Part07_قرارگاه محمود.mp3
7.99M
📗کتاب صوتی
#قرارگاه_محمود
فصل 7⃣
"دروان هوایی برای نفس کشیدن"
Part08_قرارگاه محمود.mp3
9.41M
📗کتاب صوتی
#قرارگاه_محمود
فصل 8⃣
"اولین سفر به سوریه "
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
#دختر_شینا قسمت پنجاه دست و دلم به کار نمی رفت. یک لحظه خودم را دلداری می دادم و می گفتم: « اگر صم
#دختر_شینا
قسمت پنجاه و یکم
بچه ها توی اتاق آمده بودند و با سر و صدا بازی می کردند. مهدی از خواب بیدار شده بود و گریه می کرد. انگار گرسنه بود. به صمد نگاه کردم. به همین زودی خوابش برده بود؛ راحت و آسوده. انگار صد سال است نخوابیده.
مجروحیت صمد طوری بود که تا ده روز نتوانست از خانه بیرون برود. بعد از آن هم تا مدتی با عصا از این طرف به آن طرف می رفت. عصرها دوست هایش می آمدند سراغش و برای سرکشی به خانواده شهدا به دیدن آن ها می رفتند. گاهی هم به مساجد و مدارس می رفت و برای مردم و دانش آموزان سخنرانی می کرد. وضعیت جبهه ها را برای آن ها بازگو می کرد و آن ها را تشویق می کرد به جبهه بروند. اول از همه از خانواده خودش شروع کرده بود. چند ماهی می شد برادرش، ستار، را به منطقه برده بود. همیشه و همه جا کنار هم بودند. آقا ستار مدتی بود ازدواج کرده بود. اما با این حال دست از جبهه برنمی داشت.
نزدیک بیست روزی از مجروحیت صمد می گذشت. یک روز صبح دیدم یونیفرمش را پوشید. ساکش را برداشت. گفتم: «کجا؟!»
گفت: «منطقه.»
از تعجب دهانم باز مانده بود. باورم نمی شد. دکتر حداقل برایش سه ماه استراحت نوشته بود.
گفتم: «با این اوضاع و احوال؟!»
خندید و گفت: «مگر چطوری ام؟! شَل شدم یا چلاق. امروز حالم از همیشه بهتر است.»
گفتم: «تو که حالت خوب نشده.»
لنگان لنگان رفت بالای سر بچه ها نشست. هر سه شان خواب بودند.
با خونسردی گفت: «هیچ، چه کار داریم بکنیم؟! قطعش می کنیم. می اندازیمش دور. فدای سر امام.»
از بی تفاوتی اش کفری شدم. گفتم: «صمد!»
گفت: «جانم.»
گفتم: «برو بنشین سر جایت، هر وقت دکتر اجازه داد، من هم اجازه می دهم.»
تکیه اش را به عصایش داد و گفت: «قدم جان! این همه سال خانمی کردی، بزرگی کردی. خیلی جور من و بچه ها را کشیدی، ممنون. اما رفیق نیمه راه نشو. اَجرت را بی ثواب نکن. ببین من همان روز اولی که امام را دیدم، قسم خوردم تا آخرین قطره خون سربازش باشم و هر چه گفت بگویم چشم. حتماً یادت هست؟ حالا هم امام فرمان جهاد داده و گفته جهاد کنید. از دین و کشور دفاع کنید. من هم گفته ام چشم. نگذار روسیاه شوم.»
گفتم: «باشد بگو چشم؛ اما هر وقت حالت خوب شد.»
گفت: «قدم! به خدا حالم خوب است. تو که ندیدی چه طور بچه ها با پای قطع شده، با یک دست می آیند منطقه، آخ هم نمی گویند. من که چیزی ام نیست.»
گفتم: «تو اصلاً خانواده ات را دوست نداری.»
سرش را برگرداند. چیزی نگفت. لنگان لنگان رفت گوشه هال نشست و گفت: «حق داری آنچه باید برایتان می کردم، نکردم. اما به خدا همیشه دوستتان داشته و دارم.»
خم شد و پیشانی شان را بوسید. بلند شد. عصایش را از کنار دیوار برداشت و گفت: «قدم جان! کاری نداری؟!»
زودتر از او دویدم جلوی در، دست هایم را باز کردم و روی چهارچوب در گذاشتم و گفتم: «نمی گذارم بروی.»
جلو آمد. سینه به سینه ام ایستاد و گفت: «این کارها چیه خجالت بکش.»
گفتم: «خجالت نمی کشم. محال است بگذارم بروی.»
ابروهایش در هم گره خورد: « چرا این طور می کنی؟! به گمانم شیطان توی جلدت رفته. تو که این طور نبودی.»
گریه ام گرفت، گفتم: «تا امروز هر چه کشیدم به خاطر تو بود؛ این همه سختی، زندگی توی این شهر بدون کمک و یار و همراه، با سه تا بچه قد و نیم قد. همه را به خاطر تو تحمل کردم. چون تو این طور می خواستی. چون تو این طوری راحت بودی. هر وقت رفتی، هر وقت آمدی، چیزی نگفتم. اما امروز جلویت می ایستم، نمی گذارم بروی. همیشه از حق خودم و بچه هایم گذشتم؛ اما این بار پای سلامتی خودت در میان است. نمی گذارم. از حق تو نمی گذرم. از حق بچه هایم نمی گذرم. بچه هایم بابا می خواهند. نمی گذارم سلامتی ات را به خطر بیندازی. اگر پایت عفونت کند، چه کار کنیم.»
گفتم: «نه، تو جبهه و امام را بیشتر از ما دوست داری.»
از دستم کلافه شده بود گفت: «قدم! امروز چرا این طوری شدی؟ چرا سربه سرم می گذاری؟!»
یک دفعه از دهانم پرید و گفتم: «چون دوستت دارم.»
این اولین باری بود که این حرف را می زدم..
دیدم سرش را گذاشت روی زانویش و های های گریه کرد. خودم هم حالم بد شد. رفتم آشپزخانه و نشستم گوشه ای و زارزار گریه کردم. کمی بعد لنگان لنگان آمد بالای سرم. دستش را گذاشت روی شانه ام. گفت: «یک عمر منتظر شنیدن این جمله بودم قدم جان. حالا چرا؟! کاش این دم آخر هم نگفته بودی. دلم را می لرزانی و می فرستی ام دم تیغ. من هم تو را دوست دارم. اما چه کنم؟! تکلیف چیز دیگری است.»
کمی مکث کرد. انگار داشت فکر می کرد. بین رفتن و نرفتن مانده بود. اما یک دفعه گفت: «برای دو سه ماهتان پول گذاشته ام روی طاقچه. کمتر غصه بخور. به بچه ها برس. مواظب مهدی باش. او مرد خانه است.»
گفت:«اگر واقعاً دوستم داری، نگذار حرفی که به امام زده ام و قولی که داده ام، پس بگیرم. کمکم کن تا آخرین لحظه سر حرفم باشم. اگر فقط یک ذره دوستم داری، قول بده کمکم کنی.»
قول دادم و گفتم:«چشم.»
Live2_1.mp3
29.83M
📣📣📣بنا بر درخواست های شما همراهان گرامی
🔊انتشار صوت «دومین» جلسه پاسخگویی به شبهات
🟠در بستر پخش زنده پیامرسان ایتا
📺مشاهده فایل تصویری جلسه👇
https://aparat.com/v/xVHT5
#امام_زمان
#حجاب
#قرآن_کریم
#سپاه_مقتدر
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#کارگروهتخصصیخادمانعصرظهور
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🇮🇷 @saghebin 🇮🇷
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#همایـش بزرگ یاوران معـروف
#دکتر_علی_تقوی
#قسمت_سوم
«حرف بزنیـم، اگر دهانتـان هنگام امـر به معـروف قفـل میشـود...»
#امام_زمان
#حجاب
#قرآن_کریم
#سپاه_مقتدر
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#کارگروهتخصصیخادمانعصرظهور
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🇮🇷 @saghebin 🇮🇷
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
✍ذلت های پهلوی
🔻قسمت بیست و هفتم
🔸منتظر اجازه یک عرب
صحبت جزایر ابوموسی و تنب را کردم وسفیر آمریکا گفت می دانیم انگلیسی ها خیلی فشار آورده اند که این کار بشود ولی الان ملک فیصل تأمل دارد.
📚کتاب یادداشت های علم، ج۲، ص۱۷۵
#پهلویرابشناسیم
#یادداشت_های_علم
#لبیک_یا_خامنه_ای
#سپاه_مقتدر
#جان_فدا
#کارگروهتخصصیخادمانعصرظهور
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🇮🇷 @saghebin 🇮🇷
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
✍ذلت های پهلوی
🔻قسمت بیست و هشتم
🔸بی حرمتی ملکه انگلیس به شاهنشاه
کاغذی از ملکه انگلیس رسیده بود که به جای ولیعهد انگلیس که قرار بود برای برگزاری جشن های شاهنشاه به تهران بیاید شوهر ملکه می خواد بیاید غیررسمی هم گفته اند اگر بخواهید دختر ملکه انگلیس هم خواهد اند من خیلی عصبانی شدم.
📚کتاب یادداشت های علم، ج۲، ص۱۸۷
#پهلویرابشناسیم
#یادداشت_های_علم
#لبیک_یا_خامنه_ای
#سپاه_مقتدر
#جان_فدا
#کارگروهتخصصیخادمانعصرظهور
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🇮🇷 @saghebin 🇮🇷
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
13.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فروشندهای که به ضابطین امربه معروف اهواز گستاخی کرد و با فرستادن فیلم در فضای مجازی موضوع هنجارشکنی خود را نشر داده بود، حالا ببینید چگونه به عذرخواهی افتاده، ملک مجرم پلمپ، بازداشت و روانه زندان شد.
🔹️ تا درس عبرتی باشد برای دیگران
#امام_زمان
#حجاب
#قرآن_کریم
#سپاه_مقتدر
#لبیک_یا_خامنه_ای
#پلیس_وظیفه_شناس_متشکریم
#کارگروهتخصصیخادمانعصرظهور
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🇮🇷 @saghebin 🇮🇷
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
📥 سوال:
غیبت را تعریف کنید.؟
📤 پاسخ:
✍ امام خمینی:
اگر صفتی ناروا در شخص مؤمن باشد و یا کار خلافی انجام داده باشد که دیگران از آن بیاطلاعند و دوست ندارد کسی آن را برای دیگران بازگو کند، بازگو کردن آن در غیاب او پیش دیگران، به قصد تنقیص و عیبجویی غیبت است و چنین کاری برای گوینده و شنونده حرام است.
✍ آیت الله خامنه ای:
غيبت آن است كه پشت سر مسلمان و مؤمن عيب مستور او (امرى که مستور عرفى است) گفته شود که حقیقت دارد، لکن اگر او مطلع شود ناراحت میشود، مشروط به اينكه به قصد تنقيص باشد، يا در نزد عرف تنقيص بهحساب آيد.
✍ آیت الله بهجت:
هر چه از عیوب مخفی مؤمن باشد و او را ناراحت کند از موارد غیبت است.
✍ آیت الله مکارم:
غیبت آن است که عیب پنهان کسی را پشت سر او بگویند.
✍ آیت الله سیستانی:
غیبت حرام است و منظور از غیبت این است که انسان عیب پنهانی شیعهی دوازده امامی را در غیاب و پشت سرش نزد دیگری یاد کند، چه به قصد اهانت و پایین آوردن شخصیت او باشد و چه بدون این قصد باشد و اگر به قصد اهانت و توهین عیب وی را اظهار نماید، دو گناه مرتکب شده است. فرقی ندارد در این که آن عیب در اندام فرد باشد یا در نسب و خاندانش یا در عملکرد و رفتار یا اخلاقش باشد یا در سخنان و گفتارش یا در امور دینی یا دنیوی باشد. همچنین فرقی ندارد آن عیب را به کنایه یا صراحت بگوید؛ نیز فرقی نمیکند یاد کردن عیب با گفتار باشد یا نوشتار یا با عملی باشد که آن عیب را بفهماند (مثل اشاره با سر، حرکات دست یا چشم یا ارائهی آن به دیگری از طریق پخش از نوار، سیدی، فیلم ویدیویی، پیامک، بلوتوث و مانند آن ...). بنابراین غیبت تنها یک گناه زبانی نیست و دامنهی وسیعی دارد.
📚 منابع:
استفتائات، امام، ج 2، سال 1380، ص 618-619، س 9 و 13. سایت leader . ir ، قسمت مسائل فرهنگی و اجتماعی، م 429، بخش استفتائات جدید، قسمت غیبت. استفتائات، مکارم، ج 1، سال 1390، ص 137، م 552. استفتائات، بهجت، ج 4، ص 560، س 6467.
#احکام
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🇮🇷 @saghebin 🇮🇷
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
حجت الاسلام #سجاد_جهانگیری از طلاب فعال و کادر #مدرسه_تعالی که جهت تحصیل و کسب معارف اهل بیت علیهم السلام اخیرا به قم هجرت کرده اند، امروز صبح در حوالی حرم حضرت معصومه سلام الله علیها مورد حمله و سوء قصد قرار گرفته اند. ایشان ابتدا با خودرو زیر گرفته شده اند و سپس مورد ضربات چاقو واقع شده اند.
جهت سلامتی این دوست و همکار عزیز ما در موسسه تعالی، میتوانید در طرح ختم حمد شفا و حدیث کساء و همچنین طرح ذبح ماهیانه شرکت بفرمایید.
https://iPorse.ir/6228963
به فرمود یکی از اساتید اخلاق دعاهای شما عزیزان اثر کرد برادر عزیزمون روند بهبود را طی میکنند و به آغوش خانواده برمیگردن.
الحمدالله باخبر شدیم که بهوش آمدن.
یاالله ممنونیم ازت
بزرگواران تا بهبودی کامل برادر عزیزمون از دعا برای شفای کامل برادر عزیزمون غفلت نکنند.
دستان تک تک شما عزیزان را میبوسیم که با دعاهای خیرتان باعث شدید برادر عزیزمان به ما برگردد.
#امام_زمان
#حجاب
#قرآن_کریم
#سپاه_مقتدر
#لبیک_یا_خامنه_ای
#مظلومیت_روحانیت
#کارگروهتخصصیخادمانعصرظهور
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🇮🇷 @saghebin 🇮🇷
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺