eitaa logo
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
1.7هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
5.6هزار ویدیو
169 فایل
🏵️ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭ ﺑﻪ ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺗﻮ ﭼﻪ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻲ ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﻰﺷﻮﺩ، ﭼﻴﺴت؟ النَّجْمُ الثَّاقِبُ🌠 ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺩﺭﺧﺸﺎنیﻛﻪ ﭘﺮﺩﻩ ﻇﻠمت را می شکافد ناشناس: https://gkite.ir/es/nashenas1401 @Sarbaze_Fadaei_Seyed_Ali ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعال تالشی: برای ایران جون میدیم ! 🔻ایران وطن مادری ماست ما تالشی‌ها ایرانی هستیم، زبان، دین، ناموس، غیرت ما، همه چیز را رژیم باکو گرفته، حتی اینها به ناموس ما لطمه می‌زنند. 🔻ما تشنه اتحاد با وطن هستیم و اگر با ایران جنگ شد، خودم را جلوی گلوله می اندازم، از ایران دفاع می‌کنم و تالشی های زیادی مثل من هم اینجا و هم در ایران هستند.
🌠☫﷽☫🌠 اینجا هاوایی نیست اینجا جزیره کوشک، پشت سد شهید عباس پور مسجدسلیمان در شمال استان خوزستان 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
خدا می دهد! 🔘حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم فرمودند: پسر یا دختر بودن دست خداست اول این مسئله را باید حل می کرد باید به مردها می قبولاند که همسران شان را به خاطر زاییدن دختر سرزنش نکنند پسر یا دختر بودن نوزاد دست خداست این آیه را می خواند: مالکیت آسمانها و زمین دست خداست هرچه را بخواهد می آفریند هرکس بخواهد دختر می دهد به هرکس بخواهد پسر. 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
#دختر_شینا قسمت بیست و یکم به خانه پدرم امده ایم.به همین خاطر وقتی من و صمد را با هم، و شوخ و شنگ
قسمت بیست و دوم صمد مرا به آن ها سپرد. خداحافظی کرد و رفت. با رفتنش چیزی در وجودم شکست. دیگر دوری اش را نمی توانستم تحمل کنم. مهربانی را برایم تمام و کمال کرده بود. یاد خوبی هایش می افتادم و بیشتر دلم برایش تنگ می شد. هیچ مردی تا به حال در روستا چنین رفتاری با زنش نداشت. هر جا می نشستم، تعریف از خوبی هایش بود. روزبه روز احساس علاقه ام نسبت به او بیشتر می شد. انگار او هم همین طور شده بود. چون سر یک هفته دوباره پیدایش شد. می گفت: «قدم! تو با من چه کرده ای! پنج شنبه صبح که می شود، دیگر دل توی دلم نیست. فکر می کنم اگر تو را نبینم، می میرم.» همان روز با برادرم رفت و اسباب و اثاثیه ام را از خانه مادرش آورد و خالی کرد توی یکی از اتاق های پدرم. آن شب اولین شبی بود که صمد در خانه پدرم خوابید. توی روستای ما رسم نبود داماد خانه پدرزنش بخوابد. صبح که از خواب بیدار شدیم، صمد از خجالت از اتاق بیرون نیامد. صبحانه و ناهارش را بردم توی اتاق. شب که شد، لباس پوشید و گفت: «من می روم. تو هم اسباب و اثاثیه مان را جمع کن و برو خانه عمویم. من اینجا نمی توانم زندگی کنم. از پدرت خجالت می کشم.» همان روز تازه فهمیدم حامله ام. چیزی به صمد نگفتم. فردای آن روز رفتم سراغ عموی صمد. بنده خدا تنها زندگی می کرد. زنش چند سال پیش فوت کرده بود. گفتم: «عمو جان بیا و در حق من و صمد پدری کن. می خواهیم چند وقتی مزاحمتان بشویم. بعد هم ماجرا را برایش تعریف کردم.» عمو از خدا خواسته اش شد. با روی باز قبول کرد. به پدر و مادرم هم قضیه را گفتم و با کمک آن ها وسایل را جمع کردیم و آوردیم. بنده خدا عمو همان شب خانه را سپرد به من. کلیدش را داد و رفت خانه مادرشوهرم و تا وقتی که ما از آن خانه نرفتیم، برنگشت. چند روز بعد قضیه حاملگی ام را به زن برادرم گفتم. خدیجه خبر را به مادرم داد. دیگر یک لحظه تنهایم نمی گذاشتند. یک ماه طول کشید تا صمد آمد. وقتی گفتم حامله ام، سر از پا نمی شناخت. چند روزی که پیشم بود، نگذاشت از جایم تکان بخورم. همان وقت بود که یک قطعه زمین از خواهرم خرید؛ چهار صد و پنجاه تومان. هر دوی ما خیلی خوشحال بودیم. صمد می گفت: «تا چند وقت دیگر کار ساختمان تهران تمام می شود. دیگر کار نمی گیرم. می آیم با هم خانه خودمان را می سازیم.» اول تابستان صمد آمد. با هم آستین ها را بالا زدیم و شروع به ساختن خانه کردیم. او شد اوستای بنا و من هم کارگرش. کمی بعد برادرش، تیمور، هم آمد کمکمان. تابستان گرمی بود. اتفاقاً ماه رمضان هم بود. با این حال، هم در ساختن خانه به صمد کمک می کردم و هم روزه می گرفتم. یک روز با خدیجه رفتیم حمام. از حمام که برگشتیم، حالم بد شد. گرمازده شده بودم و از تشنگی داشتم هلاک می شدم. هر چقدر خدیجه آب خنک روی سر و صورتم ریخت، فایده ای نداشت. بی حال گوشه ای افتاده بودم. خدیجه افتاد به جانم که باید روزه ات را بخوری. حالم بد بود؛ اما زیر بار نمی رفتم. گفت: «الان می روم به آقا صمد می گویم بیاید ببردت بیمارستان.» صمد داشت روی ساختمان کار می کرد. گفتم: «نه.. او هم طفلک روزه است. ولش کن. الان حالم خوب می شود.» کمی گذشت، اما حالم خوب که نشد هیچ، بدتر هم شد. خدیجه اصرار کرد: «بیا روزه ات را بخور تا بلایی سر خودت و بچه نیاوردی.» قبول نکردم. گفتم: «می خوابم، حالم خوب می شود.» خدیجه که نگرانم شده بود گفت: «میل خودت است، اصلاً به من چه! فردا که یک بچه عقب مانده به دنیا آوردی، می گویی کاش به حرف خدیجه گوش داده بودم.» این را که گفت، توی دلم خالی شد؛ اما باز قبول نکردم. ته دلم می گفتم اگر روزه ام را بخورم، بچه ام بی دین و ایمان می شود. وقتی حالم خیلی بد شد و دست و پایم به لرزه افتاد، خدیجه چادر سر کرد تا برود صمد را خبر کند. گفتم: «به صمد نگو. هول می کند. باشد می خورم؛ اما به یک شرط.» خدیجه که کمی خیالش راحت شده بود، گفت: «چه شرطی؟!» گفتم: «تو هم باید روزه ات را بخوری.» خدیجه با دهان باز نگاهم می کرد. چشم هایش از تعجب گرد شده بود. گفت: «تو حالت خراب است، من چرا باید روزه ام را بخورم؟!» گفتم: «من کاری ندارم، یا با هم روزه مان را می شکنیم، یا من هم چیزی نمی خورم.» خدیجه اول این پا و آن پا کرد. داشتم بی هوش می شدم. خانه دور سرم می چرخید. تمام بدنم یخ کرده و به لرزه افتاده بود. خدیجه دوید. دو تا تخم مرغ شکست و با روغن حیوانی نیمرو درست کرد. نان و سبزی هم آورد. بوی نیمرو که به دماغم خورد، دست و پایم بی حس شد و دلم ضعف رفت. لقمه ای جلوی دهانم گرفت. سرم را کشیدم عقب و گفتم: «نه... اول تو بخور.» خدیجه کفری شده بود. جیغ زد سرم. گفت: «این چه بساطی است بابا. تو حامله ای، داری می میری، من روزه ام را بخورم گریه ام گرفته بود. گفتم: «خدیجه! جان من، تو را به خدا بخور. به خاطر من.»
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
🔰تفاوت امر به معروف و نهی از منکر با نفی منکر نفی منکر یعنی کمک نکردن به گناه و منکر✅ بعضیا فکر م
خدا رحمت کنه آیت الله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی رحمه الله علیه مثال نردبونو میزدن می فرمودن که دزد اومده ازت نردبون بگیره می خواد بذاره بره بالا دیوار مردم دزدی بهش نردبون نمیدی،این شد نفی منکر✅ وظیفه ی دومم داری جلوی منکرم باید بگیری داری میری می بینی ااا از یه جا نردبون آورده، پیدا کرده گذاشته داره میره بالای دیوار مردم دزدی جلوشم باید بگیری✅⚠️
سالهای روایت نشده از حکومت امیر المؤمنین حضرت علی (ع) ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️ 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️
🔆خطبه حضرت على (عليه السلام): مااصف من دار 🌸✨على (عليه السلام) مى‏فرمايد: چگونه توصيف كنم دنيا را كه اول آن رنج و آخر آن نيستى است از راه حلال مالى را بدست بياورد حساب است و اگر از راه حرام باشد عقابى است خلاصه سوال و عذاب است اينطور نيست كه هيچ حساب و كتابى نباشد. ✨✨كسى كه در آن دنيا غنى باشد در فتنه و بلا افتد. ✨✨و كسى كه در آن فقير و نيازمند باشد غمگين است. ✨✨و كسى كه در تحصيل مال بكوشد و دنبال آن برود به آن نمى‏رسد. ✨✨كسى كه در طلب آن نكوشيد دنيا به او رو آورد. ✨✨كسى كه بعبرت به آن نگاه كرد دنيا او را بينا و آگاه سازد. ✨✨و كسى كه به زينت و آرايش آن نگاه كرد دنيا او را نابينا گردانيد. 👈يعنى: گمراه مى‏شود انسان از روى حسرت بنگرد به دنيا. اگر خداوند چيزى را به انسان بدهد او ارزش دارد نه اينكه خود آدم خودش را بهلاكت بيندازد تا به دنيا يا مقام برسد اين چنين صفتى صدمه به ايمان و تقواى انسان مى‏زند و مورد سوال قرار مى‏گيرد هم در دنيا و هم در آخرت يك نمونه در تاريخ. 🌺🌸🌺🌸🌺🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸
امر به معروف تلوبیون.mp3
9.94M
😍بفرمایید 🎙 عید نوروز سال1401 💎 2⃣ دومین قسمت از صحبت های 🔻در برنامه «سلام بهار» رادیو معارف 🔊گـــوش بدید و مـنـتـشـر کنید 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
آرامش یعنی امیدت خدا باشه دلت کربلا باشه...♥️:)
☘اگرکسی‌به‌امام‌حسین(ع) دلبستگی‌پیداکند راه‌نجات‌دارد. 🍃 🌙
♥ دلم گواهی می‌دهد که در یکی از همین روزها پرده های غیبت کنار میرود و تو با ارمغانی از امید و صلح و آرامش از راه میرسی و چشمانِ خیسِ به راه مانده مان را روشن میکنی و دل های پُراضطرابِ بیقرارمان را آرام می نمایی 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج🌤
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ اَعْدائُهُمْ اَجْمَعینْ 🔴 آدمهای رنگ به رنگ ❌ هستند آدمهائی که با یک غوره سردی‌شان می‌شود و با یک مویز، گرمی وجودشان را می‌گیرد، از روستا به شهر می‌آید، یکمرتبه تغییر ماهیت می‌دهد، لهجه‌ و لباس پوشیدنش عوض می‌شود، کسی مسئولیتی می‌گیرد یکمرتبه تغییر ماهیت می‌دهد، کسی ارثی بهش می‌رسد، پولدار می‌شود، دیگر خدا را بنده نیست، در تجارت ضرر می‌کند کفر گوئی می‌کند، خانمی یک مهمانی می‌رود و بر می‌گردد زندگی را برای همسرش جهنم می‌کند، دیدی فلانی برای خانمش چی خریده بود... دیدی چه فرش و مبلمانی داشتند... تو هم شدی مرد؟ بی‌عرضه‌ای... دست و پا چلفتی... ❌ یک سفر خارج از کشور می‌رود، وقتی برگشت به سایه‌اش می‌گوید دنبال من نیا، در شأن من نیستی... 🔸 این افراد تعقل و تفکرشان فقط در ظاهربینی و سراب است، شخصیت متزلزلی دارند، بسیار ضعیف‌النفس هستند، با ارزشها بیگانه‌اند.. یک اروپائی، یک حرف ساده، یک صحنه‌ ساده می‌بینند، تغییر می‌کنند... ❌ اکثر کارهای ما خالص نیست، صدقه می‌دهیم که از شر حوادث در امان باشیم، نیت کمک به فقیر نداریم... 🔸 بعضی مواقع حرف راست ما هم مشکل دارد، قرآن می فرماید «الصَّادِقِینَ عَنْ صِدْقِهِمْ» (احزاب/۸) حتی آنهایی هم که راست می گویند پرسید چرا راست گفتی؟ به چه نیتی راست گفتی؟ بعضی از حرفهای راست آشوب به پا می‌کنند، گاهی وقت‌ها آدم راست می‌گوید برای اینکه اعتبار خودش را از دست ندهد، می‌گوید اگر دروغ بگویم آبرویم می‌ریزد، یعنی اگر ترس نداشت که لو برود، راست نمی‌گفت، از ترس پلیس و جریمه چراغ قرمز را رد نمی‌کند... پس آنجا صداقتش هم برای رضای خدا نیست، برای حفظ خودش است... وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى ✍️ حبیب‌الله یوسفی 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
سلام علیکم و رحمت الله و برکاته، صبح‌تون بخیر و شادی و سرشار از برکات الهی، طاعات و عباداتتون مورد قبول حق، ملتمس دعای خیرتان، برادران و خواهران مؤمن خود را از دعای خیرتان بی‌نصیب نگذارید
دعای مشترک شبهای ماه رمضان دغدغه، اگر حقیقی باشد، دلنگرانی می‌آورد، ترس از نرسیدن، نشدن، جا ماندن... و دلنگرانی، دعای صادقانه را تولید می‌کند! خلق می‌کند، از درون صادر می‌کند. ※ دعای کوتاهیست این دعا که مخصوص شبهای رمضان است، اما صدور صادقانه‌ی آن از هر سینه‌ای ممکن نیست! باید به دغدغه رسیده باشی، و دلنگرانی‌ات به دعا کشانده باشدت ... • وَ أَنْ تَجْعَلَ فِي مَا تَقْضِي و تقدّر / و در تقدیر من بنویس؛ أَنْ تُطِيلَ عُمُرِي/ عمرش طولانی باشد وَ أَنْ تُوَسِّعَ عَلَيَّ فِي رِزْقِي / و رزقش وسیع • و أن تَجْعَلَنِي مِمَّنْ تَنْتَصِرُ بِهِ لِدِينِكَ / و از من کسی بساز که با او دینت را یاری میکنی، • وَ لَا تَسْتَبْدِلْ بِي غَيْرِي و کسی را هم جایِ من نمی‌گذاری. و جمله‌ی آخر این دعا، میوه‌ی نَفْسِ بالغ شده در رمضان است. دریافت متن کامل دعا Blog.montazer.ir
🌹راهکارهای زندگی موفق در جزء ششم قرآن کریم 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺