهـــد آمـــد... 🌸 🌹 اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برای آرمانی که فدای آرمان‌های انقلاب شد..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑تکبیرگویی شهید سردار دلها حاج قاسم سلیمانی در شب ۲۲بهمن ماه ✊ان شاءالله همه به نیابت از حاج قاسم عزیزو بقیه شهدای گرانقدر در شب ۲۲بهمن ماه تکبیر میگوئیم.
◽️ ولی هیچکس به تواضع رهبر یکی از ۱۰ کشور قدرتمند دنیا در برابر یک کودک ۱۰ ساله توجه نکرد
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
#دختر_شینا قسمت دوم خواهرهایم ب صدا درآمده بودند. می گفتند: «مامان! چقدر قدم را عزیز و گرامی کرده ا
قسمت سوم می گفت: «قدم هنوز بچه است. وقت ازدواجش نیست.» خواهرهایم غر می زدند و می گفتند: «ما از قدم کوچک تر بودیم ازدواج کردیم، چرا او را شوهر نمی دهید؟!» پدرم بهانه می آورد: «دوره و زمانه عوض شده.» از اینکه می دیدم پدرم این قدر مرا دوست دارد خوشحال بودم. می دانستم به خاطر علاقه ای که به من دارد راضی نمی شود به این زودی مرا از خودش جدا کند؛ اما مگر فامیل ها کوتاه می آمدند. پیغام می فرستادند، دوست و آشنا را واسطه می کردند تا رضایت پدرم را جلب کنند. یک سال از آن ماجرا گذشته بود و من دیگر مطمئن شده بودم پدرم حالا حالاها مرا شوهر نمی دهد؛ اما یک شب چند نفر از مردهای فامیل بی خبر به خانه مان آمدند. عموی پدرم هم با آن ها بود. کمی بعد، پدرم در اتاق را بست. مردها ساعت ها توی اتاق نشستند و با هم حرف زدند. من توی حیاط، زیر یکی از درخت های سیب، نشسته بودم. حیاط تاریک بود و کسی مرا نمی دید؛ اما من به خوبی اتاقی را که مردها در آن نشسته بودند، می دیدم. کمی بعد، عموی پدرم کاغذی از جیبش درآورد و روی آن چیزی نوشت. شستم خبردار شد، با خودم گفتم: «قدم! بالاخره از حاج آقا جدایت کردن آن شب وقتی مهمان ها رفتند، پدرم به مادرم گفته بود: «به خدا هنوز هم راضی نیستم قدم را شوهر بدهم. نمی دانم چطور شد قضیه تا اینجا کشیده شد. تقصیر پسرعمویم بود. با گریه اش کاری کرد توی رودربایستی ماندم. با بغض و آه گفت اگر پسرم زنده بود، قدم را به او می دادی؟! حالا فکر کن صمد پسر من است.» پسرِ پسرعموی پدرم سال ها پیش در نوجوانی مریض شده و از دنیا رفته بود. بعد از گذشت این همه سال، هر وقت پدرش به یاد او می افتاد، گریه می کرد و تأثر او باعث ناراحتی اطرافیان می شد. حالا هم از این مسئله سوء استفاده کرده بود و این طوری رضایت پدرم را به دست آورده بود. در قایش رسم است قبل از مراسم نامزدی، مردها و ریش سفیدهای فامیل می نشینند و با هم به توافق می رسند. مهریه را مشخص می کنند و خرج عروسی و خریدهای دیگر را برآورد می کنند و روی کاغذی می نویسند. این کاغذ را یک نفر به خانواده داماد می دهد. اگر خانواده داماد با هزینه ها موافق باشند، زیر کاغذ را امضا می کنند و همراه یک هدیه آن را برای خانواده عروس پس می فرستند. آن شب تا صبح دعا کردم پدرم مهریه و خرج های عروسی را دست بالا و سنگین گرفته باشد و خانواده داماد آن را قبول نکنند. فردا صبح یک نفر از همان مهمان های پدرم کاغذ را به خانه پدر صمد برد. همان وقت بود که فهمیدم پدرم مهریه ام را پنج هزار تومان تعیین کرده. پدر و مادر صمد با هزینه هایی که پدرم مشخص کرده بود، موافق نبودند؛ اما صمد همین که رقم مهریه را دیده بود، ناراحت شده و گفته بود: «چرا این قدر کم؟! مهریه را بیشتر کنید.» اطرافیان مخالفت کرده بودند. صمد پایش را توی یک کفش کرده و به مهریه پنج هزار تومان دیگر اضافه کرده و زیر کاغذ را خودش امضا کرده بود. عصر آن روز، یک نفر کاغذ امضاشده را به همراه یک قواره پارچه پیراهنی زنانه برای ما فرستاد. دیگر امیدم ناامید شد. به همین سادگی پدرم به اولین خواستگارم جواب مثبت داد و ته تغاری اش را به خانه بخت فرستاد. چند روز بعد، مراسم شیرینی خوران و نامزدی در خانه ما برگزار شد. مردها توی یک اتاق نشسته بودند و زن ها توی اتاقی دیگر. من توی انباری گوشه حیاط قایم شده بودم و زارزار گریه می کردم. خدیجه، همه جا را دنبالم گشته بود تا عاقبت پیدایم کرد. وقتی مرا با آن حال زار دید، شروع کرد به نصیحت کردن و گفت: «دختر! این کارها چه معنی دارد؟! مگر بچه شده ای؟! تو دیگر چهارده سالت است. همه دخترهای هم سن و سال تو آرزو دارند پسری مثل صمد به خواستگاری شان بیاید و ازدواج کنند. مگر صمد چه عیبی دارد؟! خانواده خوب ندارد که دارد. پدر و مادر خوب ندارد که دارد. امسال ازدواج نکنی، سال دیگر باید شوهر کنی. هر دختری دیر یا زود باید برود خانه بخت. چه کسی بهتر از صمد. تو فکر می کنی توی این روستای به این کوچکی شوهری بهتر از صمد گیرت میآید؟! نکند منتظری شاهزاده ای از آن طرف دنیا بیاید و دستت را بگیرد و ببردت توی قصر رویاها. دختر دیوانه نشو. لگد به بختت نزن. صمد پسر خوبی است تو را هم دیده و خواسته. از خر شیطان بیا پایین. کاری نکن پشیمان بشوند، بلند شوند و بروند. آن وقت می گویند حتماً دختره عیبی داشته و تا عمر داری باید بمانی کنج خانه.»