eitaa logo
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
1.7هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
5.6هزار ویدیو
169 فایل
🏵️ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭ ﺑﻪ ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺗﻮ ﭼﻪ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻲ ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﻰﺷﻮﺩ، ﭼﻴﺴت؟ النَّجْمُ الثَّاقِبُ🌠 ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺩﺭﺧﺸﺎنیﻛﻪ ﭘﺮﺩﻩ ﻇﻠمت را می شکافد ناشناس: https://gkite.ir/es/nashenas1401 @Sarbaze_Fadaei_Seyed_Ali ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
وذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ اَعْدائُهُمْ اَجْمَعینْ «وَكُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَابًا يَلْقَاهُ مَنشُورًا» (اسراء/۱۳) ﻭ ﻛﺎﺭﻧﺎﻣﻪ ﻫﺮ ﺍﻧﺴﺎنی ﺭﺍ ﺩﺭ ﮔﺮﺩﻧﺶ آویختهﺍﻳﻢ. ﻭ ﺭﻭﺯ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﺑﺮﺍی ﺍﻭ ﻧﻮﺷﺘﻪای ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻣﻰﺁﻭﺭﻳﻢ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺧﻮﺩ ﮔﺸﻮﺩﻩ میﺑﻴﻨﺪ. 🔴 خداوند در این آیه می‌فرماید نامه اعمال هر انسانی روز قیامت به گردنش آویخته، حالا شاید این یک اصطلاح باشد و مفهوم آن این باشد که انسان مسئول اعمال خودش است، و ذره‌ای در آن تخلف راه ندارد... خانمی که با پوشش زننده و آرایش غلیظ جوانی را وادار به گناه می‌کند، علاوه بر گناه خودش، ندانسته مسئولیت گناه آن جوان را هم به گردن می‌گیرد، و چه بدبخت است کسی که با هر قدمی که خیابان راه می‌رود و به خیال خودش دلبری می‌کند مثل مغناطیس گناهان دیگران را هم جذب و در پرونده خود ثبت می‌کند... حتماً شنیده‌اید که در محاورات عامیانه به یکدیگر می‌گویند مسئولیت فلان کار به گردن تو، یا تو به گردن می‌گیری مسئولیت فلان کار را؟... شاید اینکه خداوند می‌فرماید پرونده اعمال هر کسی به گردنش آویخته می‌شود یک استعاره باشد... به هر حال استعاره باشد یا نباشد در هر صورت فرقی ندارد... ❌ شاید بعضی از این خانمها چنین به خود القا کنند که فوقش یک عذاب کوچک را تحمل کرده و در نهایت بهشتی می‌شویم لذا به بدحجابی خود ادامه می‌دهند. این دسته از افراد نباید فراموش کنند که اولاً، ممکن هست همین بی حجابی آنها باعث شود که گرفتار گناهی شوند که تا ابد آنها را دچار عذاب کند. (کیفر تکوینی و حقیقتی) ثانیاً، به طور مشخص معلوم نخواهد بود که به چه مدت گرفتار عذاب خواهند بود. (تناسب جرم با کیفر) ثالثاً، تحمل عذاب الهی هر چند کم آن بسیار سخت و دشوار است و خداوند متعال در آیات متعددی نسبت به این مسئله هشدار داده و فرموده است: «أُولئِکَ الَّذینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدی وَ الْعَذابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَی النَّار» (بقره/۱۷۵) اینان، همان هایی هستند که گمراهی را با هدایت، و عذاب را با آمرزش، مبادله کرده اند، راستی چقدر در برابر عذاب خداوند، شکیبا هستند!!! 🔸ببینید چقدر در مقابل عذاب خداوند می‌توانید مقاومت کنید، به همان اندازه گناه کنید، اجاق گاز را روشن کنید و انگشت خود را روی آن بگیرید، ببینید چقدر می‌توانید سوزندگی آتش را تحمل کنید، به همان مقدار نافرمانی کنید... 🔸انسان نسبت به درک ارزش وجودی خود در عین نادانی ظالم هم هست، چون نادان است به خود ظلم می‌کند، چه ظلمی بزرگتر از این که بخاطر نوازش چشمهای هرزه دیگران خود آرائی کند، جهنم نذری برود، خودش را در منجلاب بیندازد که دیگران لذت ببرند، این اوج جهل و بدبختی است... قرآن می‌فرماید: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا» (احزاب/۷۲) ﻣﺎ ﺍﻣﺎﻧﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﺳﻤﺎﻥﻫﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﻭ ﻛﻮﻩﻫﺎ ﻋﺮﺿﻪ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﺍﻣﺎ ﺁﻧﻬﺎ قبول نکردند و ﺗﺮﺳﻴﺪﻧﺪ، ﻭلی ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺁﻥ ﺭﺍ پذیرفت، ﺍﻣّﺎ (ﻗﺪﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﻘﺎم ﻋﻈﻴﻢ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﺎﺧﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺳﺘﻢ ﻛﺮﺩ) ﻫﻤﺎﻧﺎ ﺍﻭ ﺑﺲ ﺳﺘﻤﻜﺎﺭ ﻭ ﻧﺎﺩﺍﻥ ﺑﻮﺩ. ❌ «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا» ﺑﮕﻮ ﺁﻳﺎ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ نسبت به ﺯﻳﺎﻧﻜﺎﺭﺗﺮﻳﻦ ﻣﺮﺩم آگاه کنم؟ «الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا» ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺯﻧﺪگی ﺩﻧﻴﺎ ﺗﻠﺎﺷﺸﺎﻥ ﻧﺎﺑﻮﺩ میﺷﻮﺩ، ﺩﺭ ﺣﺎلی ﻛﻪ میﭘﻨﺪﺍﺭﻧﺪ ﻛﺎﺭ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﻭ ﻧﻴﮏ ﺍﻧﺠﺎم میﺩﻫﻨﺪ. (کهف ۱۰۳ و ١٠٤) وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى ✍️ حبیب‌الله یوسفی 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20200504-WA0006.mp3
6.12M
صلی الله علیک یا ام‌المومنین یا خدیجة الکبری (سلام الله علیها) عرض تسلیت شهادت حضرت خدیجه سلام الله علیها... 😭😭😭 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 امام خامنه‌ای: ⭕️ اگر فقط همین کار را کرده باشد که روح خودباوری و روح احساس عزت و هویت را به این ملت و این کشور برگردانده باشد، سالیان سال باید شکرگزارش بود. 🇮🇷 ، روز جمهوری اسلامی ایران گرامی باد. 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 داستان انقلاب تَناور» به روایت رهبر انقلاب 🔹به مناسبت ۱۲فروردین؛ روز جمهوری اسلامی ایران 🔹نهال «جمهوری اسلامی» امروز به «درخت تناوری» تبدیل شده است که نمیتوانند آن را از جای خودش تکان بدهند؛ این را شما بدانید! جمهوری اسلامی قوی‌تر خواهد شد. 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
اگر فقط همین کار را کرده باشد که روح خودباوری و روح احساس عزت و هویت را به این ملت و این کشور برگردانده باشد، سالیان سال باید شکرگزارش بود. 🇮🇷 ، روز جمهوری اسلامی ایران گرامی باد. 🌸بخشی از وصیتنامه سیاسی الهی سردار سلیمانی: بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرم‌ها می‌مانند. اگر دشمن، این حرم را از بین برد، حرمی باقی نمی‌ماند، نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمّدی(ص)... 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
📨 📝 متن پیام : چگونه از خودارضایی میشود خلاص شد 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 🕒 = 6:06 PM 🗓 = 1401/12/19 🆔 @gkite_ir 🌐 https://gkite.ir
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
📨 #پیام_جدید 📝 متن پیام : چگونه از خودارضایی میشود خلاص شد 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 🕒 = 6:06 PM 🗓
سوال لینک ناشناس،با جواب همراهان می‌توانند در ناشناس سوالات خود را مطرح کنند در خدمتیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 انتشار برای نخستین بار 📹 ببینید | «جمهوری اسلامی» 🇮🇷 شهید حاج قاسم سلیمانی: خداوند جمهوری اسلامی را، که امروز همه عالم اسلامی و غیر اسلامی و همه آزادگان دنیا به آن چشم امید دوخته‌اند؛ این جمهوری اسلامی را حفظ بفرماید..
هم اکنون شبکه افق فیلم "موقعیت مهدی"
ازدیدن‌بی‌حجابی‌ها‌ناامید‌نشوید.mp3
7.07M
🔊آیا از دیدن کثرت بی حجاب‌ها در حال ناامید شدن از این وضع اسف بار هستید؟ 🔺این صوت مخصوص شماست! 🎙 میلاد خورسندی 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🌹🇮🇷💠 روز جمهوری اسلامی ایران مبارک 💠
🔰عکس‌نوشت| معنای جمهوری اسلامیجمهوری؛ تکیه به قدرت مردم ✅اسلامی؛ در چهارچوب ارزشهای الهی و اسلامی
پایان انتظار ...🥀 اعلام رسمی خبر شهادت حاج احمد متوسلیان پس از ۴١ سال سردار سرلشکر سلامی فرمانده کل سپاه، در دیدار نوروزی خود با خانواده حاج احمد متوسلیان: شهید جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان، اولین شهید ایرانی در راه فتح قدس است!
🔷۱۲ فروردین سالروز پیاده شدن اسلام بر کره زمین گرامی باد. ♦️شهید آوینی: «بیایید تاریخ را دیگرباره بنویسیم. تاریخ رسمی، تاریخ پادشاهان و ستمگران است. بیایید تاریخ مظلومان را بنویسیم، تاریخ نهضت خونین انبیا را، تاریخ مبارزه حق و باطل را، تاریخ استقامت را... آنان به خیال باطل خویش ما را و یاد ما را از تواریخ رسمی‌حذف کرده‌اند.»
خدمتتان را باطل نکنید! 🔸️قرآن مى‏فرماید: «لاتبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذى»(بقره، ۲۶۴)؛ وقتى خدمتى براى كسى انجام مى‏دهید این خدمتتان را با منت گذاشتن باطل نكنید! 🔸️اگر صدقه‏اى دادید، احسانى كردید، خدمتى براى كسى انجام دادید، اگر سر او منت گذاشتید كه من بودم كه براى تو این كار كردم، در واقع اجر و ثواب خودتان را از بین مى‏برید...و این یكى از چیزهایى هست كه ما غفلت مى‏كنیم. ۱۳۸۰/۰۸/۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
#دختر_شینا قسمت بیست و هفتم جایش را عوض کردم وخواباندمش توی گهواره. نشستم و چشم دوختم به سیاهی شب
قسمت بیست و هشتم تا رسیدم، دیدم یک نفر می خواهد سوارش شود. به موقع رسیده بودم. همان لحظه به دلم افتاد. اگر برای این مرد کاری انجام دهم، بی اجر و مزد نمی ماند. اگر دیرتر رسیده بودم، موتورم را برده بودند.» بعد زیپ ساکش را باز کرد و عکس بزرگی را که لوله کرده بود، درآورد. عکس امام بود. عکس را زد روی دیوار اتاق و گفت: «این عکس به زندگی مان برکت می دهد.» از فردای آن روز، کار صمد شروع شد. می رفت رزن فیلم می آورد و توی مسجد برای مردم پخش می کرد. یک بار فیلم ورود امام و فرار شاه را آورده بود. می خندید و تعریف می کرد وقتی مردم عکس شاه را توی تلویزیون دیدند، می خواستند تلویزیون را بشکنند. فصل دهم بعد از عید، صمد رفت همدان. یک روز آمد و گفت: «مژده بده قدم. پاسدار شدم. گفتم که سرباز امام می شوم.» آن طور که می گفت، کارش افتاده بود توی دادگاه انقلاب. شنبه صبح زود می رفت همدان و پنج شنبه عصر می آمد. برای اینکه بدخلقی نکنم، قبل از اینکه اعتراض کنم، می گفت: «اگر بدانی چقدر کار ریخته توی دادگاه. خدا می داند اگر به خاطر تو و خدیجه نبود، این دو روز هم نمی آمدم.» تازه فهمیده بودم دوباره حامله شده ام. حال و حوصله نداشتم. نمی دانستم چطور خبر را به دیگران بدهم. با اوقات تلخی گفتم: «نمی خواهد بروی همدان. من حالم خراب است. یک فکری به حالم بکن. انگار دوباره حامله شده ام.» بدون اینکه خم به ابرو بیاورد، زود دست هایش را گرفت رو به آسمان و گفت: «خدا را شکر. خدا را صدهزار مرتبه شکر. خدایا ببخش این قدم را که این قدر ناشکر است. خدایا! فرزند خوب و صالحی به ما عطا کن.» از دستش کفری شده بودم. گفتم: «چی؟! خدا را شکر، خدا را شکر. تو که نیستی ببینی من چقدر به زحمت می افتم. دست تنها توی این سرما، باید کهنه بشویم. به کارِ خانه برسم. بچه را تر و خشک کنم. همه کارهای خانه ریخته روی سر من. از خستگی از حال می روم.» خندید و گفت: «اولاً هوا دارد رو به گرمی می رود. دوماً همین طوری الکی بهشت را به شما مادران نمی دهند. باید زحمت بکشید.» گفتم: «من نمی دانم. باید کاری بکنی. خیلی زود است، من دوباره بچه دار شوم.» گفت: «از این حرف ها نزن. خدا را خوش نمی آید. خدیجه خواهر یا برادر می خواهد. دیر یا زود باید یک بچه دیگر می آوردی. امسال نشد، سال دیگر. این طوری که بهتر است. یک جوری حرف می زد که آدم آرام می شد. کمی تعریف کرد، از کارش گفت، سربه سر خدیجه گذاشت. بعد هم آن قدر برای بچه دوم شادی کرد که پاک یادم رفت چند دقیقه پیش ناراحت بودم. صمد باز پیش ما نبود. تنها دل خوشی ام این بود که از همدان تا قایش نزدیک تر از همدان تا تهران است. روز به روز سنگین تر می شدم. خدیجه داشت یک ساله می شد. چهار دست و پا راه می رفت و هر چیزی را که می دید برمی داشت و به دهان می گذاشت. خیلی برایم سخت بود با آن شکم و حال و روز دنبالش بروم و مواظبش باشم. از طرفی، از وقتی به خانه خودمان آمده بودیم، از مادرم دور شده بودم. بهانه پدرم را می گرفتم. شانس آورده بودم خانه حوری، خواهرم، نزدیک بود. دو سه خانه بیشتر با ما فاصله نداشت. خیلی به من سر می زد. مخصوصاً اواخر حاملگی ام هر روز قبل از اینکه کارهای روزانه اش را شروع کند، اول می آمد سری به من می زد. حال و احوالی می پرسید. وقتی خیالش از طرف من آسوده می شد، می رفت سر کار و زندگی خودش. بعضی وقت ها هم خودم خدیجه را برمی داشتم می رفتم خانه حاج آقایم. سه چهار روزی می ماندم. اما هر جا که بودم، پنج شنبه صبح برمی گشتم. دستی به سر و روی خانه می کشیدم. صمد عاشق آبگوشت بود. با اینکه هیچ کس شب آبگوشت نمی خورد، اما برای صمد آبگوشت بار می گذاشتم. گاهی نیمه شب به خانه می رسید. با این حال در می زد. می گفتم: «تو که کلید داری. چرا در می زنی؟!» می گفت: «این همه راه می آیم، تا تو در را به رویم باز کنی.» می گفتم: «حال و روزم را نمی بینی؟!» آن وقت تازه یادش می افتاد پا به ماهم و باید بیشتر حواسش به من باشد، اما تا هفته دیگر دوباره همه چیز یادش می رفت. هفته های آخر بارداری ام بود. روزهای شنبه که می خواست برود، می پرسید: «قدم جان! خبری نیست؟!» می گفتم: « فعلاً نه.» خیالش راحت می شد. می رفت تا هفته بعد. اما آن هفته، جمعه عصر، لباس پوشید و آماده رفتن شد. بهمن ماه بود و برف سنگینی باریده بود. گفت: «شنبه صبح زود می خواهیم برویم مأموریت. بهتر است طوری بروم که جا نمانم. می ترسم امشب دوباره برف ببارد و جاده ها بسته شود.» موقع رفتن پرسید: «قدم جان! خبری نیست؟!» کمی کمرم درد می کرد و تیر می کشید. با خودم فکر کردم شاید یک درد جزئی باشد به حساب خودم دو هفته دیگر وقت زایمانم بود. گفتم: «نه. برو به سلامت. حالا زود است.» اما صبح که برای نماز بیدار شدم، دیدم بدجوری کمرم درد می کند. کمی بعد شکم درد هم سراغم آمد. به روی خودم نیاوردم.
219.8K
🥺من میترسم.🤐 😭 برای همین خیلی کم تذکر میدم 😵‍💫 ⁉️دو تـــا راه حل داره🥰 🤝 تـعـداد افـــراد تذکر دهنده رو زیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاد کنید🤝 👤 👤👥 👤👥👥 ♻️ لینک حمایت 👇🏻 📌 https://www.aamerin.ir/fa/entailment 🌱منتظر شما هستیم💞